ماه غمگین، ماه سرخماه غمگین، ماه سرخرضا جولایی و 1 نفر دیگر3.420 نفر |10 یادداشتخواهم خواندنوشتن یادداشتبا انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.در حال خواندن1خواندهام31خواهم خواند16توضیحاتمشخصاتنسخههای دیگرکتاب ماه غمگین، ماه سرخ، نویسنده رضا جولایی.ادبیات معاصر تقدیرشدهی جایزه ادبی جلال آل احمد جایزه ی ادبی جلال آل احمد داستان تاریخی دهه 2020 میلادی ادبیات ایران ادبیات داستانیلیستهای مرتبط به ماه غمگین، ماه سرخمحمدجواد واحدی۱۴۰۲11 کتاببسم الله امسال نتوانستم زیاد مطالعه کنم، ولی خوشبختانه شرایط دارد به نحو مطلوبی میگذرد که بیش از پیش بخوانم. در ۱۴۰۲ زیاد نخواندم ولی امیدوارم سالهای بعد موفق شوم بیشتر بخوانم و بهتر استفاده ببرم، بشرط حيات انشاءالله01مهتاب تیموریخوانده شده های 140165 کتابدر این لیست کتابهایی که در سال 1401 خوانده ام را قرار می دهم. یکی از بزرگترین چالشهای همیشگی من این است که هرسال، سرعت و دقتم را در مطالعه بالا ببرم. نوشتن لیست کتاب کمک میکند تا شما برای سال آینده، چشم انداز روشنتری را داشته باشید و چه بسا چالش های متفاوتتری را برای خود برنامهریزی کنید. یکی از الزامات جامعه مدرن، انعطافپذیری در همهی امور است. تفاوتی نمیکند که شما در مسیر خوانش خود منعطف باشید یا در سبک زندگی و افکار خود. انعطافپذیری و پذیرش افکار گوناگون، باعث میشود تا به جامعه و افراد، احساس همدلی بیشتری داشته باشید. از گذشته، تعصب از ویژگیهای اخلاقی مورد نکوهش بزرگان و عالمان بوده. چه بسا این سرسختی باعث آسیبهای فراوان نیز شود چون راههای مختلف را برای خود تبدیل به بنبست میکنیم. این جمله را از من به یاد داشته باشید که "هیچگاه از تغییر نترسید. نظم موجود در جهان بزرگتر از تصور ما است."233رضا درگاهی فرتاریخ ایران در قالب رمان و داستان90 کتاببازگویی هنرمندانه تاریخ ایران، به ویژه تاریخ معاصر، در قالب داستان و رمان343عادله سلیمی (بهارنارنج)پیشنهاد میشه3 کتاباینجا کتابایی که خوندم و از نظر من مفیدن رو بهتون معرفی میکنم. قول نمیدم لیست پرباری باشه اما قطعا کتابایی هستن که چیزی به علم شما اضافه میکنن چون وقت گذاشتم و مطالعشون کردم و سبک و سنگین کردم.031کیارش وفاییسبز سفید قرمز7 کتابخوشنویسان -بخش اول025یادداشتهای مرتبط به ماه غمگین، ماه سرخعلی قاسم لو1401/03/25 بنام خدا از رضا جولایی اولین کتابی است که می خوانم، نتوانستم با قلمشان ارتباط بر قرار کنم، نمی دانم؛ شاید موقع خواندن حال مساعدی نداشتم. دوتا حُسن در نظرم آمد که بگویم: ۱. مُغلق گویی نداشت و جملاتش طوری بود که دریافت معنا را راحت می کرد ۲. جولایی آنطور که منتقدین می گویند در بیرون کشیدن ماجراها و اشخاص از کِشو تاریخ ایران استاد است، آنها را به یک داستانِ خون گرم کنِ با چاشنی تخیل تبدیل می کند و به خورد مخاطب می دهد. در ماه غمگین، ماه سرخ به میرزاده ی عشقی پرداخته و روزهای پایانی عمرش را به تصویر می کشد. به خوابی که الهامی از قتل اوست. نویسنده مقتول را نشان داده، اما من بیشتر قاتل یا قاتلین را دیدم عشقی شاعر کم باوری است و کاری به دین و آخوند و شرعیات ندارد، با این حال، رضا قلدر میرپنج و کارچاق کن هایش دست از سرش برنمی دارند و در نهایت از میان برش میدارند. شاید این حرفم به ضرر آقای جولایی تمام بشود ولی تصمیم دارم این کتاب را هدیه بدهم به کسانی که با شعار رضاخان روحت شاد مانوس اند 010غلامحسین دریانورد1400/12/02 ماه غمگین ماه سرخ اثر رضا جولایی را خواندم. مگر میشود رمانی که شخصیتهای آن عشقی و بهار مدرس و قمر باشند؛ نخواند و رها کرد. در باره این کتاب میخوانیم که : " رضا جولایی یکی از مهمترین داستان نویسان معاصر ایران است، در رمان ماه غمگین، ماه سرخ بار دیگر قدرتش را در روایت خلاقانهی یک واقعهی تاریخی به رخ کشیدهاست. رمان روایتی است از پنج روز آخر زندگی میرزاده عشقی در تیرماه ۱۳۰۳. شاعر ناآرام و منتقدی که ترور تراژیکش یکی از نمادهای کشتن ذهنهای آزادیخواه است در تاریخ معاصر. جولایی شخصیتهای تاریخی را با استفاده از تخیل شگفتش تبدیل کرده به قهرمانهای داستانی از شخصیتهایی چون ملکالشعرای بهار و قمرالملوک وزیری تا آدمهایی که در غبار تاریخ گم شدهاند و جولایی آنها را ساختهاست. داستان با خواب شومی آغاز میشود که شاعر آزادیخواه دیده. خوابی که همهی وجودش را آشفته کرده و میخواهد بار سفر ببندد تا این شر از سرش بگذرد. در این میان، شخصیتهای گوناگون قصههای خود را میگویند در راستای قصهی عشقی جوان. تصویر تهرانی را میبینیم که سرگردان آخرین روزهای حکومت قجرهاست و قدرت گرفتن «سردار سپه»ای که نمیخواهد عشقی زنده بماند. رمان قصهی رنج فکر است در تاریخی که بسیاری اوقات نخبگان خود را از بین بردهاست و ترس شاعر از گلولهای که نمیداند از کجا بر تنش خواهد نشست. و دیالوگ مشهور رمان: عشقی در حال مرگ بهبهار میگوید" میدانم که میمی میرم، رسوایشان کن. به همه بگو چه کسانی مرا کشتند" این هم دو قطعه از این رمان : "جمعه ۱۳ تیر ۱۳۰۳ ساعت ۸ صبح اعلامیهی مدرس از روز قبل در همهی شهر به دیوارها چسبانده شده بود: هر کس میخواهد جنازهی سید غریبِ مظلومی را تشییع کند، فردا، جمعه، ساعت هشت جلوِ مسجد سپهسالار تجمع کند. از صبح زود، جمعیت از تمام شهر به طرف مسجد سپهسالار به راه میافتند. یک روز گرم تابستانی است مثل همهی روزهای تابستانیِ ده سال قبل یا بیست سال بعدِ تهران. کاسبهای خُردهپا، دستفروشها، کارمندان ادارهجات، بازاریها و هیئتیها، حتی زنانِ بچهبغل و روبندهبررو، در صف تشییعکنندگان دیده میشوند. مردم از محلات مختلف، از کوچهها و خیابانها مثل نهرهای کوچک به هم میپیوندند و سیل میشوند. پیام قزاق را همه گرفتهاند: او برای رسیدن به قدرت با هیچکس شوخی ندارد و هر کس را که بخواهد راه او به تخت طاووس را سد کند از میان برمیدارد. عدهای ترسیده و سرجایشان نشستهاند، عدهای به فکر فرورفتهاند و عدهای هم مصمم شدهاند کاری بکنند." ▪︎▪︎▪︎ "جلوِ در رسیده. دوروبر را نگاه میکند. همهجا آرام است. سرش سنگین نیست، کسی به مغزش نمیکوبد، کسی در سرش فریاد نمیزند. میداند چه باید بگوید. درگاهی کلمهبهکلمه، با فریاد، یادش داده. باید چربزبانی کند، التماس کند، انگار که عین مصیبت است، ظلم دیده است. همدانی اشارهای به او میکند. در را فشار میدهد. باز است. وارد هشتی نیمهتاریک میشوند. از پلهای پایین میروند. بلند میگوید یااللّه، وارد حیاط میشوند. عشقی از پلههای اتاق پایین میدود. پیداست که هراسان است. رودرروی آنها میگوید «فرمایش؟ چهطور آمدید تو؟» سلام میکنند. لبخند به لب دارند و با حالتی متواضع سر خم میکنند. یکی از آنها میگوید برای جواب عریضهشان آمدهاند. میگوید سردار اکرم چه بلایی سر آنها آورده. میگوید اینهمه راه را از هرسین آمدهاند اینجا تا بلکه کسی به دادشان برسد و از هیچکس خیری ندیدهاند. میگوید «عنایت بفرمایید، محبت کنید. دو عریضهی مفصل نوشتهایم.» به دیگری اشاره میکند. «ابوالقاسم، تو بگو.» ابوالقاسم شروع میکند به حرف زدن. زبانش میگیرد، انگار یادش رفته، اما رُلش را خوب بازی میکند. عجب ولدالزنایی است، بهموقع چه حراف شده این آدمِ بُله. عشقی حالا شانههایش را پایین انداخته، بدنش شُل شده، به حرفهای این آدمهای بدبخت ظلمدیده گوش میکند. میگوید «عریضهتان را خواندم، خودم هم نامهای نوشتم ضمیمهاش، نامه را میدهم خودتان برسانید به نشانیای که میدهم.» پشت به آنها میکند تا به اتاق برود و نامه را بیاورد. ابوالقاسم میگوید «دستبوستان هستیم.» میخواهد دولا شود و دست او را ببوسد.همدانی پارابلوم را در میآورد و شلیک میکند. یک بار ، دو بار...باید سه بار شلیک کند" 07محمدامین اکبری1400/11/27 به نام او اول در آخرین پستی که به معرفی کتاب درباره زندگی و شخصیت میرزاده عشقی میپردازم. رمان «ماه غمگین ماه سرخ» نوشته رضا جولایی را معرفی خواهم کرد. یک رضا جولایی در سالهای اخیر با نوشتن رمانهای تاریخی در بین مخاطبان جدی ادبیات جایگاه ویژهای برای خود به دست آورده است، نویسنده کاربلدی که به دور از حاشیه گونه مطلوب ادبیاش را پیگرفته و داستانهای خوبی در این زمینه نوشته است، رمانهایی چون: سوءقصد به ذات همایونی یک پرونده کهنه و شکوفههای عناب دو «ماه غمگین ماه سرخ» آخرین رمان اوست که به تازگی منتشر شده است و روایتگرِ پنج روزِ پایانی زندگیِ میرزاده عشقی -شاعر و روشنفکر معاصر ایرانی-ست. داستان از یکشنبه هشتم تیرماه سال ۱۳۰۳ آغاز میشود و پنجشنبه دوازدهم همان ماه به پایان میرسد. جولایی رمانش را به ترتیب این پنجروز فصلبندی کرده است و با وارد کردن شخصیتهای شناخته شده تاریخی نظیر ملکالشعرا بهار، سیدحسن مدرس، احمد قوام، رضاخان، پاسیار محمددرگاهی و ... تصویر زندهای از روزهای منتهی به ترور عشقی ارائه میدهد روزهایی که به گواه تاریخ اوقات پرتشویش و پراضطرابی برای عشقی بوده است. سه در زندگی کوتاهِ عشقی مقاطعی که به کار نوشتن یک رمان خواندنی باشد کم نیست، اصلاً زندگی و مرگ عشقی خیلی به کار نوشتن رمان و یا ساختن یک فیلم سینمایی میآید ولی این پنج روز به خاطر اتفاقاتی که در آن میافتاد پتاتسیل بیشتری برای یک روایت داستانی دارد. عشقی در روز شنبه هفتم تیرماه آخرین روزنامه معروفش "قرن بیستم" را که دربردارنده تندترین انتقادات و یا بهترست بگوییم ریشخندها و هجوها درباره رضاخان که در آن مقطع آخرین رئیسالوزاری حکومت قاجار است و با تصاحب تمام و کمال قدرت فاصله چندانی ندارد، منتشر میکند و در پنجشنبه همان هفته توسط عمّال رضاخان ترور میشود. نزدیکان عشقی درباره این پنج روز روایات متعددی دارند که یکی از این روایتها که از چند نفر نقل شده خوابیست که او در یکی از این روزها میبیند و او را به وحشت میاندازد. عشقی خواب میبیند که در یک زیرزمین که به بیرون پنجره دارد کشته میشود و آنقدر خاک بر روی او میریزند که حتی پنجرهها را هم میپوشاند، خوابی که چند روز بعد تعبیر میشود. چهار جولایی در روایت این پنج روز انصافا خوب عمل کرده است او در هر کدام از فصلها با شخصیتهای اصلی همراه میشود و به فراخور داستان هریک را معرفی میکند از شخصیتهایی تاثیرگذار تاریخی (که در بالا به آنها اشاره کردیم) تا شخصیتهایی که در تاریخ تنها اسمی از آنها هست مثل دو فردی که مامور به قتل عشقی شدهاند یا کوکب معشوقه عشقی. جولایی درباره افراد دسته اول با استناد به روایات تاریخی به شخصیتپردازی آنها مباردت میکند و درباره افراد دیگر با تکیه بر خیل خود شخصیتهای آنها را ساخته و پرداخته میکند. که در بسیاری از موارد موفق عمل میکند به عنوان مثال او از محمد درگاهی رئیس نظمیه تهران که پیش از به قدرت رسیدن رضا خان از اراذل تهران بوده است و به محمدچاقو شهرت داشته است تصویری جانانه و به یادماندنی ترسیم میکند. البته به تصویری که از بهار میسازد انتقاداتی اساسی وارد است. منش بهار رمان جولایی با روایتهای تاریخیی که از زندگی و شخصیت او کردهاند فاصله زیادی دارد. متاسفانه مجال پرداختن به مصداقها نیست. پنج باید منصف بود، جولایی از معدود داستاننویسان امروز است که کارش را خوب بلد است، هم روایت را میشناسد و هم میداند که چگونه یک روایت تاریخی را دراماتیزه کند و هم با زبان و اصطلاحات دورهای که به آن میپردازد آشنایی دارد. ولی به نظر میرسد اینکه او درسالهای اخیر پرکار بوده است و بیفاصله از هم رمان منتشر میکند دقتهای لازم را در روایات تاریخی خود روا نمیدارد. در همین رمان مغایرتهایی با روایات تاریخیست که توجیهی نمیتوان برایش تراشید. مثلا جولایی در سال ۱۳۰۳ غزلی را در دهان بهار میگذارد که او آن را سال ۱۳۰۷ سروده است یا تصویری سانتیمانتال و رمانتیک از بهار ارائه میدهد که اصلا با فردی معمم که قصیدههای محکم و استوار میگوید همخوانی ندارد، یا اینکه جولایی در جایی مدرس و عشقی را در مقابل هم قرار میدهد و به گونهای روایت میکند که انگار مدرس و عشقی برای اولینبار است همدیگر را ملاقات میکنند در حالی که آشنایی مدرس و عشقی به سالها پیش از ترور عشقی در جریان سفری به استانبول میرسد و یا موارد دیگر که اینجا مجال برشمردنش نیست. متاسفانه این بیدقتیها در این رمان دیده میشود. آخر سخن آخر اینکه 《ماه غمگین ماه سرخ》 رمان خواندنی و خوبیست و امتیازات فراوانی را میتوان برای آن برشمرد ولی ایکاش با دقت بیشتری نگاشته میشد. جولایی نویسنده کاربلدیست 01فاطمه شاهواری1402/04/12 این کتاب رو یه روزه خوندم و دومین کتاب 1402 بود. 160صفحه،روان،ترو تمیز، موضوع جذاب خیلی خوشخوان بود. درباره روزهای آخر زندگی شاعر میرزاده عشقی بود که تو خونهاش میکشنش و... با این کتاب رفتم تو حال و هوای مشروطه و تهران قدیم و اسمهای آشنایی مثل محمد تقی بهار بهچشم میخورد و در کل خیلی جذاب بود برام. 00نرگس عباسی1402/03/19 مقطعی از زندگی سید محمدرضا میرزاده عشقی، شاعر،نویسنده و....زمان رضا خان که مخالف و منتقد حکومت بود و در آخر هم به دستور رضا خان کشته شد. کتاب به روز های آخر زندگی این نویسنده مبارز میپردازه و شخصیت ها و اتفاقات واقعی رو با اتفاقات و شخصیت های خیالی ترکیب کرده و موفق هم بوده مثل کتاب دیگر رضا جولایی، شکوفه های عناب. که البته به میزان اون کتاب لذتبخش و خواندنی نیست. کتاب خوبی برای علاقه مندان به تاریخ معاصر هست. 012افسانه عزیزی1402/12/15 "سرگذشتِ من چندان پُر لطف نیست. مثل کرورکرور آدمی که پا گذاشتهاند روی این خاک و چند گامی میپیمایند و دوباره در خاک فرومیروند، من هم جایی به دنیا آمدم و جایی از دنیا خواهم رفت."میرزاده عشقی کتاب داستان چند روز از زندگی میرزاده عشقی است که نویسنده با تخيل خود آنرا نوشته است. 04عادله سلیمی (بهارنارنج)1401/10/04 [ در مورد این کتاب باید بگم بنظرم فوقالعاده بود. کلا بنظرم قلم آقای جولایی فوقالعاده و خاصه. من قبلا کتاب شکوفههای عناب رو از ایشون خوندم و واقعا برام جذاب بود و حالا این کتاب که انصافاً روی دست شکوفهها زده بود. داستان کتاب راجع به شاعری آزادیخواهه که در پایان دوران حکومت قاجار و در ابتدای ورود رضاخان پهلوی به سیاست زندگی میکنه، آقای عشقی(شاعر) شعری کوبنده در مورد رضاخان و دار و دستهاش مینویسه و اونو خشمگین میکنه و... . شما در این داستان هم با قسمتی از تاریخ کشورمون آشنا میشین و هم با قلمی پخته و توانا و روان داستان زیبایی رو میخونید. توصیه میشه✓] 01شای1402/06/23 زبان سرخ، زبان نیست بیرق خون است. ... کتابی بر گرفته از واقعیت و خیال💫 مشتاقم بیشتر رمان های تاریخی سیاسی بخونم 03راضیه محمدی1401/10/09 با نوشته های رضا جولایی مشتاق رمان های تاریخی شدم. بعد از شکوفه های عناب به سراغ #ماه_غمگین_ماه_سرخ رفتم. در این کتاب 5 روز همراه با میرزاده عشقی زندگی میکنیم. پای قصه ی جولایی مینشینیم تا بدانیم چه بر میرزاده ی عشقی گذشت که در لحظات آخر عمرش گفت: "به همه بگویید چه کسانی مرا کشتند 021رضا صادقیان1402/08/25 دومین داستانی بود که از رضا جولایی خواندم. پیش از این، شکوفههای عناب را خوانده بودم و حظها برده بودم؛ اما ماه غمگین، ماه سرخ را -روراست بگویم- دوست نداشتم. روراستتر بگویم: بدم آمد. داستان دربارۀ قتلِ میرزادۀ عشقی بهدستِ عاملانِ رضاخان است. میرزادۀ عشقی از اثرگذارترین شاعران و روزنامهنگارانِ مشروطه بود که زبانی تند و نیشدار داشت؛ اما تصویری که جولایی از او به دست میدهد تصویرِ مردی است عشرتطلب که فاحشهای را به خانۀ خود راه داده، و انسانی جبون و بیبخار که آرمانهایش را فراموش کرده و در پیِ فرار از کشور است! جالب آنکه در ابتدای داستان مصراعی از سرودههای عشقی نقل شده که «زبانِ سرخ... بیرقِ خون است». خب، سَلّمنا! بیرقِ خون را دیدیم؛ اما زبانِ سرخ در کجای داستان بود، آقای جولایی؟ ما که هرچه دیدیم بزدلی و بلهوسی و بیخبری بود. 02