بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

ایران بین دو انقلاب

ایران بین دو انقلاب

ایران بین دو انقلاب

3.8
51 نفر |
20 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

29

خوانده‌ام

81

خواهم خواند

128

یرواند آبراهامیان استاد ایرانی الاصلِ تاریخ در کالج باروکِ دانشگاه شهر نیویورک است. آبراهامیان در این کتاب به تحلیل تأثیرات متقابل سازمان های سیاسی و نیروهای اجتماعی ایران از سده ی نوزدهم میلادی تا انقلاب اسلامی 1357 می پردازد. نیروهای اجتماعی را به «گروه های قومی» و «طبقات اجتماعی» تقسیم می کند و با توجه به دستاوردهای جامعه شناسان تأثیرات نظام های سیاسی بر نظام های اجتماعی را بررسی می کند. آبراهامیان کارش را با تبیین ساختار اجتماعی سیاسی دوره ی قاجار و علل و پیامدهای انقلاب مشروطیت آغاز می کند، با بررسی دوره ی رضاشاه و سقوط او و سال های بحرانی شهریور 20 تا مرداد 1332 ادامه می دهد و بر این دوره، به ویژه تأثیر و تأثرهای نیروهای سیاسی، تأکید می کند، سال های پس از کودتا را تا آستانه ی انقلاب اسلامی به انگیزه ی ریشه یابی علل وقوع انقلاب و نیروهای مؤثر در آن از نظر می گذراند و اهم حوادث و نیروهای سیاسی و اجتماعیِ مؤثر این دوره را تجزیه و تحلیل می کند و این گونه نتیجه می گیرد که علت وقوع انقلاب توسعه ی ناهمگونی بود که رژیم محمدرضاشاه، خواه ناخواه، درپیش گرفته بود. آبراهامیان با بررسی نقش مهم اسلام و نیز نقش تعیین کننده ی شخص امام خمینی (ره) در پیروزی انقلاب بررسی اش را به پایان می برد. بی گمان ایران بین دو انقلاب کتابی منحصر به فرد در بررسی تاریخ هفتادساله ی ایران است.

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به ایران بین دو انقلاب

نمایش همه
بریدۀ کتاب

صفحۀ 171

رضاشاه در زمان کناره گیری از سلطنت، سرمایه‌ای در حدود ۳۰۰۰۰۰۰ پوند و بیش از ۳۰۰۰۰۰۰ اکر زمین به ارث گذاشت. این زمین ها که در استان حاصل‌خیز مازندران واقع شده بود از طریق مصادره مستقیم، فروش های اجباری و طرح ادعا های مشکوک مبنی بر تعلق زمین ها به املاک سلطنتی که در سده گذشته مرسوم نبود، به دست آمده بود. سفارت انگلیس گزارش می‌دهد که شاه با ((علاقه شدیدی)) که به ثروت اندوزی داشت، زمین یک زمین دارِ عمده را به بهانه توطئه علیه دولت مصادره می‌کرد، روستاهای فرد دیگری را به دلیل بی‌توجهی به منافع ملی ضبط می‌نمود و با منحرف کردن آب های کشاورزی شماری از روستاییان را ورشکست می‌کرد. این ثروت، هزینه تاسیس هتل ها، کازینو ها، کاخ ها، شرکت ها، موسسات خیریه و بنگاه های سلطنتی را تامین کرد و به افزایش مشاغل، حقوق، مستمری ها و جیره خوار های دربار انجامید. بدین ترتیب، دربار به مجتمع نظامی_زمین دار ثروتمندی تبدیل شد که برای افراد مشتاق خدمت به خاندان پهلوی، مقامات و مساعدت های سودآور و آینده‌ای روشن فراهم می‌کرد.

لیست‌های مرتبط به ایران بین دو انقلاب

نمایش همه
تاریخ ایران مدرنایران بین دو انقلابهم شرقی، هم غربی: تاریخ روشنفکری مدرنیته ایرانی

تاریخ معاصر ایران؛ یک بررسی سیاسی-اقتصادی!

54 کتاب

واقعا ترس برم‌داشته است. همیشه به دنبال یک لیست مطالعه تر و تمیز برای مطالعه تاریخ معاصر ایران بوده ام. در چندماه اخیر درگیر کلنجار رفتن با منابع بودم و در آغاز نیم‌سال دومِ تحصیلی1402، دکتر حجت کاظمی لیستی از منابع مناسب برای آشنایی با تاریخ معاصر ایران، مشخصا عصر پهلوی، را در اختیار دانشجویان قرار دادند و مواجه با آن لیست برای من دلیلی شد که باری دیگر با نظم بیشتری به بررسی منابع مناسب بپردازم. لیست اولیه به شرح زیر است. در ادامه اندکی در مورد این لیست می‌گویم و اینکه چرا اینگونه گزینش منابع کرده ام. قبل از همه‌چیز شایان به ذکر است که این حقیر سراپا تقصیر، خودْ طفیلی تاریخ است و هیچ نداند و نتواند هِر را از بِر تشخیص دهد، لطفا اگر حرفی نکته‌ای بود، منبعی را یادم رفته بود، حتما یادآوری کنید. در ضمن علاوه‌بر کتاب، مصاحبه‌های تاریخی (مخصوصا تاریخ‌های شفاهی که در ادامه از ایشان خواهم گفت)، مستندهای تاریخی، مناظره تاریخی و یه عالمه پادکست خوب هست که حتما باید به این نوع از رسانه‌ها هم توجه کنید. مشخصا پلی لیستِ جوانِ تاریخ معاصر ایرانِ پادکستِ بی‌پلاس بد نیست (بی ایراد نیست، ولی قطعا مفید است)، پادکست رخ ویدئوهای عالی‌ای دارد. پادکست نقال‌باشی به زحمت علی آردم منتشر می‌شد که کم ازش تعریف نشنیده ام. در پادکست دغدغه ایران، در حدود 15قسمت، محمد فاضلی به بررسی سفرنامه مستشارهای خارجی در ایران پرداخته (از اپیزودهای 31تا47) که شنیدن آنها قند و نبات است. از پادکست جوانِ «ماجرای مشروطه» و آقای خادم تعریف‌های زیادی شنیدم. خود را بندِ «کتاب» نکنید؛ اوقات خالی خود را با تاریخ ایران پر کنید، خیر دنیا و عقبا می‌شه براتون :) بذارید اول متن با یک بندِ کاربردی آغاز کنم. صرفا در این ویرایشِ اولیه، بالغ بر40 جلد کتاب آمده است. مشخص است که خوندن دقیق تمام این 40 اثر، حتی برای کسی که تخصصی تاریخ معاصر کار می‌کند هم چنان ممکن نیست (چون این لیست هم تاریخ سیاسی دارد، هم اجتماعی و هم مفصلا اقتصادی و خب احتمالا هر محققی، یکی از این مولفه‌های موضوعی را اتنخاب کند). برای همین چند اثر که به نظر اولویت دارند را اینجا برایتان لیست می‌کنم. 1. «تاریخ ایران مدرن» از آبراهامیان (اگر می‌خواستید اثر مفصل‌تری را بخوانید، به سراغ «ایران بین دو انقلاب» از آبراهامیان بروید. تاریخ ایران مدرن، گویی خلاصه‌ای از دیگر کتاب است.) 2. «هم شرقی هم غربی» از افشین متین (اگر به تاریخ روشنفکری در ایران علاقه‌ دارید، این اثر را حقیقتا از بهترین آثار تالیفی می‌توان نامید.) 3. «مشروطۀ ایرانی» از ماشاالله آجودانی (تعریف از این اثر را زیاد شنیده ام. البته نقدهایی جدی نیز به این اثر شده است، ولی این نقدها از جانب افراد مهمی بوده است که بیش از آنکه اعتبار این کتاب را نابود کند، وجاهت و اهمیت می‌هد به آن) به نظرم این سه عنوان بالا، می‌تواند اولویت یک لیست مطالعه از تاریخ معاصر ایران باشد. دیگه در مورد بقیۀ آثار چیزی نمی‌نویسم. اگر پادکست‌های بالا را شنیدید، سه کتاب بالا را خواندید و مختصصینِ درستِ تاریخ را پیدا کردید، دیگر خودتان می‌توانید اجتهاد کنید و آثار سره از ناسره، معتبر از نامعتبر را با ضریب خطای کم تمیز دهید. در ادامه اندکی می‌خوام از این لیستی که ساخته ام دفاع کنم و زاویه دیدی خاص به تاریخ معاصر ایران را برویش استرس بگذارم. اهمیت تاریخ شفاهی، تاریخ مفاهیم و مهم‌تر از اینها، تاریخ فکری/intellectual history. در مورد تاریخ شفاهی که در لیست زیر تعدادی چند مصاحبه‌های پروژۀ تاریخ شفاهی هاروارد را آورده ام به نشانه (البته بسیاری از اینها، چاپ نشده اند ولی در تلگرام، یوتیوب و اینترنت در دسترس اند). در اهمیت تاریخ شفاهی بسیار می‌توان گفت. دیگر جا ندارم 🫡 در مورد تاریخ مفاهیم نیز، کتاب «تاریخ مفهوم عدالت اجتماعی در دوران مشروطه» از سمیه توحیدلو، یک پژوهش تازه از تنور درآمده است که تعریف‌هایی بسیار ازش شنیده ام. بجز این کتاب، پروژه فکری مرحوم فیرحی و مشخصا دوگانۀ پایایی ایشان، دوگانه قانون در ایران، از نمونه‌های عالی واکاوی مفاهیم در تاریخ معاصر ایران است. (جامعه‌شناسی و تاریخ اشیا هم موضوع بسیار جذاب است و اخیرا نشر اگر، چند پژوهش جذاب در این حوزه، مثل «سرگذشت اجتماعی توالت در ایران» را منتشر کرده است.) برسیم به اصلِ کار؛ تاریخ فکری/intellectual history. خیلی می‌توان از جزئیات تاریخ فکری گفت، از اهمیت کوئنتین اسکینر و مکتب کمبریج، اما تنها یک گلایه کافی است، اینکه هنوز کارهای تاریخ فکری درست در مورد تاریخ معاصر ایران صورت نپذیرفته است (این ادعا از دهان من خیلی بزرگ‌تر است البته). حال شاید بیایید بگویید، این همه کتاب در مورد تاریخ روشنفکری در ایران نوشته شده، پس چیست که می‌گویی تاریخ فکری نداریم؟ در جواب باید بشینیم و ساعت‌ها بحث کنیم، اما همین را بگویم که تاکنون ندیده ام اثری بروی نقطۀ بحرانیِ برهمکنش میان ایده‌ها و واقعیت‌های اجتماعی دست گذاشته باشد و سعی کند این معضل را در تاریخ معاصر ایران، آنگونه که باید مورد مداقه قرار داده باشد. یعنی مشخصا در تلاش باشد که تاثیرات ایده‌ها بر سیر تاریخی ایران را ردگیری کند. بسیاری تحقیق هست که چنین ادعایی داشته باشند، اما هیچ کدام را تابحال نیافته ام که درست و مدون به این موضوع بپردازند (طبیعتا اگر چیزی می‌شناسید بگویید و من را از جهل وارهانید). باز کتاب‌های فیرحی، اندکی در این مسیر گام برداشته اند. کتاب «تاریخ فکری ایران معاصر» به کوشش عباس منوچهری، تلاشی در این مسیر است؛ امیدوارم بتوانم این اثر را آنگونه که باید بخوانم و نقد کنم. اصلا فرض کنید، این را به اطمینان بیشتر می‌گویم، تحقیقا هیچ پژوهشِ جدی‌ای در مورد ورود انگاره‌های اقتصادی مدرن در ایران نشده است، تو بگو یک پژوهش در حدِ درست! باتشکر از همراهی شما :) بازم می‌گم، حرفی بود بگید، قطعا برای همۀ ما مفید خواهد بود.

پست‌های مرتبط به ایران بین دو انقلاب

یادداشت‌های مرتبط به ایران بین دو انقلاب

            یرواند آبراهامیان در این کتاب با استناد به منابع دست اول تاریخی (و البته برداشت‌های شخصی خود از وقایع تاریخی) نشان‌مان می‌دهد که مساله‌ی اصلی سیاست در ایران چیست؛ مساله‌ای که در لایه‌های زیرین فرهنگی/تاریخی/جغرافیایی این سرزمین ریشه دارد و شاخ و برگ‌های ظاهری‌اش همچون تقسیم‌بندی‌های باب روز سیاسی، فقط یک تصویر سایه‌وار و بسیار ناقص از آن است که به درد جنجال‌های انتخاباتی و بحث‌های روزمره و بی‌حاصل سیاسی می‌خورد. آنچه در زیر پنهان است، ساختار قبیله‌ای جامعه‌ی ایران است که تازه ۱۰۰ سال است وارد دنیای مدرن شده و همان تفکر قبیله‌ای را در دوگانه‌ی شهری-روستایی پی گرفته است.
بعد از خواندن این کتاب به این نتیجه رسیدم که هر کس این کتاب را نخوانده باشد (مگر اینکه خودش پژوهشگر تاریخ معاصر ایران باشد و با منابع دست اول سر و کله بزند) نمی‌تواند درباره‌ی فضای سیاسی امروز ایران به درستی قضاوت کند. البته این به معنای تایید کامل نگاه نویسنده نیست. به نظر من آبراهامیان روی نقش حزب توده و نیروهای چپ بیش از حد تکیه می‌کند (فصلی طولانی از کتاب به حزب توده اختصاص دارد) بدون اینکه به زمینه‌های دینی/مذهبی وقایع صد سال اخیر توجه کافی داشته باشد. همچنین استنادات کتاب به منابع خارجی (مثلا گزارش‌های وابستگان انگلیسی و امریکایی) ارجاعات بسیاری دارد که به خودی خود اشکالی ندارد، اما وقتی آن را با کمبود ارجاع به منابع فارسی مقایسه می‌کنیم، احتمال جهت‌دار بودن گزارش‌ها و مستندات (که مبنای تحلیلی نویسنده را تشکیل می‌دهد) بیشتر می‌شود و قضاوت را مخدوش می‌کند.
با وجود این، تحلیل و تصویری که در «ایران بین دو انقلاب آبراهمیان» از وضعیت ایران در پایان قرن نوزدهم و آغاز قرن بیستم به دست می‌آوریم، به نظر من نقطه‌ی شروعی جدی برای بازنگری در تلقی و تصور ما از وضعیت سیاسی امروز ایران و شناخت لایه‌های زیرین وقایع و اتفاقات است.
          
            ایران میان دو انقلاب را سال‌ها پیش خواندم، شاید اولین کتابِ جدی و درست حسابی‌ام درباره تاریخ ایران معاصر بود. نویسنده بسیار معروف است و کتاب نیز به همین اندازه مشهور، و وقایع ایران از اواسط قاجار تا انقلاب سال 1357 را بازگویی و تحلیل می‌کند. کتاب در موضوع خاصی عمیق نمی‌شود و روایتی کلی از این دوره‌ی صد ساله‌ی پرپیچ و خم ارائه می‌دهد که بسیار خواندنی و روان است و دید کلی‌ای به فرد می‌دهد و تحلیل‌های اقتصادی و سیاسی گوناگون نیز دارد و به ریشه‌یابی مسائل مهم می‌پردازد. 

به گمانم همچون هر کتاب تاریخی‌ای، نویسنده از منظر و موضع خاصی به مسائل نگاه می‌کند، موضعی که با روایت معمول از این دوران که زیاد آن را شاید شنیده باشیم، متفاوت است و همین در ابتدای امر برای من جالب بود. و به نظر می‌رسید این است که کتابِ آبراهامیان را ارزشمند می‌کند. به هیچ عنوان در جایگاهی نیستم که یک تاریخدان بزرگ همچون نویسنده کتاب را نقد کنم و صرفا با روایت او همدل نیستم، با این حال کتاب را به هرکسی که می‌خواهد ایران معاصر را بشناسد پیشنهاد می‌کنم. روایت آبراهامیان از افراد ممکن است متفاوت از آن چه معمولا شنیده‌ایم باشد. 

به شخصه به تاریخ جنبش چپ و گروه‌های چریکی و مارکسیستی و داستانِ هیجان‌انگیزشان علاقه زیادی دارم، آبراهامیان در فصل کوچکی به این جنبش‌ها پرداخته و یکی از نقات قوت کتابش را به رخ کشیده و آن آمارهای مفصلی‌ست که جمع‌آوری کرده. فی‌المثل درباره دو گروهِ چریک‌های فدایی خلق و مجاهدین خلق به خواستگاه اجتماعی رهبران و موسسان‌شان پرداخته، این که از کتام مناطق و شهرها بودند، پدران‌شان از چه صنف و طبقه‌ای بودند، هر یک از سازمان‌ها چقدر تلفات دادند، تلفات و زندانی‌های‌شان چه مشاغلی داشتند، جنسیات و بازه سنی‌شان چه بود... و این گونه آمارهایی که به درک سازمان‌های اینچنینی، پس‌زمینه افراد و جایگاه اجتماعی و چرایی پررنگ شدن‌شان کمک می‌کند. 

          
            "گذشته چیزی را برای حال آشکار می‌کند که حال قادر به مشاهده‌ی آن باشد." 
- آر. اچ. تاونی-
اعتراف می‌کنم: خواندن تاریخ برای من که رمان‌ها را یکی پس از دیگری با اشتهای عجیبی می‌بلعم، غولی ترسناک بود.  منی که متولد ۶۸ هستم، منی که نه انقلاب ۵۷ را به چشم خود دیده و نه در دوران پهلوی زیسته‌ام، منی که در دوران مدرسه با روایت بسته، محدود و مطبوع حکومت فعلی روبرو بودم.
البته که با نحوه‌ی زندگی مردم به واسطه‌ی مطالعه‌ی داستان‌های متفاوت و هم‌چنین به لطف رشته‌ی تحصیلی و علاقه‌ام به اقتصاد، با تحقیق‌های مستقل در باب وضعیت اقتصادی در دوران پهلوی دوم و نه اول آگاه بودم و تسلط نسبی داشتم، اما گره کور ماجرا برایم سیاست بود، و این سوال ده میلیون دلاری که:
چرا چنان شد که چنین شد؟!
پس کاملا طبیعی بود که برای فهم و درک این موضوع مهم: که چرا جامعه‌ی ایران امروز به این دوقطبی در بن‌بستی خطرناک رسیده که جامعه هر لحظه آماده‌ی انجار است؟ به پیشنهاد و معرفی یکی از دوستان به سراغ این کتاب آمدم.
اگر از آن دسته خودشیرینِ بی‌نمک که تا این حرف را می‌شنوند، می‌پرند وسط که نهههه... این کتاب خوبی نیست، جهت‌گیری داشته، به سراغ من بیایند، با پشت دست چنان به دهان‌شان می‌کوبم تا خفه‌خون بگیرند. همان‌طور که هر حکومتی روایت مطبوع خود را از سیر وقایع ارائه می‌کند، تاریخ‌نویسان وفادار به آنان، مخالفین و مستقل‌ها هم روایت خود را دارند و این خواننده است که با خواندن یک کتاب نباید رای مطلق به موضوعی بدهد و درهای ذهن خود را به سوی روایت‌های متضاد نیز باز نگاه دارد.
ایران بین دو انقلاب، برای من به مثابه یک دایره‌المعارف بود. از سه بخش اصلی تشکیل شده و هر کدام از این بخش‌ها به فصولی تقسیم شده‌اند که به جزئیات می‌پردازد. روایت‌ها از دوران قاجار(پیش از انقلاب مشروطه) آغاز شده و به انقلاب ۵۷ نیز ختم گردیده است. این روایت‌ها برای من که اطلاعاتم بسیار محدود و قطره‌چکانی از طریق: اینترنت، نقل‌قول‌ها، مستند‌ها و شنیده‌ها حاصل گشته بود، حرف‌های بسیاری داشت.
این روایت‌ها برای من آن‌قدر تازه و جدید بود که حالا می‌توانم، با شیوه‌ی زندگی مردم،  سیاست‌ها و شرایط اقتصادی آن دوران، که پیش‌تر به آن‌ها واقف بودم، ترکیب کرده و پاسخ سوالم را از چراییِ به وقوع پیوستن این دو انقلاب بیابم.
برای من هیچ چیزی مقدس نیست: نه مذهب، نه کتاب، نه پدر یا مادر و نه هرچیز دیگری... نه حکومت فعلی می‌تواند از من نمره‌ی قبولی بگیرد و نه پهلوی دوم و نه پهلوی اول. البته هر سه حکومت یاد شده، روایت‌هایی از تلاش‌های خود برای بهبود کیفیت زندگی مردم دارند، اما وقتی به صورت مستقل عملکرد آن‌ها را که بررسی می‌کنیم، به یک نتیجه‌ی مشابه می‌رسیم: 
هر سه حکومت به معنی واقعی کلمه گند زدند و مردودند.
اگر از من بپرسید که با خواندن این کتاب، چه چیزهایی آموختی؟!
در پاسخ می‌گویم:
با طبقات مختلف مردم، با چگونگی حکومت در دوران پیش و پس از انقلاب مشروطه‌، کیفیت دربارها و چونگی مناسبات در‌ آن، با شرایط زندگی مردم در دوران اشغال و قحطی، میزان و نوع دخالت‌های خارجی در سیاست‌های کشور، با مجلس‌ها و نماینده‌ها، چگونگی دست به دست شدن دولت‌ها، روشنفکران، چگونگی تشکیل‌ احزاب، قدرت و نفوذشان خاصه حزب توده، مخالفین، چهره‌ها، گروه‌های چریکی و چگونگی تشکیل‌شان و نحوه‌ی کمکشان به انقلاب ۵۷، اینکه خمینی که بود و چه شد که رهبری انقلاب را به دست گرفت، آشنا شدم و حال اگر بخواهم در مورد هر دوره‌ای از زمان و یا هر رویدادی در تاریخ که برایم جذابیت بیشتری داشت، مطالعه داشته باشم، به راحتی می‌توانم از اساتید و تاریخ‌خوان‌ها کمک بگیرم و کتابی مناسب آن دوران مطالعه نمایم.
به عنوان حرف آخر، عرض می‌کنم که «ایران بین دو انقلاب» یکی از کتاب‌های تاریخی است، که هر ایرانیِ کتاب‌خوانی باید در کتاب‌خانه‌اش داشته باشد و روزی آن را مطالعه کند و یا دست‌کم از آن به عنوان یک مرجع بهره بگیرد.
          
            خوبی کتاب اینه که تحلیل طبقاتیش به اندازس و مثل بقیه چپا خودشو با تحلیل طبقاتی خفه نمیکنه. ضمن اینکه اطلاعاتشم موثقه (غیر از یکسری آماراش) و رو مواردی که نقل‌های تاریخی خیلی متناقضه پافشاری نمی‌کنه و میگذره.
اما نقطه ضعف بزرگش اینه که -مثل تمام ناظرای خارجی دیگه- بیرون گود نشسته و داره اتفاقات داخل گود رو تحلیل می‌کنه. مثلا فهم درستی از رابطه علماء با مردم تو مذهب تشیع نداره و فکر می‌کنه فقط بازاریان تو طول تاریخ ایران پیرو روحانیون بودن اونم به خاطر روابط اقتصادی که با اونا داشتن. و همین اشتباه باعث میشه که تو تحلیل انقلاب اسلامی هم بگه روحانیون و بازار پشت سر آیت‌الله خمینی بودن و بقیه قانع شده بودن که از آیت‌الله خمینی تبعیت کنند (یعنی همراهی با امام براشون یه نوع تاکتیک بود و نه اعتقاد مذهبی). 
یا مثلاً تو یه جای دیگه، با آوردن تجربه یه مستشرق از اینکه تو یه روستایی یه روحانی رو دست انداخته بودن، نتیجه میگیره که تو روستاهای ایرانی عنصر دینداری کمتر پیدا میشه و در نتیجه اقبال مهاجرین تازه به شهر اومده، به اسلام رو مقایسه می‌کنه با جنبش مدیتیستای انگلستان و اصلا نمی‌فهمه که فهم از «دین» تو ایران صدها فرسنگ فاصله دارن با فهم از «دین» تو انگلستان. 
خلاصه جدا از منبع پژوهشی خوبش و تحلیل نسبتاً مناسبش از فقر اطلاعات مذهبی رنج می‌بره و فهمش از دین، تشیع، اسلام، عالم دینی و ... اصلا منطبق با فهم ما از همین مقولات نیست و اینارو تو همون بستر آنگلوساکسون خودش فهم می‌کنه و بر اساس همون انقلاب رو تفسیر می‌کنه.
          
            .

ادوارد برگس انگلیسی مامور حکومتی غرب ایران می‌گوید: «اگر اکثریتی تصمیم به انتخاب کدخدا می‌گرفت، نه من نه حتی ولیعهد و نه خود شاه قادر به جلوگیری از این کار نبودیم... اگر چه آنها رای‌گیری نمی‌کردند، ناگزیر از به کار بردن واژه انتخابات هستم چون واژه دیگری برای آن نیافتم. این قضیه میان خودشان حل و فصل می‌شد. آنها اجتماع می‌کردند و درباره موضوع مورد نظر به بحث می‌پرداختند و هنگامی که اکثریت به فردی نظر مثبت پیدا می‌کرد، مراجع دولتی توان مقاومت در برابر آن‌ها را نداشتند و در صورت مخالفت، با مقاومت مردم و عدم پرداخت مالیات روبرو می‌شدند. اگر حاکم مستبد بود، که معمولا بود، می‌بایست دو سه نفر از روسای جزء را دستگیر و تنبیه می‌کرد اما این کار برای او سودی نداشت و افراد آگاه ترجیح می‌دادند که اجازه دهند روستاییان راه خود را بروند.»  

روسای گروه در کار داوری خود به راه‌هایی مانند ترغیب و میانجی‌گری و قدردانی گروهی متوسل می‌شدند و چون وسیله اجبار نداشتند، طرفین دعوا می‌توانستند پادرمیانی آن‌ها را رد کرده و به گروههای دیگر بپیوندند... بنابراین کدخدایان و ریش‌سفیدان بیشتر اقتدار داشتند تا قدرت.   


خطر جدی گیلان، تحولات آذربایجان، جنگ‌های پی‌درپی میان قبایل، حضور ارتش سرخ در شمال و ارتش انگلیس در جنوب، بروز شورش‌هایی در ژاندارمری و دیویزیون قزاق و ناتوانی حکومت در تشکیل مجلسی که بتواند قرارداد منفور 1919 ایران-انگلیس را تصویب کند، همگی منجر به بحران حاد سیاسی در پایتخت شد.  


در شرایطی که مصطفی کمال آگاهانه طبقه روشنفکر علاقه‌مند و پشتیبان خود را در حزب جمهوری‌خواه سازمان داد، رضاشاه رفته‌رفته نخستین پشتیبانان داخلی خود را از دست داد، در کسب پایگاه‌های اجتماعی جدید ناکام ماند و بنابراین بدون پشتیبانی حزب سیاسی سازمان‌یافته‌ای حکومت کرد. بدین ترتیب، در حالی که اقتدار مصطفی کمال کاملا بر طبقه روشنفکر ترکیه مبتنی بود، دولت رضاشاه که هیچ گونه پایگاه طبقاتی نداشت، به نحو تقریبا مخاطره‌آمیزی بر بستر جامعه ایران معلق بود.


در سرمقاله‌های ایران نو که نکته‌های اساسی برنامه حزب دموکرات را به دقت تشریح می‌کرد، بیشتر بر منافع حاصل از ایجاد خط آهن، سربازگیری عمومی، تقسیم اراضی، روند غیردینی سازی و صنعتی کردن سریع – ضمن اینکه به صنعتگران سنتی اطمینان داده می‌شد که کارخانجات مدرن بیشتر اشتغال‌زا خواهد بود تا شغل‌زدا - تأکید می‌شد. همچنین، محتوای برخی مقالات برای پشتیبانی از تمرکز سیاسی، همبستگی اجتماعی و وحدت ملی بود.


در برنامه فرقه اعتدال تقویت سلطنت مشروطه؛ تشکیل مجلس سنا؛ حفظ مذهب «به عنوان بهترین سد در برابر ظلم و بی‌عدالتی»؛ حمایت از خانواده، مالکیت خصوصی و حقوق اساسی؛ ترویج «روح همکاری» بین توده‌های مردم از طریق آموزش‌های دینی؛ کمک مالی به «طبقه متوسط» به ویژه سرمایه‌داران جزء و بازاریان؛ اجرای شریعت؛ و دفاع از جامعه در برابر «تروریسم» آنارشیست‌ها، «الحاد» دموکرات‌ها و «ماتریالیسم» مارکسیست‌ها خواسته شده بود.


در نخستین سرمقاله مجله فرنگستان چنین آمده است که ایران خود را از شر استبداد سلطنتی رهانیده است اما اکنون به «دیکتاتوری انقلابی» نیازمند است تا به زور، توده‌های بی‌سواد را از چنگال روحانیون خرافاتی رها سازد: «در کشوری که 99 درصد مردم تحت سلطه روحانیون مرتجع هستند، تنها امید ما به موسولینی دیگری است تا بتواند قدرت‌های سنتی را از بین ببرد و در نتیجه بینشی نوین، مردمی جدید و کشوری مدرن به وجود آورد.»  


چپ‌گرایان از رضاخان سرخورده شده‌اند، ولی راست‌گرایان به این توهم گرفتار شده‌اند که رضاخان اکنون به چرخ‌های ارابه خود بسته شده است. اما سفیر می‌افزاید که رضاخان راست‌گرایان را به چرخ‌های ارابه خود بسته است


دولت رضاخان پیش و پس از همه چیز برآمده از کودتایی بود که خود رهبری نظامی آن را در دست داشت و به قدرت رسیدن سیدضیاء را به دنبال آورد. رضاخان با پشتیبانی افسران ژاندارمری و مشاوران نظامی انگلیس، در شب سوم اسفند به تهران رسید. حدود 60 تن از سیاستمداران سرشناس را دستگیر کرد، به شاه اطمینان داد که کودتا برای نجات سلطنت از خطر انقلاب است و از او خواست تا سیدضیاء را به نخست‌وزیری منصوب کند.
          
            تقریبا 16 ساله بودم که این کتاب را خواندم. قبل از مطالعۀ این کتاب منِ عاشق درس تاریخ از تاریخ معاصر تنها چیزی که می‌دانستم مطالب تبلیغی و پروپاگاندا ی صدا وسیما و درسی بود که یک طیف را تا آسمان برده بود. اولین مواجۀ من با کتاب عنوان کتاب بود که کنجکاو شدم حتما کتاب را مطالعه کنم. از کتاب فروشی انصاری خیابان بوعلی آن را خریدم. برای اولین بار با گروه های فکری مختلف مبارز با حکومت پهلوی آشنا شدم. از چپ ها و روحانیان و مذهبی ها و ... . دوره‌های مختلف مجلس شورای ملی و احزاب رقیب و ملی شدن نفت و مصدق و وقوع انقلاب مطالب جدیدی برای من به همراه داشت. همچنین برخلاف دانسته‌های قبلیم کتاب حکومت محمدرضاشاه را موفق در توسعه اقتصادی و اجتماعی می‌دانست و اشکال کار را در توسعه نیافتگی سیاسی عنوان می‌کرد. و شروع اعتراضات گسترده و راهپیمایی‌ها را حوادث شب‌های شعر گوته عنوان می‌کرد. این که از لحاظ تاریخی چه اشکالاتی به کتاب وارده و چه نقدهایی به آن می‌شود کرد و این که آبراهامیان با تفکر چپ با چه روش تحقیقی تاریخ را تحلیل کرده را من اطلاعی ندارم چون تاریخ دان نیستم ولی کتاب و مطلاب فراوانی در نقد آن نوشته شده. خاطره‌ی خوشی که کتاب برای من به جا گذاشت این بود که یاد داد از زوایای مختلف و متفاوتی می‌شود قضایا مخصوصا تاریخ را دید. #یک-کتاب-یک-خاطره
          
            ما در یک برهه‌ی حساس تاریخی نیستم؛ در نقطه‌ی حساسی از جغرافیاییم. همین باعث میشه بیش از بسیاری از کشورهای جهان (اگر نگم همه‌شون) فراز و نشیب در تاریخمون داشته باشیم و باور کنیم نشیبی دراز است پیش فراز. انقلاب‌ها در تاریخ ایران هم یکی از همین فراز و نشیب‌ها بوده و هست؛ از انقلاب مردم علیه جمشید و ضحاک گرفته تا انقلاب مشروطه و تغییر رژیم در سال 1357.
این کتاب به حوادث بین دو انقلاب اخیر ایران، مشروطه و 57، می‌پردازه و به جز تاریخ خود وقایع، احزاب و گروه‌های درگیر رو هم بررسی می‌کنه. «ایران بین دو انقلاب» روایت و بازنویسی نیست. یک بررسی ساختارمند و پژوهش جامعه که به خواننده کمک می‌کنه دید بهتری از رخدادهای دویست سال اخیر و زنجیره‌ای که ما رو به اینجا و امروز رسوند به دست بیاره.
من بسیار از خواندنش لذت بردم و همچنان باور دارم که تاریخ رو باید تحلیل کرد و از چند منبع خوند تا به درکی درست رسید. این کتاب یکی از چیزهاییه که مسیر درک وقایع رو ساده‌تر می‌کنه.
تلاش پیوسته‌ی ایرانیان برای آزادی، برابری و احقاق حقوق انسانی و جامعه‌ای مدرن که از زمان انقلاب مشروطه آغاز شد همچنان ادامه داره. به امید این که نسل ما، پایان‌بخش چیزی باشه که نسل مشروطه آغازش کرد.
«به امید فردایی بهتر و ایرانی آباد»
          
            1. اگر تحلیل ها را اندکی نادیده بگیریم، این کتاب از نظر «داده ها» بسیار ارزشمند است و برگهایی از تاریخ را برای مخاطب امروز رو میکند که وضعیت سالهای بین دو انقلاب را خیلی خوب روشن میکند مثل این:
"در آستانه انقلاب ۴۲ درصد از خانواده های تهرانی مسکن مناسبی نداشتند و تهران با بیش از ۴ میلیون جمعیت، علی رغم درآمدهای زیاد نفتی هنوز سیستم فاضلاب و حمل و نقل عمومی درستی نداشت. برادر کوچکتر شاه که اتفاقاً صاحب کارخانه هلیکوپترسازی بود در سخنرانی مــراســمی میپرسد که «اگر مردم از فشار و دردسر ترافیک خوششان نمی آید چرا هلیکوپتر نمی خرند»"

2. اما کثرت ارجاع به داده ها و تحلیل های کنسولگری انگلستان یکی از نقاط ضعف کتاب است. یعنی در همان زمان کنسولگری روسیه و فرانسه و آلمان و حتی ترکیه هیچ نظرگاه متفاوتی درباره تحولات ایران نداشته اند و فقط گزارش های کنسول انگلیس ارزش تاریخی داشته؟

3. از طرفی این همه پرداختن به نقش حزب توده در کتاب نوعی جهتگیری را نشان میدهد. حجم خیلی زیادی از کتاب به بررسی تاریخچه، فعالیت ها، حتی ترکیب شغلی اعضای شوراهای مختلف داخلی حزب توده اختصاص یافته که قطعا جا را برای خیلی از جبهه های مبارز علیه پهلوی - از جمله روحانیون- تنگ کرده و باعث شده برخی صفحات مهم مبارزه مثلا کشتار مسجد گوهرشاد در کمترین حجم ممکن روایت شوند. 

4. هر کتابی که با نگرش صرفا چپگرایانه بخواهد صحنه سالهای مشروطه تا انقلاب را ترسیم کند حتما یک وجهی و نیازمند بررسی انتقادی است. علی الخصوص وقتی از جامعه دینی حرف میزند. چرا که عموما این تلقی ایجاد میشود که بعد از این همه مبارزه چپ ها، روحانیت انقلاب را از آنان دزدیده است. در حالی که خاطرات روحانیون همان سالها نشان میدهد چه تلاش بی وقفه ای برای همراه کردن مردم با مبارزه انجام داده اند و حتی ایجاد جو انقلابی در شهر قم با مخالفت و مشکلات فراوان روبرو بوده است. در این کتاب هم به نظر میرسد آبراهامیان لااقل در دو مورد جامعه دینی را درست نمیشناسد یا قصد دیگری دارد. اولا در مورد اهمیت بابی ها و ثانیا در مورد نقش آیت الله شریعتمداری بزرگنمایی میکند. آیا میخواهد شریعتمداری را در برابر یا لااقل در کنار امام خمینی یکی از چهره های تاثیرگذار مبارزه نشان دهد؟ جای گفتگو و بررسی دارد. شریعتمداری اقبال مردمی داشت اما نه به اندازه امام خمینی. در اوانی که امام خمینی به ترکیه تبعید شد شریعتمداری طرح حکومت شاهنشاهی برای تاسیس دارالتبلیغ اسلامی با هزینه هنگفت را پذیرفته بود و اعتراض علمایی که معتقد بودند این پایگاه برای مقابله با حوزه علمیه قم است را رد میکرد!

نمره اصلی ام 3.5 است