معرفی کتاب ماه غمگین، ماه سرخ اثر رضا جولایی

ماه غمگین، ماه سرخ

ماه غمگین، ماه سرخ

رضا جولایی و 1 نفر دیگر
3.6
43 نفر |
17 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

74

خواهم خواند

23

شابک
9786220105817
تعداد صفحات
172
تاریخ انتشار
1399/10/29

توضیحات

کتاب ماه غمگین، ماه سرخ، نویسنده رضا جولایی.

لیست‌های مرتبط به ماه غمگین، ماه سرخ

اعترافات یک قاتل: روایت شده در یک شبمیس لونلی هارتزبیمار خاموش

خوانده شده های 1401

65 کتاب

در این لیست کتابهایی که در سال 1401 خوانده ام را قرار می دهم. یکی از بزرگترین چالش‌های همیشگی من این است که هرسال، سرعت و دقتم را در مطالعه بالا ببرم. نوشتن لیست کتاب کمک می‌کند تا شما برای سال آینده، چشم انداز روشن‌تری را داشته باشید و چه بسا چالش های متفاوت‌تری را برای خود برنامه‌ریزی کنید. یکی از الزامات جامعه مدرن، انعطاف‌پذیری در همه‌ی امور است. تفاوتی نمی‌کند که شما در مسیر خوانش خود منعطف باشید یا در سبک زندگی و افکار خود. انعطاف‌پذیری و پذیرش افکار گوناگون، باعث می‌شود تا به جامعه و افراد، احساس همدلی بیشتری داشته باشید. از گذشته، تعصب از ویژگی‌های اخلاقی مورد نکوهش بزرگان و عالمان بوده. چه بسا این سرسختی باعث آسیب‌های فراوان نیز شود چون راه‌های مختلف را برای خود تبدیل به بن‌بست می‌کنیم. این جمله را از من به یاد داشته باشید که "هیچگاه از تغییر نترسید‌. نظم موجود در جهان بزرگ‌تر از تصور ما است."

51

پست‌های مرتبط به ماه غمگین، ماه سرخ

یادداشت‌ها

          بنام خدا

از رضا جولایی اولین کتابی است که می خوانم، نتوانستم با قلمشان ارتباط بر قرار کنم، نمی دانم؛ شاید موقع خواندن حال مساعدی نداشتم.
دوتا حُسن در نظرم آمد که بگویم:
۱. مُغلق گویی نداشت و جملاتش طوری بود که دریافت معنا را راحت می کرد
۲. جولایی آنطور که منتقدین می گویند در بیرون کشیدن ماجراها و اشخاص از کِشو تاریخ ایران استاد است،
آنها را به یک داستانِ خون گرم کنِ با چاشنی تخیل تبدیل می کند و به خورد مخاطب می دهد.

در ماه غمگین، ماه سرخ به میرزاده ی عشقی پرداخته و روزهای پایانی عمرش را به تصویر می کشد.
به خوابی که الهامی از قتل اوست.
نویسنده مقتول را نشان داده، اما من بیشتر قاتل یا قاتلین را دیدم
عشقی شاعر کم باوری است و کاری به دین و آخوند و شرعیات ندارد، با این حال، رضا قلدر میرپنج و کارچاق کن هایش دست از سرش برنمی دارند و در نهایت از میان برش می‌دارند.

شاید این حرفم به ضرر آقای جولایی تمام بشود
ولی تصمیم دارم این کتاب را هدیه بدهم به کسانی که با شعار رضاخان روحت شاد مانوس اند
        

13

          ماه غمگین ماه سرخ اثر رضا جولایی را خواندم. مگر می‌شود رمانی که شخصیت‌های آن  عشقی و بهار  مدرس و  قمر باشند؛ نخواند و رها کرد. در باره این کتاب می‌خوانیم که : 
" رضا جولایی  یکی از مهم‌ترین داستان نویسان معاصر ایران است، در رمان ماه غمگین، ماه سرخ بار دیگر قدرتش را در روایت خلاقانه‌ی یک واقعه‌ی تاریخی به رخ کشیده‌است. رمان روایتی است از پنج روز آخر زندگی میرزاده عشقی در تیرماه ۱۳۰۳. شاعر ناآرام و منتقدی که ترور تراژیکش یکی از نمادهای کشتن ذهن‌های آزادی‌خواه است در تاریخ معاصر. جولایی شخصیت‌های تاریخی را با استفاده از تخیل شگفتش تبدیل کرده به قهرمان‌های داستانی از شخصیت‌هایی چون ملک‌الشعرای بهار و قمرالملوک وزیری تا آدم‌هایی که در غبار تاریخ گم شده‌اند و جولایی آن‌ها را ساخته‌است. داستان با خواب شومی آغاز می‌شود که شاعر آزادی‌خواه دیده. خوابی که همه‌ی وجودش را آشفته کرده و می‌خواهد بار سفر ببندد تا این شر از سرش بگذرد. در این میان، شخصیت‌های گوناگون قصه‌های خود را می‌گویند در راستای قصه‌ی عشقی جوان. تصویر تهرانی را می‌بینیم که سرگردان آخرین روزهای حکومت قجرهاست و قدرت گرفتن «سردار سپه»ای که نمی‌خواهد عشقی زنده بماند. رمان قصه‌ی رنج فکر است در تاریخی که بسیاری اوقات نخبگان خود را از بین برده‌است و ترس شاعر از گلوله‌ای که نمی‌داند از کجا بر تنش خواهد نشست. و دیالوگ مشهور رمان: عشقی در حال مرگ بهبهار می‌گوید" می‌دانم که می‌می میرم، رسوایشان کن. به همه بگو چه کسانی مرا کشتند" 
این هم دو قطعه از این رمان :
"جمعه ۱۳ تیر ۱۳۰۳
ساعت ۸ صبح
 اعلامیه‌ی مدرس از روز قبل در همه‌ی شهر به دیوارها چسبانده شده بود: 
 هر کس می‌خواهد جنازه‌ی سید غریبِ مظلومی را تشییع کند، فردا، جمعه، ساعت هشت جلوِ مسجد سپه‌سالار تجمع کند. 
 از صبح زود، جمعیت از تمام شهر به طرف مسجد سپه‌سالار به راه می‌افتند.
 یک روز گرم تابستانی است مثل همه‌ی روزهای تابستانیِ ده سال قبل یا بیست سال بعدِ تهران. کاسب‌های خُرده‌پا، دست‌فروش‌ها، کارمندان اداره‌جات، بازاری‌ها و هیئتی‌ها، حتی زنانِ بچه‌بغل و روبنده‌بررو، در صف تشییع‌کنندگان دیده می‌شوند. مردم از محلات مختلف، از کوچه‌ها و خیابان‌ها مثل نهرهای کوچک به هم می‌پیوندند و سیل می‌شوند. پیام قزاق را همه گرفته‌اند: او برای رسیدن به قدرت با هیچ‌کس شوخی ندارد و هر کس را که بخواهد راه او به تخت طاووس را سد کند از میان برمی‌دارد. عده‌ای ترسیده و سرجای‌شان نشسته‌اند، عده‌ای به فکر فرورفته‌اند و عده‌ای هم مصمم شده‌اند کاری بکنند."
▪︎▪︎▪︎
"جلوِ در رسیده. دوروبر را نگاه می‌کند. همه‌جا آرام است. سرش سنگین نیست، کسی به مغزش نمی‌کوبد، کسی در سرش فریاد نمی‌زند. می‌داند چه باید بگوید. درگاهی کلمه‌به‌کلمه، با فریاد، یادش داده. باید چرب‌زبانی کند، التماس کند، انگار که عین مصیبت است، ظلم دیده است. همدانی اشاره‌ای به او می‌کند. در را فشار می‌دهد. باز است. وارد هشتی نیمه‌تاریک می‌شوند. از پله‌ای پایین می‌روند. بلند می‌گوید یااللّه، وارد حیاط می‌شوند. عشقی از پله‌های اتاق پایین می‌دود. پیداست که هراسان است. رودرروی آن‌ها می‌گوید «فرمایش؟ چه‌طور آمدید تو؟» سلام می‌کنند. لبخند به لب دارند و با حالتی متواضع سر خم می‌کنند. یکی از آن‌ها می‌گوید برای جواب عریضه‌شان آمده‌اند. می‌گوید سردار اکرم چه بلایی سر آن‌ها آورده. می‌گوید این‌همه راه را از هرسین آمده‌اند این‌جا تا بلکه کسی به دادشان برسد و از هیچ‌کس خیری ندیده‌اند. می‌گوید «عنایت بفرمایید، محبت کنید. دو عریضه‌ی مفصل نوشته‌ایم.» به دیگری اشاره می‌کند. «ابوالقاسم، تو بگو.» ابوالقاسم شروع می‌کند به حرف زدن. زبانش می‌گیرد، انگار یادش رفته، اما رُلش را خوب بازی می‌کند. عجب ولدالزنایی است، به‌موقع چه حراف شده این آدمِ بُله. عشقی حالا شانه‌هایش را پایین انداخته،‌ بدنش شُل شده، به حرف‌های این آدم‌های بدبخت ظلم‌دیده گوش می‌کند. می‌گوید «عریضه‌تان را خواندم، خودم هم نامه‌ای نوشتم ضمیمه‌اش، نامه را می‌دهم خودتان برسانید به نشانی‌ای که می‌دهم.» پشت به آن‌ها می‌کند تا به اتاق برود و نامه را بیاورد. ابوالقاسم می‌گوید «دست‌بوس‌تان هستیم.» می‌خواهد دولا شود و دست او را ببوسد.همدانی پارابلوم  را در می‌آورد و شلیک می‌کند. یک بار ، دو بار...باید سه بار شلیک کند"
        

8

          به نام او

اول
در آخرین پستی که به معرفی کتاب درباره زندگی و شخصیت میرزاده عشقی می‌پردازم.
رمان «ماه غمگین ماه سرخ» نوشته رضا جولایی را معرفی خواهم کرد.

یک
رضا جولایی در سالهای اخیر با نوشتن رمانهای تاریخی در بین مخاطبان جدی ادبیات جایگاه ویژه‌ای برای خود به دست آورده است، نویسنده کاربلدی که به دور از حاشیه گونه مطلوب ادبی‌اش را پی‌گرفته و داستانهای خوبی در این زمینه نوشته است، رمانهایی چون: سوءقصد به ذات همایونی یک پرونده کهنه و شکوفه‌های عناب

دو
«ماه غمگین ماه سرخ»  آخرین رمان اوست که به تازگی منتشر شده است و روایتگرِ پنج روزِ پایانی زندگیِ میرزاده عشقی -شاعر و روشنفکر معاصر ایرانی-ست. داستان از یکشنبه هشتم تیرماه سال ۱۳۰۳ آغاز می‌شود و پنجشنبه دوازدهم همان ماه به پایان می‌رسد. جولایی رمانش را به ترتیب این پنج‌روز فصل‌بندی کرده است و با وارد کردن شخصیتهای شناخته شده تاریخی نظیر ملک‌الشعرا بهار، سیدحسن مدرس، احمد قوام، رضاخان، پاسیار محمددرگاهی و ... تصویر زنده‌ای از روزهای منتهی به ترور عشقی ارائه می‌دهد روزهایی که به گواه تاریخ اوقات پرتشویش و پراضطرابی برای عشقی بوده است.

سه
در زندگی کوتاهِ عشقی مقاطعی که به کار نوشتن یک رمان خواندنی باشد کم نیست، اصلاً زندگی و مرگ عشقی خیلی به کار نوشتن رمان و یا ساختن یک فیلم سینمایی می‌آید ولی این پنج روز به خاطر اتفاقاتی که در آن می‌افتاد پتاتسیل بیشتری برای یک روایت داستانی دارد. عشقی در روز شنبه هفتم تیرماه آخرین روزنامه معروفش "قرن بیستم" را که دربردارنده تندترین انتقادات و یا بهترست بگوییم ریشخندها و هجوها درباره رضاخان که در آن مقطع آخرین رئیس‌الوزاری حکومت قاجار است و با تصاحب تمام و کمال قدرت فاصله چندانی ندارد، منتشر می‌کند و در پنجشنبه همان هفته توسط عمّال رضاخان ترور می‌شود. نزدیکان عشقی درباره این پنج روز روایات متعددی دارند که یکی از این روایتها که از چند نفر نقل شده خوابی‌ست که او در یکی از این روزها می‌بیند و او را به وحشت می‌اندازد. عشقی خواب می‌بیند که در یک زیرزمین که به بیرون پنجره دارد کشته می‌شود و آنقدر خاک بر روی او می‌ریزند که حتی پنجره‌ها را هم می‌پوشاند، خوابی که چند روز بعد تعبیر می‌شود.

چهار
جولایی در روایت این پنج روز انصافا خوب عمل کرده است او در هر کدام از فصلها با شخصیتهای اصلی همراه می‌شود و به فراخور داستان هریک را معرفی می‌کند از شخصیتهایی تاثیرگذار تاریخی (که در بالا به آنها اشاره کردیم) تا شخصیتهایی که در تاریخ تنها اسمی از آنها هست مثل دو فردی که مامور به قتل عشقی شده‌اند یا کوکب معشوقه عشقی. جولایی درباره افراد دسته اول با استناد به روایات تاریخی به شخصیت‌پردازی آنها مباردت می‌کند و درباره افراد دیگر با تکیه بر خیل خود شخصیتهای آنها را ساخته و پرداخته می‌کند. که در بسیاری از موارد موفق عمل می‌کند به عنوان مثال او از محمد درگاهی رئیس نظمیه تهران که پیش از به قدرت رسیدن رضا خان از اراذل تهران بوده است و به محمدچاقو شهرت داشته است تصویری جانانه و به یادماندنی ترسیم می‌کند.
البته به تصویری که از بهار میسازد انتقاداتی اساسی وارد است. منش بهار رمان جولایی با روایتهای تاریخیی که از زندگی و شخصیت او کرده‌اند فاصله زیادی دارد. متاسفانه مجال پرداختن به مصداقها نیست.

پنج
باید منصف بود، جولایی از معدود داستان‌نویسان امروز است که کارش را خوب بلد است، هم روایت را می‌شناسد و هم می‌داند که چگونه یک روایت تاریخی را دراماتیزه کند و هم با زبان و اصطلاحات دوره‌ای که به آن می‌پردازد آشنایی دارد. ولی به نظر می‌رسد اینکه او درسالهای اخیر پرکار بوده است و بی‌فاصله از هم رمان منتشر می‌کند دقتهای لازم را در روایات تاریخی خود روا نمی‌دارد. در همین رمان مغایرتهایی با روایات تاریخی‌ست که توجیهی نمی‌توان برایش تراشید. مثلا جولایی در سال ۱۳۰۳ غزلی را در دهان بهار می‌گذارد که او آن را سال ۱۳۰۷ سروده است یا تصویری سانتی‌مانتال و رمانتیک از بهار ارائه می‌دهد که اصلا با فردی معمم که قصیده‌های محکم و استوار می‌گوید همخوانی ندارد، یا اینکه جولایی در جایی مدرس و عشقی را در مقابل هم قرار می‌دهد و به گونه‌ای روایت می‌کند که انگار مدرس و عشقی برای اولین‌بار است همدیگر را ملاقات می‌کنند در حالی که آشنایی مدرس و عشقی به سالها پیش از ترور عشقی در جریان سفری به استانبول می‌رسد و یا موارد دیگر که اینجا مجال برشمردنش نیست.
متاسفانه این بی‌دقتیها در این رمان دیده می‌شود.

آخر
سخن آخر اینکه 《ماه غمگین ماه سرخ》 رمان خواندنی و خوبی‌ست و امتیازات فراوانی را می‌توان برای آن برشمرد ولی ای‌کاش با دقت بیشتری نگاشته می‌شد. جولایی نویسنده کاربلدی‌ست
        

10

          رمان ماه غمگین ماه سرخ به پنج روز آخر زندگی میرزاده عشقی میپردازه. اما میرزاده عشقی کیست؟ میرزاده عشقی، شاعر، روزنامه‌نگار و نویسنده‌ی دوران مشروطه و مدیر نشریه‌ی قرن بیستم بود. در سال ۱۲۷۳ متولد و در سال ۱۳۰۳ ترور شد. در ابتدا با ملک الشعرای بهار و سید حسن مدرس مخالف بود و اشعار تندی علیه آنها نوشت اما در جریان مشروطه با آنها علیه رضاخان دست دوستی داد. (اطلاعات از ویکیپدیا) در این رمان با راویان مختلف روبرو هستیم در نتیجه با نگاه افراد مختلف درگیر در قضیه‌ی ترور و زندگی میرزاده عشقی سعی شده ابعاد ماجرا روشن بشه. اگه بخوام منطقی نگاه کنم هم موضوع و هم سعی در صحیح بودن از لحاظ تاریخی در کتاب کاملاً قابل قبول بود اما قصه آنچنان چارچوب مستحکمی نداشت. در واقع برای نوشتن یک رمان تاریخی به قصه‌ی بیشتری نیازه و صرفاً تاریخ کافی نیست. با اینکه صفحات کتاب زیاد نیست اما بعضی مواقع واقعاً خسته کننده میشه. کتاب متوسطی بود در مجموع. در آخر چند بیت از شعرای میرزاده عشقی رو بخونیم با هم

این مجلس چارم به خدا ننگِ بشر بود
دیدی چه خبر بود؟!
هر کار که کردند، ضرر رویِ ضرر بود
دیدی چه خبر بود؟!
این مجلسِ چارم، خودمانیم، ثمر داشت؟
والله ضرر داشت
صد شکر که عمرش چو زمانه به گذر بود
دیدی چه خبر بود؟!
دیگ وکلا جوش زد و کف شد و سر رفت
باد همه در رفت
ده مژده که عمر وکلا عمر سفر بود
دیدی چه خبر بود!
دیگر نکند هو نزند جفته مدرس
در ساحت مجلس 
بگذشت دگر مدتی ار محشر خر بود
دیدی چه خبر بود!
دیگر نزند با قر و قنبیله معلق
یعقوب جعلق
یعقوب خر بارکش این دو نفر بود
دیدی چه خبر بود؟
سرمایه بدبختی ایران دو قوام است
این سکه بنام است
یک ملتی از این دو نفر خون بجگر بود
دیدی چه خبر بود!
        

23

          کتاب در مورد پنج روز آخر زندگی  میرزاده عشقی می باشد. او با کابوسی ترسناک از خواب می پرد.
در پیشانی کتاب جمله ای از میرزاده عشقی نوشته شده: "زبان سرخ بیرق خون است". گویی نویسنده کتاب این جمله را پیام داستان در نظر گرفته است. 
آیا این کتاب رمان است؟ پیرنگ کار، تعداد حوادث اصلی و فرعی در این کار، پیرنگ مناسب رمان نمی توان تعریف کرد.  طرح و پیرنگ کار بسیار سست و بی رمق است. شاید هم  اصلا نتوان قائل به طرح شد. برخی ها این گونه روایات را قصه (در مقابل داستان) می نامند. مهمترین نکته در مورد رمان این است که ما با یک کار یکدست مواجه باشیم. معرفی و پرداخت جداگانه و اختصاص فصل به شخصیت ها باعث شده، داستان چند تکه شود و در ذهن ما شکل نگیرد. گزارش دهی ساعت به ساعت اجازه همدلی و همدردی با شخصیتها و داستان را نمی دهد. 
 بعد از خواندن و اتمام کتاب، پیرنگ داستان و خلاصه آن را  چگونه می توان در یک صفحه نوشت؟  شخصیت هایی مثل ابوالقاسم خان، ممد چاقو و ... از ذهن ما پریده اند. فصل آخر که ساعت به ساعت گزارش داده می شود.
کوکب: یک پاراگراف      خیابان- مردم- ساعت دو- دو خط
 نوع روایت هم این را به ما نمی گوید.
این کتاب را به لحاظ ساختمان و مایه های سبکی نمی توان در رمان حوادث تقسیم بندی کرد. رمان شخصیت هم نیست چرا که در رمان شخصیت تکیه بر انگیزه انجام اعمال است. یعنی به سوال چرا چنین شد؟ پاسخ بگوییم. در این رمان در مورد شخصیت ممدچاقو ، ابوالقاسم خان ، کوکب پاسخ به این سوال داده می شود. اما کافی نیست. چرا که شخصیت اصلی منفعل است. ترس ها روایت می شود اما جدالی هر چند درونی رخ نمی دهد. شک و تردید و جدال کوچکی را در مورد شخصیت کوکب می بینیم. اما میرزاده عشقی، انفعال شاهزاده خانم را چگونه توجیه می توان کرد؟
        

0

Saba

Saba

7 روز پیش

          این کتاب رو پارسال خوندم و دلم نیومد یادداشتی که اون موقع تو دفترم واسش نوشتم اینجا منتقل نکنم:

از خوندنش لذت بردم.قلم نویسنده واقعا قوی بود.لازم نبود بگه یه شخصیت چه احساسی داره چون با بیان حالات و نحوه صحبت کردن شخصیت ها، میشد کاملا درک کرد که هرکدوم چه خصایص و ویژگی هایی دارن و در اون بخش داستان چه احساسی رو تجربه میکنن.
اولین بار بود که رمان تاریخی یا به قول خود نویسنده داستان تاریخ مند می خوندم.
و خوشحالم که قبلش مجبور بودم تاریخ بخونم_ هیچ وقت انتظار نداشتم یه روز از این بابت خوشحال باشم_ چون بدون اطلاع از شرایط اون زمان ایران،نمیشه چندان از این کتاب لذت برد و درک کرد اصلا چی به چیه.
و زیرکی نویسنده این بود که درباره شخصیت ها هیچ توضیح اضافه ای نداده بود تا شاید خواننده با خوندن کتاب علاقمند بشه درباره شون تحقیق کنه.اما خب همه مثل من پیگیر و کنجکاو نیستن که بعد خوندن یه کتاب یا یه بیت شعر درباره تمام زندگی نامه شاعر و شخصیتای کتاب تحقیق کنند.
قشنگ ترین بخش کتاب از نظرم جایی بود که عشقی و بهار ( ملک الشعرای بهار)کنار هم به تصویر کشیده می شدن. و چقدر شیرین بود برام رابطه ی بین بهار و همسرش...بهش می‌گفت بهارجون...
و چیزی که خیلی جالب و تازه بود اینه که ما معمولا تاریخ رو از یه بعد دیدیم.چون کتاب درسی بوده همیشه یا بهمون گفتن این شخصیت بده یا این یکی کاملا خوبه.
اما شخصیتای این کتاب، به جز بهار و رضاخان که سفید تمام و سیاه تمام بودن،بقیه مخصوصا خود عشقی یه حالت خاکستری طور داشتن.
عشقی شخصیت رک و راست و حتی گاهی بیش از حد بی پروایی داشت.چندان پایبند به مسائل مذهبی نبود ولی خب به دلیل اشتراک در مخالفت با رضاخان،دست از حمله به مدرس و بهار برداشت. 
اصلا همون توصیف کتاب بهتره. « شاعر لاغر آتشین مزاج عصبی » حالا من بهش زبون چرب و نرم و بدبینی ذاتی و تا حدودی درونگرایی رو اضافه میکنم.گمونم گرایش خاصی به تک روی هم داشت که اواخر کمتر شد.
با وجود این...من از شخصیتش خوشم اومد.هیچ وقت فکر نمی‌کردم از یه شخصیت توی یه رمان تاریخی خوشم بیاد.این توانایی نویسنده ست که تونسته این شخصیت ها رو اینقدر قوی به تصویر بکشه و هراس و ناامیدی درونی عشقی رو،با بی پروایی و بی خیالی و سردی ظاهریش ترکیب کنه و یه شخصیت کاملا ملموس خلق کنه.کسی که تو اول کتاب فهمیدی سرنوشتش مرگه اما اواخر کتاب گریه می کنی چون دوست نداری بمیره. چون خودت رو میزاری جای اون آدم و میگی یعنی سی و یک سال شعر نوشتن بهر هیچ؟ 
من تا قبل این کتاب چیزی از میرزاده عشقی نشنیده بودم و سعادتی بود آشنا شدن با این کتاب و این شاعر متفاوت.واقعا متفاوت.
نوشتار کتاب هم خاص و متفاوت و نویسنده واقعا قهار بود.
فضاسازی ها،شخصیت پردازی ها،کشش داستان،ارتباط مقبول با تاریخ و ...
همه و همه باعث شد دوستش داشته باشم.
پیشنهاد میدم بخونین؟ خب باید یه علاقه کنجکاوی کوچولویی به تاریخ داشته باشین و علاوه بر کتاب یه کوچولو درباره خود شخصیت ها تحقیق کنین و اینکه گمونم کتابی نیست که همه دوستش داشته باشن.
هر چند من باهاش خوب ارتباط گرفتم ولی به همه پیشنهاد نمی کنم.فقط به آدمای صبور.
        

7