بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

زمین سوخته

زمین سوخته

زمین سوخته

4.0
62 نفر |
29 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

5

خوانده‌ام

110

خواهم خواند

103

جوان خاکستری پوش روبرویم ایستاده است و حرف می زند. نمیدانم چه میگوید. صدایشس را نمی شنوم. به لبهایش نگاه میکنم که تند تند حرکت می کندد . دندانهای ناموزونش پیدا و ناپیدا می شوند. نگاهم از لبانش سر می خورد رو دماغش. چه بزرگ و بی قاعده به نظرم می آید. بعد به چشمانش نگاه می کنم که انگار کلاپیسه است. حالا، پیشانی جوان خاکستری پوش است. عرق و خاک هم قاطی شده است و تمام پیشانی اش را پوشانده است. ناگاه از بالای سر جوان خاکستری پوش چشمم می افتد به دستی که در انفجار از شانه جدا شده است و همراه موج انفجار بالا رفته است و تو خوشه خشک نخل بلند پایه گوشه حیاط ننه باران گیر کرده است. آفتاب کاکل نخل را سایه روشن زده است. خون خشک، تمام دست را پوشانده است. انگشت کوچک دست، از بند دوم قطع شده است و سبابه اش مثل یک درد، مثل یک تهمت و مثل یک تیر سه شعبه به قلبم نشانه رفته است.

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

تعداد صفحه

10 صفحه در روز

لیست‌های مرتبط به زمین سوخته

نمایش همه

یادداشت‌های مرتبط به زمین سوخته

                زمین سوخته تا پنجاه صفحه مانده به آخر شبیه مستند نگاری است از شهر اهواز و محله کوچکی به اسم محله ننه‌باران و حال و احوال مردم آنجا در سه ماه اول آغاز جنگ ایران و عراق. از اواخر تابستان سال ۵۹ تا اواخر پاییز همان سال. رمان بسیار کند پیش می‌رود و به دلیل زبان روان و گویای محمود و بیان جزئیات و ریزه‌کاریهای زندگی در آن شرایط بحرانی مخاطب خودش را درون آن زندگی احساس می‌کند و به شدت با شخصیت‌های رمان مثل مهدی پاپتی، رستم افندی، یوسف بیعار، احمد فری، امیرسلیمان، ناپلئون، میرزاعلی، ممد میکانیک، فاضل، ام مصدق، نرگس، گلابتون، خواهر و بچه و شور و پدر و مادرش و ننه‌باران و عادل احساس همدلی و نزدیکی می‌کند. پنجاه صفحه آخر رمان اما آن را از نوشته‌ای مستندنگارانه تبدیل می‌کند به رمانی درخشان وقتی راوی به‌خاطر تماس تلفنی از محله می‌رود و دقیقا همان شب که او نیست موشکی خانه‌های محله را روی هم می‌آورد و او همراه مخاطب شاهد بیرون کشیده شدن جنازه آدمهایی است که انقدر خوب در صفحات پیشین رمان پرداخته و معرفی شده‌اند که با دیدن جنازه هر کدام خواننده دلش داغ می‌شود و چشم‌هایش می‌جوشد. صحنه به زمین کوبین طفل خردسال توسط گلابتون دل مخاطب را می‌درد و جمله آخر رمان آه از نهاد مخاطب بیرون می‌کشد. باید دست مریزاد گفت به احمد محمود که حقیقتا آبروی رمان‌نویسی کشورمان است. یادش گرامی و روحش شاد.
        

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

            به قول رضا براهنی، اگر تاریخ معاصر دو مضمون اصلی به ادبیات ما داده باشد، یکی‌اش انقلاب است و دیگری مسئله‌ی جنگ. «مضمون فوق‌العاده جدیدِ ویرانی شهرها و آوارگی مردم... خود مردم که چه تصویری از جنگ دارند و چه کار با این جنگ می‌کنند...» (براهنی، ص 37)*.  ادبیات جنگ با آغاز جنگ هشت ساله‌ی ایران و عراق در تاریخ 31 شهریور 1359 پا گرفت. هم‌زمان با شروع جنگ، در عرصه‌ی ادبیات آثار بی‌رمقی پدید آمدند که ارزش ادبی خاصی نداشتند و بی‌توجه به مبانی زیباشناختی تنها به کار همان مقطع خاص آمدند و «هدفشان تهییج روحیه‌ی رزمندگان و مردم جنگ‌زده بود». بااین‌همه، دسته‌ای دیگر از نویسندگان مضمون جنگ را در ساختار رمان درونی و آن ر ابه شکل فرمی خلاق در ساخت داستان متبلور کردند و ماندگار شدند. به زعم اغلب منتقدان، اولین اثری که با این رویکرد در ادبیات جنگ پدید آمد رمان «زمین سوخته» نوشته‌ی احمد محمود است، «رمانی وقایع‌نگارانه از سه ماهه‌ی نخست جنگ، حاصل تجربه‌ی مستقیم نویسنده از حضور در شهری تحت هجوم» (میرعابدینی، ج سوم، ص 910)**. براهنی، با اشاره به کتاب محمود، درباره‌ی درونی شدن مضمون جنگ در ادبیات توضیح می‌دهد: «برادر من اگر مرده باشد، من دچار جنون می‌شوم. جنون خود را به صورت و شکل رمان من عرضه می‌کند. آن جنون رمان است، شکل موضونی که خود را به بافت کار تحمیل می‌کند و رمان را به سود خود شکل می‌دهد» (براهنی، ص 38)*. به‌زعم براهنی، حالت دگرگونی‌ای که انسان در مقابل مصائب بزرگ خود پیدا می‌‎کنـد وسیله و محتوای اولیه‌ی ادبیات و هنر است و چه خوب بود اگر زمین سوخته تنها مقطع هذیان گفتن برادری بود بر سر جنازه‌ی برادر دیگر، نه گزارشی کامل از روزگار مردم در روزهای اول جنگ.


* براهنی، رضا، بحران رهبری نقد ادبی در ایران و رساله‌ی حافظ، تهران: دریچه، چ اول: 1380.
** میرعابدینی، حسن، صد سال داستان‌نویسی ایران، ج سوم، تهران، چشمه، چ اول: 1377.


به قلم رافعه رستمی، ماهنامه‌ی شهر کتاب، شماره‌ی سیزدهم، سال 1395.
          
                زمین سوخته 
روایت احمد محمود در  این کتاب جوری است که انگار یک دوربین برداشته و در کنار خانواده و مردم شهر اهواز از چند ماه اول جنگ، لحظه به لحظه فیلم گرفته است. در بخش‌هایی از ماجرا فلش‌بکی به زندگی هر یک از شخصیت‌ها می‌زند و می‌رساندش به لحظه‌ای که در کنار هم دارند بار مصیبت جنگ را به دوش می‌کشند. 
اتفاقات را طوری تعریف می‌کند که برای کسانی که جنگ، بمباران، موشک‌باران و آوارگی را از نزدیک لمس کرده‌اند، باز هم دچار همان اضطراب و وحشت آن دوران شوند. برای کسانی هم که دور از ماجرا بوده‌اند، لحظات آن روزها و شب‌ها را به طور شفاف و گویا درک کنند. 
تنها مشکل من با کتاب، درک نکردن نقش راوی بود. هر یک از شخصیت‌ها کاری، ماجرایی و کنشی در این چند ماه روایت شده داشتند ولی راوی سرگردان این در و آن در بود و نقش مهمی در این اتفافات نداشت. بیشترین تصویر ماندگار از اول شخص راوی داستان، سر زدن به زنده و مُرده‌ی شهر بود و کسب خبر از اتفاقات. غیر از نقش مبهم راوی (که شاید از کج‌فهمی من از داستان بود)، همه چیز ساده، قوی و باورپذیر بود. 
نکته قابل توجه اینکه، بهخوان (یا اضافه‌کننده کتاب) نباید بند آخر داستان را در توضیحات کتاب می‌آورد. 
        

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

            احمد اعطا بانام ادبی احمد محمود یکی ازنویسندگان برتر ادبیات داستانی معاصر ایران وازبرجسته ترین نویسندگان ادبیات اقلیمی به شمار می رود .رمان مشهور همسایه ها ،داستان یک شهر،زمین سوخته ،زیر درخت انجیرمعابدو...ازآثاراوست .رمان  زمین سوخته او تقریبا ازاولین کتابهایی بود که درزمینه جنگ به چاپ رسید.این رمان روایتی تلخ  از زندگی مردم عادی خوزستان وشهر اهواز در سه ماهه آغازین جنگ تحمیلی است.زمانی که مردم بسیاری ازشهرهای دیگر حتی شروع جنگ را هنوز باورنکرده بودند،این مردم زیر بمباران موشک وگلوله همه زندگی شان را ازدست داده وآواره شده بودند..رمان شرح دقیق و مستند گونه ایست از جزییات زندگی طیفهای مختلف مردم این شهر از مبارز وقهرمان تا کارمند و قهوه چی و مغازه دار گران فروش و حتی دزدهای خانه های رها شده مردم  والبته شرح  دلهره واضطراب مرگی که هر لحظه در کمین است...
برای من که جنگ تحمیلی را معمولا از زاویه دید قهرمانان جنگ یاهمسران وهمراهانشان دیده وخوانده بودم،روایت آن از زاویه دید یک فرد عادی ومعمولی ،متفاوت تر وتازه تربود؛امانقطه ضعف داستان راوی ناشناخته ومنفعل داستان است که ازابتدا تاانتها هیچ شناختی ازاو به دست نمی آید و در دل بحرانی مثل جنگ  منفعلانه فقط ناظر وروایت گر اتفاقات وحوادث است و دست به هیچ اقدامی نمی زند واین موضوع روند داستان راگاهی کسالت بار می کند.

بعداز همسایه ها وداستان یک شهر این رمان سومین کتابی بود که ازاحمد محمود خواندم وازحیث جذابیت به همین ترتیب در درجه سوم قراردارد ولی ازحیث اهمیت وپرداختن به موضوع جنگ نه تنها دربین آثارخود محمود که درادبیات داستانی معاصر جزو برجسته ترین آثاراست.
          
            به نام او

به نظر بنده توصیف‌زدگی عارضه‌ی اصلی این کتاب احمدِ محمود است
شاید من با کتاب اشتباهی احمد محمودخوانی را شروع کردم شاید اگر با همسایه‌ها یا داستان یک شهر شروع می‌کردم بهتر بود
ولی به هررو آنچه که پیش‌روی ما قرار دارد با ضعف شدیدِ قصه دست به گریبان است
به عبارتی اصلا قصه ندارد
از اول تا آخر کتاب محمود مثلِ یک نظاره‌گر و توصیفگرِ چیره‌دست تمام وقایعی که در چند ماه اول در شهر اهواز رخ داده است را روایت میکند به همین خاطر رمان نه تنها داستان ندارد بلکه شخصیت هم ندارد. به جرات میشه گفت تمام پرسوناژهای داستان تیپ‌اند نه شخصیت
شاهد یک انقلابی‌ست
خالد یک کارمند وظیفه‌شناس و تا حدودی معاش‌اندیش است
مادر یک مادرِ تیپیکال و دلسوز است
کل شعبان یک مغازه‌دارِ گران‌فروش است
و الی آخر
راوی را هم که هیچ چیز در موردش نگوییم بهتر است چرا که هیچ چیز در موردش نمیدانیم
تنها کسی که یک نیم‌چه شخصیتی داره ننه باران است که محمود اینقدر  ضد و نقیض در موردش حرف میزند که برای من یکی باور پذیر نیست 
مقایسه‌ش کنید با مِرگانِ جای خالی سلوچ

میتوانیم بگوییم محمود در این کتاب یک بیننده‌ی خوب است که هرچه دیده با دقت و فضاسازی انصافا هنرمندانه به مخاطب عرضه میکند نه یک قصه‌گودکه داستانش فراز و نشیب،  گره‌های داستانی داره

البته او در این روایت صادق نیست و ناگفته پیداست که جنگ را از دید یک نویسنده چپگرا روایت میکند و خیلی از مسائلی را که به نفع دسته و گروهی که بهش منصوب است، نادیده میگیرد و تصویری مظلومانه از حزب توده  ارائه میدهد.
خلاصه تصویر احمد محمود از اهوازِ اوایل جنگ اگرچه هنرمندانه است ولی کامل نیست

در آخر اینکه پایان‌بندی رمان رو نجات میدهد و باعث میشود من از دو ستاره به آن سه ستاره بدهم
          
            #زمین_سوخته

امروز شنیدنش تمام شد و آخرش را در حالی میشنیدم که بچه هارا خوابانده بودم و روی مبل نشسته بودم و اشک میریختم.عجیب واقعی بود توصیف ها و آدمها و وقایع و همه چی.خودم را قشنگ در اهواز همان اوایل جنگ میدیدم و همش نگران بودم نکند الان موشک و بمب و خمپاره ای وسط خونه زندگی اینها بخورد و ...

رمان «زمین سوخته» احمد محمود را این چند روز گوش میدادم.راستش را بخواهم بگویم من تا قبل از حلقه احمد محمود را نمیشناختم.از پارسال در لیست پادکستم قسمت رمان های ایرانی چند رمانش را میدیدم اما هیچگاه وسوسه نشدم تا گوش دهم چون اصلا نمیشناختمش.چند وقت پیش کسی در حلقه کتابخوانی اسمش را برد و بقیه هم چند نظر دادند و تمام شد اما برای من تازه آغاز آشنایی بود.حالا که «زمین سوخته» را گوش داده ام بیقرارم تا بقیه رمان هایش را هم بخوانم و گوش دهم.

«زمین سوخته» از زبان راوی اول شخصی که تا آخر داستان هم معلوم نمیشود چند سالش است؟کارش چیست و اصلا چرا در اهواز مانده است بیان میشود.سه ماه ابتدایی جنگ از قبل از حمله را روایت میکند.اینکه در ابتدا کسی باور نمیکند عراق حمله کند،بعد فکر میکنند چند روزه تمام میشود و بعد هم مهاجرت بسیاری از خانواده ها از جمله خانواده راوی به غیر از دو برادرش که کار دولتی دارند.آنقدر توصیف ها زنده است و آنقدر زیبا همه جزئیات بیان شده و ریزه کاری ها زنده تصویر میشوند که واقعا خواننده حس میکند دارد با راوی و شخصیت های دیگر در همان اهواز زندگی میکند.داستان را نمیگویم تا اگر کسی خواست بخواند لو نداده باشم اما باید اعتراف کنم با همین اولین داستان از احمد محمود خوشم آمد و میترسم دچار عشق در اولین نگاه شوم😉
 نمیدانم این فقط حس من است یا افراد دیگری هم که رمان های احمد محمود را خوانده اند این حس را دارند یا نه.سبک نوشتارش به نظرم یک مقدار شبیه سبک نادر بود البته نه به آن لطافت و شاعرانگی که آدم را تا سرزمین نور و عشق و جنون میبرد اما نمیدانم چرا موقع گوش دادن یاد نادر ابراهیمی می افتادم.

#کتابی_که_شنیدم 
#زمین_سوخته
#احمد_محمود
#دوازده_آذر_۴۰۱_شنیدمش


🌸سایه🌸


@sayeh_sayeh کانال ایتا