یادداشت محمدقائم خانی

                .

ادوارد برگس انگلیسی مامور حکومتی غرب ایران می‌گوید: «اگر اکثریتی تصمیم به انتخاب کدخدا می‌گرفت، نه من نه حتی ولیعهد و نه خود شاه قادر به جلوگیری از این کار نبودیم... اگر چه آنها رای‌گیری نمی‌کردند، ناگزیر از به کار بردن واژه انتخابات هستم چون واژه دیگری برای آن نیافتم. این قضیه میان خودشان حل و فصل می‌شد. آنها اجتماع می‌کردند و درباره موضوع مورد نظر به بحث می‌پرداختند و هنگامی که اکثریت به فردی نظر مثبت پیدا می‌کرد، مراجع دولتی توان مقاومت در برابر آن‌ها را نداشتند و در صورت مخالفت، با مقاومت مردم و عدم پرداخت مالیات روبرو می‌شدند. اگر حاکم مستبد بود، که معمولا بود، می‌بایست دو سه نفر از روسای جزء را دستگیر و تنبیه می‌کرد اما این کار برای او سودی نداشت و افراد آگاه ترجیح می‌دادند که اجازه دهند روستاییان راه خود را بروند.»  

روسای گروه در کار داوری خود به راه‌هایی مانند ترغیب و میانجی‌گری و قدردانی گروهی متوسل می‌شدند و چون وسیله اجبار نداشتند، طرفین دعوا می‌توانستند پادرمیانی آن‌ها را رد کرده و به گروههای دیگر بپیوندند... بنابراین کدخدایان و ریش‌سفیدان بیشتر اقتدار داشتند تا قدرت.   


خطر جدی گیلان، تحولات آذربایجان، جنگ‌های پی‌درپی میان قبایل، حضور ارتش سرخ در شمال و ارتش انگلیس در جنوب، بروز شورش‌هایی در ژاندارمری و دیویزیون قزاق و ناتوانی حکومت در تشکیل مجلسی که بتواند قرارداد منفور 1919 ایران-انگلیس را تصویب کند، همگی منجر به بحران حاد سیاسی در پایتخت شد.  


در شرایطی که مصطفی کمال آگاهانه طبقه روشنفکر علاقه‌مند و پشتیبان خود را در حزب جمهوری‌خواه سازمان داد، رضاشاه رفته‌رفته نخستین پشتیبانان داخلی خود را از دست داد، در کسب پایگاه‌های اجتماعی جدید ناکام ماند و بنابراین بدون پشتیبانی حزب سیاسی سازمان‌یافته‌ای حکومت کرد. بدین ترتیب، در حالی که اقتدار مصطفی کمال کاملا بر طبقه روشنفکر ترکیه مبتنی بود، دولت رضاشاه که هیچ گونه پایگاه طبقاتی نداشت، به نحو تقریبا مخاطره‌آمیزی بر بستر جامعه ایران معلق بود.


در سرمقاله‌های ایران نو که نکته‌های اساسی برنامه حزب دموکرات را به دقت تشریح می‌کرد، بیشتر بر منافع حاصل از ایجاد خط آهن، سربازگیری عمومی، تقسیم اراضی، روند غیردینی سازی و صنعتی کردن سریع – ضمن اینکه به صنعتگران سنتی اطمینان داده می‌شد که کارخانجات مدرن بیشتر اشتغال‌زا خواهد بود تا شغل‌زدا - تأکید می‌شد. همچنین، محتوای برخی مقالات برای پشتیبانی از تمرکز سیاسی، همبستگی اجتماعی و وحدت ملی بود.


در برنامه فرقه اعتدال تقویت سلطنت مشروطه؛ تشکیل مجلس سنا؛ حفظ مذهب «به عنوان بهترین سد در برابر ظلم و بی‌عدالتی»؛ حمایت از خانواده، مالکیت خصوصی و حقوق اساسی؛ ترویج «روح همکاری» بین توده‌های مردم از طریق آموزش‌های دینی؛ کمک مالی به «طبقه متوسط» به ویژه سرمایه‌داران جزء و بازاریان؛ اجرای شریعت؛ و دفاع از جامعه در برابر «تروریسم» آنارشیست‌ها، «الحاد» دموکرات‌ها و «ماتریالیسم» مارکسیست‌ها خواسته شده بود.


در نخستین سرمقاله مجله فرنگستان چنین آمده است که ایران خود را از شر استبداد سلطنتی رهانیده است اما اکنون به «دیکتاتوری انقلابی» نیازمند است تا به زور، توده‌های بی‌سواد را از چنگال روحانیون خرافاتی رها سازد: «در کشوری که 99 درصد مردم تحت سلطه روحانیون مرتجع هستند، تنها امید ما به موسولینی دیگری است تا بتواند قدرت‌های سنتی را از بین ببرد و در نتیجه بینشی نوین، مردمی جدید و کشوری مدرن به وجود آورد.»  


چپ‌گرایان از رضاخان سرخورده شده‌اند، ولی راست‌گرایان به این توهم گرفتار شده‌اند که رضاخان اکنون به چرخ‌های ارابه خود بسته شده است. اما سفیر می‌افزاید که رضاخان راست‌گرایان را به چرخ‌های ارابه خود بسته است


دولت رضاخان پیش و پس از همه چیز برآمده از کودتایی بود که خود رهبری نظامی آن را در دست داشت و به قدرت رسیدن سیدضیاء را به دنبال آورد. رضاخان با پشتیبانی افسران ژاندارمری و مشاوران نظامی انگلیس، در شب سوم اسفند به تهران رسید. حدود 60 تن از سیاستمداران سرشناس را دستگیر کرد، به شاه اطمینان داد که کودتا برای نجات سلطنت از خطر انقلاب است و از او خواست تا سیدضیاء را به نخست‌وزیری منصوب کند.
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.