بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

راضیه محمدی

@Raziye_mohamadi

78 دنبال شده

91 دنبال کننده

                      درین زمان که عقیم است جمله صحبت‌ها 
کناره گیر و غنیمت شمار عزلت را
#صائب_تبریزی
                    
گزارش سالانه بهخوان

یادداشت‌ها

نمایش همه

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز باشگاهی ندارد.

بریده‌های کتاب

نمایش همه

فعالیت‌ها

            این کتاب، از طولانی‌ترین و جزئی‌ترین خاطرات دوران دفاع مقدس است که داود آبادی در آن نه تنها آرزوی شهادت نداشته، که از خدا می‌خواسته تا شهید نشود تا بتواند شرح حال رفقایش و اتفاقات عجیب و غریب آن دوران را به آیندگان برساند. 
کتاب با شرح دوران کودکی و نوجوانی و شور انقلابی و بدو بدوهای او شروع می‌شود تا اینکه با حمله رژیم بعث عراق به ایران، جنگ آغاز می‌شود. از اینجا تا انتهای کتاب، تلاش‌های داود آبادی در بازه‌های مختلف برای رفتن به جبهه‌های جنگ و روایت او از اتفاقات مختلف آن دوره در چندین جبهه چه در غرب چه جنوب بیان شده است. در این روایت دو حس متضاد تلخی و شیرینی کاملا توامان جلو می‌رود. ممکن است از خواندن یک پاراگراف بلند بلند خنده‌تان بگیرد و در پاراگراف بعدی، به آنی این خنده شما به گریه تبدیل شود و روایت این کتاب همینطور جلو می‌رود مانند یک زندگی کامل که هیچوقت فقط یک حس و حال ثابت ندارد.
 داودآبادی بشدت با خوانندگانش بی تعارف است. چه نسبت به خود چه وقایع خاص آن دوران، تیغ سانسور را به کار نبرده است. افرادی به بهانه‌های غلط برخی از اتفاقات و مسائل رخ داده در دوران جنگ را بیان نمی‌کنند اما داودآبادی در لابه‌لای روایت‌هایش، منصفانه از تصمیمات و رفتارهای اشتباه برخی فرماندهان و رزمندگان، ستون پنجم و جاسوسانی که باعث اتفاقات ناگواری در برخی عملیات‌ها شدند، ترس‌ها و فرارها و مسائل دیگری که در بیشتر کتاب‌های با این موضوع پیدا نمی‌شوند، گفته است. اما اصل روایت او، شور و اشتیاق خود و دوستان و هم سن و سالانش برای دفاع از دین و انقلاب و فضای خاص معنوی جبهه‌ها است. این فضا و حس معنوی برای او آنقدر زیاد است که وقتی برای مرخصی یا به خاطر مجروحیت به تهران برمی‌گردد، توان تحمل فضای شهر و کوچه و خیابان‌هایش را ندارد و تلاش می‌کند هرطور شده به منطقه برگردد. 
افراد زیادی در روایت‌های داودآبادی سهم دارند و گاه بخشی از کتاب مختص به یک نفر می‌شود. داودآبادی در کتاب‌های خود مانند دیدم که جانم می‌رود، پهلوان سعید، جاسوس بازی و ....، به طور جداگانه از آن‌ها نوشته است اما در از معراج برگشتگان همه را در کنار هم با توالی زمانی و مکانی خودشان می‌خوانیم و به نوعی این اثر داودآبادی، مجموعه‌ای از تعدادی از کتاب‌های پیشین او به همراه خاطرات منتشر نشده‌اش است که خواندن یکباره و با هم آن‌ها لطف دیگری دارد.
در برخی قسمت‌ها روایت‌ها به یکباره رها می‌شود و نویسنده سراغ بخش دیگری از خاطرات خود می‌رود. اما این مسئله در کل کتاب ضربه‌ای به پیوستگی روایت‌ها نزده است. همچنین اگر می‌خواست مسائل درجه چندم را صرفا برای تکمیل خط سیرها بیان کند، حجم کتاب چند برابر حجم زیاد فعلیش می‌شد. این حجم زیاد کنونی شاید در نگاه اول کمی دافعه ایجاد کند اما کافی است سوار بر قلم شیوا و روان داودآبادی و روایت‌های خاص و جذابش شوید آنگاه بدون فهم گذر زمان، از فتح‌المبین به والفجر 8 و کربلای 5 می‌روید و ناگهان از خرمشهر بیرون می‌آیید و سر از لبنان و فاو و شلمچه درمی‌آورید.
داودآبادی در شرح مجروحیت‌ها و شهادت‌های رزمندگان نیز سانسوری نکرده و صحنه‌های دلخراشی را در روایتش تصویر کرده است. این صحنه‌ها در شرح عملیات کربلای 5 به اوج خود می‌رسد که دل مخاطب را به درد می‌آورد.
داودآبادی در جبهه‌ها فقط اسلحه به دست نبوده است. او همواره دوربین عکاسی و کاغذ و قلم نیز همراه خود داشته تا بتواند صحنه‌ها و اتفاقات مختلف را برای آیندگان ثبت کند. او به خوبی جای خود را پیدا کرد و پس از جنگ با کمک تجربیات، تصاویر و نوشته‌های خود، کتب، یادداشت‌ها و سخنرانی‌های زیادی را برای بیان وقایع دوران دفاع مقدس و روایت دلاوری و رشادت شهدا و رزمندگان به یادگار گذاشته تا این گنجینه بزرگ تاریخ معاصر ایران زمین، به خوبی حفظ و به آیندگان منتقل شود.
          
باید بنویسه، متنش رو چند نفر بخونند. اونوقت اگر استعداد داشت پرورش بده. این بریده کتاب هم همین رو میگه. میگه به زور نمیشه نویسنده شد. این کلاس‌های اموزشی ازت نویسنده درنمیاره. استعداد میخواد @Lighthouse
نظر یه نویسنده‌اس درباره‌ی نویسندگی. 🤷‍♀️ 😁