بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

شب خندق (مجموعه دروازه مردگان، جلد 2)

شب خندق (مجموعه دروازه مردگان، جلد 2)

شب خندق (مجموعه دروازه مردگان، جلد 2)

4.4
55 نفر |
22 یادداشت
جلد 2

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

6

خوانده‌ام

118

خواهم خواند

45

من از جهان مردگان پیامی آورده ام: «مراقب باش!»شب خندق جلد دوم از مجموعه ی دروازه ی مردگان نوشته ی حمیدرضا شاه آبادی است.شاه آبادی در آغاز جوانی معلم مدرسه شد و در کنار کار ادامه تحصیل داد.سپس به تبریز رفت و در رشته ی تاریخ تحصیل کرد. بعد از آن داستان نویسی پیشه کرد.شاه ابادی هم برای بزرگسالان رمان نوشته است و هم برای کودکان و نوجوانان.

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به شب خندق (مجموعه دروازه مردگان، جلد 2)

نمایش همه

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

لیست‌های مرتبط به شب خندق (مجموعه دروازه مردگان، جلد 2)

نمایش همه

پست‌های مرتبط به شب خندق (مجموعه دروازه مردگان، جلد 2)

یادداشت‌های مرتبط به شب خندق (مجموعه دروازه مردگان، جلد 2)

لعیا عرب

1402/10/04

            به لطف قلم آقای شاه‌آبادی سریع تمومش کردم و باهاش کیف کردم!
شخصیت های جدیدی که وارد کتاب میشدن رو خیلی دوست داشتم و از شخصیت پردازی قوی این کتاب دوباره کلی کیف کردم.
تفاوت این کتاب با جلد قبل اینکه ، زندگی ها و داستان های جدیدی وارد کتاب میشه که داستانو جذاب تر و جزئی تر میکنه و شما کم کم وصل شدن تیکه های پازل رو به هم احساس میکنید و حس شرلاک خومز بودن بهتون دست میده(اونایی که خوندن میفهمن چی میگم)!
روند داستان هم گیرا و جذاب بود ؛ همین باعث میشه که وقتی پای کتاب میشینید مثل بنز تمومش کنید و برید سراغ جلد بعدی!
فقط تنها چیزی که این وسط هست اینه که احساس میکردم شخصیت های اصلی واقعا تو بعضی از جاها بی عقلی میکردن و بعضی کارا کشکی انجام میشد و شاید اینو بخوام به عنوان اولین نقص قلم نویسنده بگم که یکم اذیتم میکرد.
به طور کل مثل کتاب قبل دوستش داشتم و پرقدرت میرم به سمت جلد سوم و آخرین جلد این مجموعه!
پ.ن۱ : شخصیت ناصر خیلی متفاوت و جذاب بود و حرص خوردناش برام جذاب بود( خنده شیطانی!).
پ.ن۳ : الماس و دوستانش رو خیلییییییی دوست دارممممم و به شدت به دلم میشینن!
          
امین

1402/11/11

            «بعضی وقت‌ها بعضی حرف‌های راست را نباید گفت تا وقتش برسد.»

خب این شد یه چیزی.

تقریباً اکثر ایرادهایی که توی جلد قبل برام پررنگ بود و توی مرورش نوشته بودم، برطرف شده بود. ریتم داستان کاملاً خوب شده بود و حالا مناسب ژانرش بود. هیچ جای کتاب دیگه اضافه‌گویی نداشت و همین باعث شده بود روند داستان افت نکنه. روایت موازی کتاب، برخلاف جلد قبل، حس پُرکنندگی صرف به آدم نمی‌داد و پویا و موثر بود. داستان توی روایت‌های موازی در نقطه‌های حساسی قطع می‌شد، اما نکته‌ی مهم این بود که گرچه منِ خواننده لحظه‌ی قطع یک روایت ضد حال می‌خوردم و دوست داشتم ادامه‌ی همون روایت رو بخونم، کمی که از روایت موازی رو می‌خوندم، انگار خط داستانی قبلی رو فراموش می‌کردم و غرق جذابیت داستان موازی می‌شدم. در حالی که توی جلد اول انتقال روایت به زمان حال یک‌جور دست‌انداز برای داستان محسوب می‌شد. ارتباط روایت‌ها هم خیلی هوشمندانه برقرار شده بود. گره‌های داستانی کافی بود و باعث می‌شد داستان حوصله‌سربر نشه. کتاب جای خیلی خوبی تموم شد و خواننده رو برای خوندن جلد سوم کنجکاو نگه داشت. اسم کتاب هم این بار کاملاْ مرتبط با محتوا بود و پرت به نظر نمی‌اومد.

درباره‌ی ایرادات... هنوز یک سری ایرادات داستانی جزئی وجود داشت که البته بگم به‌شدت کم شده بود (در حد یکی دو مورد به چشم من خورد). یک مورد دیگه هم اینکه نمی‌تونستم فضا و محیط خندق و محل زندگی ایاز رو برای خودم مجسم کنم. نمی‌دونم مشکل از توصیفات بود یا من، اما هرچی بیشتر زور می‌زدم، کمتر می‌تونستم توصیفات مختلف نویسنده از اون فضا رو کنار هم بذارم و به تصور واحدی از اونجا برسم. همین باعث می‌شد موقع خوندن اون بخش از داستان که توی خندق می‌گذشت، مدام دچار پرش ذهنی بشم.

امیدوارم جلد سوم به این روند رو به رشد ادامه بده.

«گاهی لازمه ما جز خودمون واسه دیگرون هم کار کنیم. آدمایی که شاید تا به حال یک بار هم از نزدیک ندیدیمشون.»