بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

طیبه اژه ای

@tayebe_ejei

28 دنبال شده

80 دنبال کننده

                      
                    
tayebe_ejei

یادداشت‌ها

نمایش همه

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز باشگاهی ندارد.

پست‌ها

فعالیت‌ها

             رمانی متفاوت در مورد شکلات و کاکائو🍫☕:
 خانم تارا سالیوان خیلی ماهرانه در این کتاب تصاویری دردناک از زندگی کودکانی که برده ی مزارع کشت و پرورش کاکائو هستن همچنین مشکلات فراوانی که در صنعت تولید شکلات وجود داره و 
شرکت های تولید کننده تلاشی برای حل اونها نمیکنند ؛ پرداختن
 احتمالا تا الان هیچ کدوممون در مورد اینکه هزاران بچه  در نقاط مختلف جهان و بخصوص آفریقا چقدر زندگی سختی رو تحمل میکنن تا مردم دیگه از شکلات لذت ببرن؛ فکر نکردیم و احتمالا حتی چیزی دربارش نمیدونستیم. و  به همین خاطر داستانش برای من خیلی جذاب بود. در پایان داستان، نویسنده حتی راهکار هایی رو برامون نوشته تا بتونیم در جلوگیری پیشرفت روند برده داری کودکان در مزارع کاکائو نقش داشته باشیم و حتی این امکان وجود داره که در وبسایتشون ایده های خودمون رو هم در این باره اشتراک گذاری کنیم.

  در کل از نظر من تمام ویژگی های یک رمان جذاب و خواندنی روداره  البته به غیر از ترجمش که چندان قابل توصیف نیست و حتی اسم کتاب هم ترجمه خوبی نداره . همچنین احتمالا بعضی ها از فراوانی و دقیق بودن توصیف مشکلات واقعا دردناکی که برای شخصیت های داستان به وجود میاد خسته بشن 
یادگیری زبان بامبارایی از دیگر مزیت های این کتاب هستش😁
 دو کتاب بعدی و بازهم بسیار جذاب، از همین نویسنده به نام های "سیاهِ سفید" و "رویای سرزمین های پست" رو پیشنهاد میکنم حتما در سایت انتشارات پرتقال ببینید.(چون در بهخوان خلاصشون نوشته نشده و لینک رو انگار در بهخوان نمیشه اشتراک گذاری کرد)

خیلی خوب(و لازمه) که ما انسان هایی رو که به خاطر فقر، نژاد و ملیت یا رنگ پوستشون یا حتی سنت ها و رسم های نادرست و نابجا، قضاوت میشن و با بی عدالتی اقدامات و رفتار های خاصی علیهشون انجام میگیره رو درک کنیم
شاید بتونیم کمکشون کنیم و شاید بتونیم نگاه درست تری از دنیایی که توش زندگی میکنیم داشته باشیم و این مهمه!
          
            کتاب خیلی عجیبی بود. با اینکه همه‌ش 135 صفحه‌ست، یه روند عجیبی داشت که وقتی می‌خوام برای یکی تعریفش کنم اندازه ۱۳۰ صفحه باید حرف بزنم.
برای همین نمی‌دونم چی بگم ازش. شرح سرگشتگی پسر. پسری که زنش دیروز ترکش کرده. سال‌هاست با پدرش صحبت نمی‌کنه. از همه چیز و همه‌کس شاکیه. شایدم فقط بی‌توجهه. هیچی براش مهم نیست... نمی‌دونم. از دنیا متنفره و حالا داره حرف می‌زنه. داره چیزهایی که می‌بینه رو شرح می‌ده. داره شرح می‌ده تا ما هم تو این دنیا باهاش سهیم شیم. ما هم بفهمیم چه حس و حالی داره. چطور اینطور فکر می‌کنه. چرا اینطوره.
ممکنه باهاش موافق نباشی، اما می‌فهمیش. واقعا و عمیقا می‌فهمیش.
یه جاهایی من رو یاد جسپر جز از کل می‌انداخت.
یه جاهایی من رو یاد تلخی مرگ قسطی می‌انداخت.
پر بود از ارجاع‌های مختلف به اتفاق‌ها، نقاشی‌ها، موسیقی‌ها و شعرها و کتاب‌ها.

بیش از همه چیز برام طرح جلدش عجیب بود. لحظه‌ای که شروع کرد حرف زدن از چیزی که ما تصویرش رو روی جلد می‌بینیم، قشنگ احساساتم دگرگون شد. اولش فکر می‌کردم یه چیز بانمکه، بعد هی می‌خونی و می‌بینی این چیزا که اصلا بانمک نیستن، پس این چه طرح جلدیه واقعا... تا می‌رسه به اونجا. می‌رسه به یادآوری افسانه فلوت‌زن هملین...

پ.ن: می‌خواستم ازش هزارتا بریده منتشر کنم. :)) ولی مشکلش این بود که یهو کل کتاب رو می‌بایست تایپ می‌کردم. پس خودم رو متوقف کردم و پیشنهاد می‌کنم اگه حوصله یه چیز دارک دارید بخونیدش. (و سری هم به این بریده‌های زیادی که ازش گذاشتم بزنید که ببینید فازش رو دارید یا نه.)