بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

سجاد

@Sajad1420

9 دنبال شده

9 دنبال کننده

                      
                    

یادداشت‌ها

نمایش همه

باشگاه‌ها

چالش‌ها

این کاربر هنوز در چالشی شرکت نکرده است.

فعالیت‌ها

سجاد پسندید.
سجاد پسندید.
سجاد پسندید.
            .
ویولن زن روی پل به قطع جز کتبی است که اگر دست بگیری دیگر نمی‌توانی زمین بگذاری،یقه‌ات را می‌چسبد و خیلی سریع پشتت را به خاک می‌زند،دردت که گرفت،اشکت که چکید،می‌آید دستت را می‌گیرد،بغلت می‌کند،لبخند می‌کارد و اینگونه می‌رود یک گوشه‌ی قلبت و ماندگار می‌شود 
همه حرفش هم این است که اگر سمت ظلمات و تاریکی‌ها هستی  قبل از اتمام فرصتت به سمت نور حرکت کن زیرا که ما از نوریم و به نور می‌رسیم

داستان کتاب روایت واقعی و تجربه‌ی ۳۰ سال اعتیاد خسرو باباخانی است.کسی که مدرس داستان‌نویسی و نویسنده‌ی کاربلد و چیره‌دستی که کتاب‌هایش از دست جدا نمی‌شود 

درست است ویولون‌زن روی پل درباره‌ی اعتیاد است اما از منظر من این کتاب را باید همه بخوانند.
زیرا که هیچ چیز از هیچ کس بعید نیست این همان جمله‌ایست که از نوجوانی‌ام سر خودم فریاد زده‌ام که یادم نرود کمتر از آنی زمان لازم است برای لغزش 

آقا خسرو باباخانی عزیز 
حقا که خسرو خوبانید
آنچه از دل وجان برآید به حتم بر دل می‌نشیند، گوشت می‌شود به جان و اثرگذار است 
در دیدگاه من آنکه از آبروی خود می‌گذرد برای گرفتن دستی خداوند چند برابرش را به او باز می‌گرداند 
محبت،ادب وصبر بین شما و ماه‌طاووس خانوم ستودنی بود
کاش میشد از شما بیشتر از اینها یاد گرفت 
به راستی که در بعضی رنج‌های این دنیا «گاهی مُردن عروسی است» راست می‌گویم

خیلی از ما زیر پل زندگی‌مان ساز خودمان را زده‌ایم بد هم زده‌ایم اما خدا دستمان را گرفته و برده است روی پل و درگوشمان گفته است کسی جز من ندید دوباره بنواز.این‌بار خوب بنواز 

برشی از کتاب:
*به احترام ابراهیم ایستادیم طبق معمول آغوش باز کردم تا بغل‌اش کنم ابراهیم به شدت هاج و واج مانده بود و مردد بود که چه کند کتف‌های استخوانی‌اش را گرفتم و به سمت خودم کشیدم و محکم در آغوش‌اش کشیدم همان لحظه جمله‌ای گفت که تا مغز استخوانم را سوزاند ابراهیم یادت هست؟
بله استاد گفتم:آقا بغلم نکنید،می‌شکنم‌، از بس بغلم نکرده‌اند 

*به راستی آن‌هایی که گفتند پروردگار ما الله است ودر این راه استقامت ورزیدند بر آنها فرشتگانی نازل خواهد شد تا نترسند و محزون نباشند و ورود به بهشت خداوند را به آن‌ها بشارت می‌دهند.خوب گوش کن خسرو جان می‌فرماید آن‌هایی که استقامت می‌ورزند نمی‌فرمایند آن هایی که باهوش‌ترند، جوان‌ترند،باسوادترند،پیرترند،خوشگل‌ترند،خوش‌تیپ‌ترند، بلکه می فرماید آن‌هایی که استقامت می‌ورزند 
پس دورت بگردم رمز موفقیت دو چیز است ایمان‌آوردن و استقامت‌ورزیدن 

#کتاب #کتاب_خوب #ویولون_زن_روی_پل #خسرو_باباخانی #اعتیاد #کنگره_شصت
          
سجاد پسندید.
            هو المدبّر.

تا این لحظه، ۱۸ یادداشت بر روی این کتاب نوشته شده‌است. پس از خواندن این ۱۸ یادداشت، مردد شدم که دست به صفحه‌کلید بشوم یا نه! گمانم همه‌ی مواردی که می‌نویسم به اشاره یا تفصیل در این ۱۸ یادداشت، مکتوب شده‌اند. حتی از یادداشت عزیزان نیز آموخته‌ام. ریش و قیچی دست خودتان که یادداشتم را بخوانید یا نه. :) 

۱. اساس مدیر مدرسه را خاطره‌نگاری دیدم. فقط صدای یک من را می‌شنیدم و آن هم صدای جلال آل احمد. 
و همین مورد، تبعاتی داشت از جمله این‌که قرار نبود و نیست که مدیر مدرسه، به سرانجام خاص یا نتیجه‌گیری ویژه‌ای بینجامد. بیش‌تر، توصیف بود و فرآیند. 

۲. از نام‌های خاص، خبری نبود. معرف همه‌ی شخصیت‌ها شغل‌شان و نسبت‌شان با "مدرسه" بود. و به هیچ وجه، من جای خالی‌ای از این بابت حس نکردم.

۳. چند سال از نگارش این کتاب می‌گذرد و نقدهای مطرح‌شده، هم‌چنان وارد اند و بل حاضر؟!
این، دردناک است..

۴. صراحتی خشن، صداقتی تلخ. لازمه‌ی نوشتن از مدرسه باید هم این دو باشند..

۵. "واقعی‌بودن". این ویژگی را در جای‌جای کتاب، از شخصیت‌ها بگیر تا روایت، نفس کشیدم.
و احتمالا همین یکی، مرا وادار به ادامه‌دادن می‌کرد.