بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

رضا صادقیان

@Sadeghianrezaaa

38 دنبال شده

20 دنبال کننده

                      ویراستارم.
امتیازها را براساسِ هدفِ کتاب و انتظاری که از آن دارم، می‌دهم.
                    
kashkool_book
sadeghianrezaaa

یادداشت‌ها

                حتماً شنیده‌اید که می‌گویند «زندگی سراسر رنج است»، «سختی‌هایِ زندگی پایان ندارد»، «دنیا سرایِ محنت است» و از این دست سخنان. در قرآن نیز آمده است: «به‌راستی که انسان را در رنج آفریده‌ایم» (۹۰: ۴). همچنین حضرتِ حافظ سروده است که: مجوی عیشِ خوش از دورِ باژگونِ سپهر / که صافِ این سرِ خُم جمله دُردی‌آمیز است.
باری، حقیقت این است که زندگیِ انسان توأم با رنج و مشقت است و او قادر نیست که بر این دردها فائق آید؛ اما حقیقتِ دیگر آنکه انسان می‌تواند دردها و مرارت‌هایش را تقلیل دهد و از شدّت‌وحِدّتشان بکاهد.
راهِ‌حلی که کتابِ حاضر برایِ این منظور پیش می‌نهد روی‌آوردن به سبکِ زندگیِ عقلانی است.
گلاره کارنما این سبکِ زندگی را، بنابر آموزه‌هایِ مصطفی ملکیان، بر ۱۹ اصل استوار ساخته است، که هرکدام از این اصولْ تحت‌عنوانِ دو ساحتِ درونی (ذهن) و بیرونی (رفتار) تعریف می‌شود. ساحتِ درونی و بیرونی نیز هریک انواعی دارند. ساحتِ درونی «باورها و اعتقادات» و «احساسات و عواطف و هیجانات» و «خواسته‌ها» را شامل می‌شود و ساحتِ بیرونی «حرف‌ها» و «کردارها» را.
        

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز باشگاهی ندارد.

چالش‌ها

این کاربر هنوز در چالشی شرکت نکرده است.

فعالیت‌ها

توبه از «از رنجی که میبریم»: ب: به این عنوان آیا این احساس بیگانگی - اینکه حتماً يك آدم توی داستان باشه که ناظر قضایاست - آگاهانه بوده ؟ آل احمد: نه . نمی تونم بگم که در هیچکدوم از اینا فوت و فن آگاهانه بوده . یعنی معتقدم که اگه فوت و فن آگاهانه باشه -دیده ام در آثار خودم تجربه‌ای کردم - ریدمون میشه . « از رنجی که میبریم» ، اینطوره . تنها کتابی که شاید من اجازه نمیدم تجدید چاپ بشه . آقای آغداشلو! « از رنجی که میبریم» . یعنی میتونم در همین جا حق طبع این کتاب رو یعنی تمام حقوق مؤلفش رو - واگذار کنم به هر کدوم از آقایون محترم. جدن عرض میکنم. اونجا من گرفتاری خاصی دارم . یعنی میخوام ادبیات سوسیالیست رئالیست بسازم . خوب دیگه . ریدمون شده .

            نیما پای شعر «شب همه شب» نوشته: «این شعر را به عمد به دو وزن ساخته‌ام.» دقت کنین: «نسروده»، که «ساخته». جای دیگه‌ای هم یدالله رؤیایی از نیما می‌پرسه: «نیما خان! مدتی است که شعر نمی‌گویید؟» و نیما توی جوابی که می‌ده، از عبارت شعر «گفتن» استفاده نمی‌کنه، از شعر «ساختن» استفاده می‌کنه. این نگاه به ادبیات رو خیلی می‌پسندم من. نگاه دقیق و فنی و مهندسی‌شده، نگاهی که توش برای هر خلق فرمی و ادبی‌ای زحمت جداگونه‌ای کشیده می‌شه و دقت‌ورزی جداگونه‌ای اتفاق می‌افته.

«یوزپلنگانی که با من دویده‌اند» رو به همین دلیل دوست دارم. انگار نجدی پنس برداشته و واژه‌ها رو با دقت هرچه تمام‌تر کنار هم چیده. بعد هم حسابی حواسش بهشون بوده و گَردشون رو گرفته و عقب‌جلوشون کرده تا رسیده به ترکیب مطلوبش. تقریباً هر کدوم از داستان‌کوتاه‌های این مجموعه یه تلاش ویژه‌ی فرمی-ادبی رو توی خودشون جا داده‌ن و این محشره: توی یکی راوی عوض می‌شه، توی یکی راوی یه عروسکه، توی یکی شخصیت اصلی کر و لاله. اون چیزی که تحت‌عنوان شاعرانگی نثر بیژن نجدی ازش یاد می‌شه هم خیلی دلچسب و مناسب جلوه می‌کنه توی داستان‌ها و به میزان ظریف و مناسبی، به ایجاد ابهام، لابه‌لای سطرهای کتاب، کمک می‌کنه. نمی‌دونم اگه نجدی بیشتر عمر می‌کرد، می‌تونست رمانی همین‌قدر سنجیده و مهندسی‌شده بنویسه یا نه، ولی از پس داستان‌کوتاه نوشتن که خیلی خوب براومده.

چهارپنج‌تا از داستان‌های کتاب رو قبل‌تر خونده بودم برای یه کلاس و یه آزمونی. بالاخره تونستم باقی‌ش رو هم بخونم و راستش الان بسی تشنه‌م که دوباره از سر تا ته بخونمش کل کتاب رو. شب سهراب‌کشان، چشم‌های دکمه‌ای من و سه‌شنبه‌ی خیس دوست‌داشتنی‌تر از بقیه بودن برام. ممنون آقای نجدی و ممنون طاهر، ملیحه و مرتضی.