بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

راضیه بابایی

@R.Babaee

41 دنبال شده

227 دنبال کننده

                      در دنیای کتاب ها پرسه می زنم  و کلمات را استشمام می کنم.
حال  دلم را  گره زده ام به نوشتن.

                    
https://eitaa.com/vazhband
گزارش سالانه بهخوان

یادداشت‌ها

نمایش همه
                کتاب کوچک اندازه‌ی فیل درباره نوجوانی 11-12 ساله به نام جک مارتل است که همراه مادرش به یک کمپ جنگلی می‌روند. داستان از جایی آغاز می شود که جک متوجه می‌شود مادرش او را در جنگل رها کرده و رفته است!
شروع رمان بسیار گیرا و جذاب است .شروعی که چرایی بزرگی در ذهن خواننده ایجاد می کند و او را متقاعد می کند برای یافتن پاسخ با قهرمان کوچک داستان همراه باشد. شخصیت اصلی در نبرد با مشکلات، حس همدلی را در مخاطب بر می‌انگیزد و می تواند او را درگیر داستان کند آنقدر که خود را جای شخصیت اصلی می پندارد. خواننده عمق ضربه‌ی عاطفی وارد شده به جک را درک می کند و مثل خود او سعی می کند باور نکند که تنها تکیه گاه امن زندگی‌اش، به او آسیب رسانده است.
کتاببه واسطه‌ی قلم قدرتمند نویسنده و به مدد ترجمه ی خوب، توانسته است جهانی که ساخته برای مخاطب ملموس کند آنقدر که نتواند تا پایان داستان جک را رها کند.
اثر ارزشمند کوچک اندازه‌ی فیل به زندگی دسته ای از نوجوانان می پردازد که به دلایلی والدینی سالم و زندگی کاملی ندارند و به واسطه‌ی نقص روانی والدین، درگیر مشکلاتی می‌شوند که مجبور می شوند خیلی زود بار مسئولیتهایی را در زندگی به دوش بگیرند. امنیت عاطفی نوجوان مضمون اصلی این رمان است . کودکی که به دلیل عدم کفایت والدین ناگهان بالغ می شود و بار سنگینی به او تحمیل می‌گردد.
اثر علاوه بر اینکه درس های خوبی برای نوجوان دارد می تواند کتابی راهگشا برای والدین و مربیان نیز باشد. در ابتدای هر فصل، یک داستان ، نکته، واقعیت علمی و... از فیلها گفته شده است که موضوع اصلی آن فصل را دل خود دارد و به واسطه خصوصیات فیل بسیاری از تعابیر و رهنمودهای نویسنده  در متن معنی پیدا می کند. همدلی مردم نیز در کمک به جک از نقاط مثبت اثر است زیرا آنها با وجود اینکه نسبتی با او ندارند، نگران زندگی‌اش هستند.
کتاب مناسب نوجوان است  و نقطه‌ی منفی خاصی در آن مشاهده نشده است. چه از نظر زبان داستان و چه از نظر محتوا. تنها نکته ای که ممکن است مخاطب حساس نوجوان را درگیر کند به قدری که نتواند اثر را مطالعه کند، فضای بی پناهی، ترس و غمی است که بر زندگی شخصیت جک سایه افکنده است و با خواندن اثر گویی بغضی که جک در گلو دارد به بغض خواننده بدل می‌شود و او هم ناچار دل نگران و دلتنگ مادر می‌شود. 
اثر مناسب نوجوان 12 سال به بالاست.
        
                اولین  معیاری که در خواندن  سفرنامه‌ها به طور خاصی مهم است شناخت فضای عمومی جامعه،فرهنگ و رفتارهای مردم آنجاست. دومین مسئله  توانایی تجسم کردن مکان‌ها و دیدن آدمها و زندگی هایشان در آن اقلیم است. این دو مسئله نمای خوبی از یک کشور به مخاطب می دهد.
علاوه بر اینکه ضابطیان این دو نکته را در چای نعنا آورده است،کمی از خودش و احساس یک ایرانی در مواجهه با کشور مقصد هم چاشنی کار می کند. او به سراغ غذاها می رود و  با ذائقه‌ی ایرانی به آنها رتبه می دهد. از جای خواب و مسیرها می گوید و با فضاهای ایرانی مقایسه‌ای می کند. در مجموع سعی می کند بدون اینکه زیاد به  از خود گفتن  و "منم منم "کردن بیوفتد، مغرب (مراکش) را نشان مخاطب بدهد. انگار که همراه اوست  و مدتی به مراکش  رفته‌است.
ممکن است بگویید اینها که گفتم را همه سفرنامه‌ها دارند دیگر! من هم جواب می دهم نه.  بعضی سفرنامه‌ها متفاوتند. 
مثلا سفرنامه‌هایی که نویسنده بیشتر از تقابل دنیای درونش با تفاوت های بیرونی گفته و به مردم کشور مقصد  نپرداخته و یا سفرنامه هایی که به یک مقصد خاص در کشوری دیگر می‌پردازد. مثلا اهرام مصر،مسلما فقط  اهرام یا یک شهر نمی تواند تصویر کشور مصر را برای خواننده تداعی کند.
همین آقای ضابطیان در کتاب استامبولی  بعد از چند سفر که به ترکیه داشته،ترجیح داده از منظری عمیق‌تر به آدم ها نگاه کند و برای کسی که تا به حال ترکیه را ندیده شاید در ساختن تصویری کلی از آن کشور موفق نباشد. و گونه‌ای دیگر از سفرنامه رقم زده است.
کتاب چای نعنا کوتاه و جالب بود. خواندنش مراکش را بیشتر به ما می شناساند. 

        
                *سفری برای یافتن خود*

کتاب وکسی نمی داند در کدام زمین می میرد، یک سفرنامه نیست. جستارهایی است که خانم الیاسی به بهانه‌ی سفر بیرونی ،از سفر درونی خود نوشته است.
او برای یافتن معنای زندگی،عادت‌ها و رفتارهای روزانه را کنار می‌گذارد.جسارت خود را جمع کرده و به دلِ ترس‌ها سفر می کند و تن به جاده می سپارد.از تمام وبال ها خود را رها می کند و با تکیه بر دانش زبانی خود ، از سرزمین مادری‌اش خارج می شود.
هدف نویسنده نشان دادن و شرح آنچه در مناطق مختلف دنیا می گذرد ،نیست. او وقایعی را شرح می دهد که پیرامون معنای زندگی، او را به سمت و سویی کشانده و تنها آن بخش از آداب و رسوم مردمان و شهرها گفته می شود که دریچه‌ای تازه به سوی او گشوده است.
نویسنده بیش از اینکه بناهای تاریخی و ملیتها برایش مهم باشد به آدم‌ها و سخنان آنها می اندیشد.
به دنبال جهانی نو است که به واسطه رفاقتهای گاه و بیگاه با افرادی که ملیتی غیر از او دارند، پیدا می کند.
در این میان نثر و قلم به کمک او آمده است و دنیایی رنگارنگ از کلمات رقم زده و تعابیر بدیعی خلق کرده و از منظری زیبا دست به شرح خود و احساسش زده است.زبان گیرا و متن جان دار کتاب ،خواننده را نمک گیر می کند.
برش هایی که نویسنده ،تقدیم خوانندگان کرده است، جذابند و با وجود گسست زمانی بین رویدادها، چیدمانی خواندنی ترتیب داده است.
خواننده با کتابی طرف است که صدها بریده کتاب دلچسب که معنایی را رنگ می دهد،تقدیم مخاطب می کند.
اولین کتابی است که بعد از مدتها بیش از بیست بریده کتاب از آن جدا کردم.
با اینکه طبق نظریه مرگ مولف،هر اثر به محض جدایی از نگارنده،  هویتی جدا می یابد،باز هم رد پای نویسنده در اثر پیداست. الیاسی نیز همچون بسیاری از جهاندیدگان بعد از تجارب ناب از سفر به باور جهان شهری رسیده است .باوری که او را از چهارچوب و ساختارهای وطنی و محلی جدا می کند و امکان حیات و زندگی طولانی در اقالیم دیگر را برایش ممکن می سازد.بیشتر کسانی که چندین سال در خارج از فرهنگ اصلی خود به سر می برند و در معرض خواندن آثار ادبی و یا سبک زندگی دیگری هستند، به جبر زمان یا خودآگاه در باورها و اعتقادات خود از باورهای ملل دیگر تاثیر می پذیرند.
در این اثر نیز نویسنده از فرهنگ عرفی زندگی ایرانی و مذهبی  جدا شده و معنای زندگی را به گونه‌ای دیگر می بیند و جستجو می کند.
بخش هایی که درمورد امام حسین(ع)،معنای مرگ،امید،سعادت جمعی ملتها،پیشرفت و تعریف خوشبختی دیده می شود،جزو مواردی است که انگار از زبان شخصی غیر ایرانی با مذهبی متفاوت به نگارش درآمده است و  مخاطبی که اصالت و تعهد بیشتری به دین و مذهب ایران دارد ،آزار می‌ دهد.
مخاطب باور نمی‌کند نحوه‌ی شرح  شهادت امام حسین و چگونه دیدن حادثه‌ی عاشورا ،از زبان یک مسلمان ایرانی اینگونه باشد!

او در مسیر جستجو و یافتن سوالات خود ،روشی دارد گویی ذهن او خالی از دانش مذهبی ماست. او به استقبال مرگ می رود،رنج را می پذیرد یا از آن فرار می کند.برای پذیرش عشق و محبت با نگاهی به عرفا و مناسک گوناگون می اندازد ولی از عرفان دینی و توجه به عرفان و فلسفه‌ی شیعی حرفی نیست.او دنیا را برای یافتن زیر پا می گذارد و در نهایت جوابی به شیوه خود می یابد .
با این حال قوت زبانی و تجارب زیسته‌ی نویسنده در سفر به مناطق مختلف دنیا واجب می کند کتاب در لیست کتاب هایی که خواندن آن ضروری  است،قرار داد.
https://eitaa.com/vazhband
        
                روایت ایران نرسیده به امارات از جزئیات سفری می گوید که نویسنده به جنوبی ترین جزیره  ایران داشته است. جزایری سه گانه که بین ایران و امارات محل مناقشه است.در ابتدا نویسنده از چرایی تصمیم به نگارش کتاب می گوید و در خلال روایت سفر و دیدن جزیره و افراد و ماجراهای آن به تاریخ هم گریزی می زند.
از زمانی که پرتعالی‌ها جنوب ایران را تصرف کردند تا زمانی که صفویان ،قاجار و پهلوی سعی در باز پس گیری آن داشتند.نویسنده از مدارک ساواک،سخنان مصدق و جلال عبده برای آزادی این جزایر می گوید و از رفتار محمدرضا پهلوی در قبال بحرین و این سه جزیره.
در نهایت نیز رفتار حکومت جمهوری اسلامی ایران را در قبال بوموسی موشکافی می کند. همچنین به ریشه نام و اسامی جزیره توجه کرده و خواستگاه‌ فارسی آن را برای خواننده شرح می دهد.
سبک زندگی و رفتار و درآمد اقتصادی این جزایر از بخش های دیگر کتاب هستند. 
نویسنده تلاش کرده است با ذهنی خالی و بدون تعصب ایرانی با ماجرای این جزایر برخورد کند و از این روایت منصفانه‌ی اثر بیش از همه خواننده سود می برد چون دلایل ایران برای نشان دادن مالکیت خود بر این جزایر از حقایق تاریخی  آشکار می‌شود.
و نقش انگلیس بیش از پیش خود را نشان می دهد.
در پایان کتاب علاوه بر ایجاد حس امید در دل مخاطب،خواننده ترغیب می شود که سفری به بوموسی داشته باشد.  همچنین اقتدار،شجاعت  و قدرت ایران امروز  در حفظ خلیج فارس و جزایر آن ،حس وطن پرستی مخاطب را زنده می کند.
بزرگترین ایراد کتاب تکه تکه بودن روایت در اوایل اثر است.وقتی که هنوز مخاطب به فضای کتاب خو نگرفته است و مدام باید متمرکز و متوجه‌ی پرش های زمانی باشد. 
کتاب مناسب مخاطب ۱۵ تا ۱۸ و بزرگسال

        
                کتابی دیگر از نادر خان ابراهیمی و دنیایی دیگر از کلمات و نظرات و افکار او.
تکثیر تاسف انگیز پدربزرگ کوتاه‌ترین  کتابی است که از نادر خواندم. با وجود  تفاوتهایی که در ژانر داستانی با بقیه آثار او  داشت،در زبان داستان و دغدغه های عمیق نادر تفاوتی  با کتاب‌ها ی دیگرش ندارد.او بزرگ می اندیشد و نگرانی هایش در چهارچوب خانه و فرزندانش نمی ماند .او دلش علاوه بر اینکه برای میهن و خاکش می تپد و برای ایران و ایرانی شرافت قائل است در این اثر در نگاهی با فاصله بیشتر نگران نوع بشر است و تمدنی که دنیا را به مثابه‌ی یک دهکده‌ی جهانی  به پیش می برد. قبل از اینکه ادامه دهم چیزی به ذهنم رسیده که دوست دارم در همین میان بگویم بدون اینکه تاخیری در گفتن آم بیاندازم .زیرا در آثار نادر حائز اهمیت است: تمام کتابهای نادر ارزشمند و خواندنی هستند فارغ از اینکه بعضی جذاب‌ترند و بعضی کمتر،چون فکر نادر عمیق است از فلسفه و عرفان سررشته دارد.خوب خوانده و دریافت کرده،خواندن تمام آثارش لازم است.مثل ظرفی است که هر خواننده به قدر گنجایش و فهمش از آن برداشت می کند ولی هیچ کس دست‌خالی از خانِ کتابهای نادر بلند نمی‌شود! پس  حتی اگر داستان تکثیر تاسف انگیز پدربزرگ را بدانید باز هم نیاز است که  این کتاب خوانده شود.
از آنجا  نوشته‌ را قطع کرده بودم که صحبت از تمدن بود. نادر با شناخت درست از عصر علم زدگی و شناخت تجاوزی که بنا بود به بهانه‌ی پیشرفت به روح و آرامش انسانی وارد آید،این داستان را خلق کند. او در بخش اول به پیچیدگی‌های روح و جسم انسان می پردازد و از آنچه دلیل زندگی و امید و حال خوب است صحبت می کند. همه چیز عطر و بوی طبیعی دارد و خدا در زندکی بشر نقش دارد. نکته‌ای که برایم جالب بود توجه به مدعی ترین طرفداران علم در دنیاست.همانها که سعی می کنند دین را از جامعه پاک کنند و انسانهای سکولار را تنها به شمشیر علم مجهز کنند .همان‌ها که ارتباط آسمانی انسانها با ماورا الطبیعه را خرافه نام نهادند و آن را انکار کردند. او به صورت  کنایی به یهودیان اشاره می کند.نام شخصیتی که نماد این گروه دنیا طلب و علم پایه است،دکتر یاکوب است . یک نمونه از اشاره‌ی نادر در صفحه۳۳ آورده شده است.
(خانم فریاد زد:خدا ذلیلت کند مرد،که همه‌ی ما را ذلیل ابدی کردی!خدا آوارگی قومت را باقی نگه دارد!) از طرف دیگر  تفکری  دیگر که او هم دکتری است که درد انسانها را درمتن می کند معرفی شده است.دکتر مبشریان که در مقابل دست اندازی‌ها و تغییرات نامتعارف دکتر یاکوب به اسم پیشرفت علم می ایستد.
 اینکه تکثیر تاسف‌انگیز پدر بزرگ ادبیات ژانر به حساب می کند نیاز به بررسی دقیق همه‌ی المان‌های داستان دارد ولی به طور قطع این کتاب رئال نیست یا می توان آن را در دسته علمی تخیلی قرار داد یا اینکه آن را نوعی رئالیسم جادویی بنامیم. با توجه به اینکه یکی از شخصیتهای داستان بورخس نام گرفته است و بورخس آغازگر جنبش رئالیسم جادویی در دنیاست،محتمل است نادر هم اثرش را رئالیسم جادویی بداند و دلیل این نامگذاری هم ابراز ارادت به نویسنده  و شاعر  بزرگ ،بورخس است.
داستان از جایی شروع می شود که دو برادر با بیماری پدربزرگ محبوب خود مواجه می شوند و به پیشنهاد دکتر یاکوب در عصر تکنولوژی تصمیم می گیرند که کلیه طبیعی او را از بدن خارج کرده و به جای آن یک کلیه صنعتی بگذارند  و این رویه تا صنعتی کردن بقیه اندام‌های پدربزرگ هم پیش می رود...باقی ماجرا را دنبال کنید.دغدغه نادر در عصر تکنولوژی پریشانی انسان و  قربانی کردن روح و در بند و بنده شیطان شدن است. نادر از مرگ عشق در دنیای پیشرفته صحبت می کند و نگرانی طبیعت و زیبایی ها ست که انسان به واسطه زندگی مدرن از دست می دهد.
کتاب پر از جملات  زیبا و تاثیرگذار است و به هردو گروه مخاطب نوجوان و بزرگسال قابل توصیه است.  دقت بفرمایید که نوجوان‌ها باید کتابخوان باشد که با نثر نادر ارتباط کنند.
جرعه‌ای از کتاب:
انسان در متن سنگین‌ترین مصیبتها،بیشترین فشارها،داروناپذیرترین دردمندی‌ها،فقط تظاهر می کند به اینکه تکرار و تداومِ در امتداد زمان طولانی،سرخیِ تند درافتادن را از میان برده و بی رنگ کرده است؛ آدمیزاد چنان خوب تظاهر می کند به وادادگی و تسلیم شدگی و تن سپردگی،که حتی خود نیز باور می کند که دیگر هیچ هیچ هیچ امیدی نیست؛که البته هست، که به شدت هم هست،که یک لحظه هم  نبوده که نباشد...

ما درمن دانِ صبوری هستیم باش تا کاسه‌ی نازکِ تن صبر بشکند زیر فشار...



        
                داشتم میانگین امتیازاتی که خوانندگان جلد سوم به این کتاب داده‌اند را نگاه می کردم.چهار و هفت دهم از پنج! امتیاز بسیار خوبی نسبت به دو جلد قبلی است و من هم با این میانگین هم نظرم!
جلد سوم  داستان‌های دارد که باعث می شود با صدای بلند بخندید یعنی چند گام از جلد اول و دوم جلوتر است و پیشرفت کرده است.اگر در دو جلد قبلی یک لبخند ملیح روی لبتان بودید حالا علاوه بر نمایش دندان،صدای خنده‌ی شما هم بلند می شود و این موفقیت کمی برای یک کتاب طنز نیست.
طنز امیر علی سخیف نیست و موقعیت‌هایی که ما به گونه ای در زندگی خانوادگی و اجتماعی خودمان درک کردیم،به صورت اغراق آمیز بازگویی می کند و توجه خواننده را به نکات جالبی در سبک زندگی افراد جلب می کند.
برای دو جلد قبلی امتیاز ۳ را مناسب دیدم اما امتیاز کمتر از ۴ برای جلد چهارم جفاست!  ممنون از نویسنده که با جلد سوم لحظات شادی را برایم رقم زد. یادم رفت یک نکته ای را بگویم.شاید علت موفقیت جلد چهارم  این باشد که شخصیت پردازی افراد در دو جلد قبلی کامل شده و کامل در ذهن خواننده نشسته است و ما کاملا می دانیم جمشید خان و مهران و آذرخانم و...که هستند.
به هر دلیل ،خروجی جلد سوم از دو جلد قبل بهتر بود.
حتما بخوانید
        
                در جلد دوم همان حرف‌‌های مفصلی که از هدف نویسنده برای نگارش کتاب در جلد اول گفتم را تکرار می کنم. البته نه اینجا، اگر مایلید در همان یادداشت جلد اول بخوانیدش.
در این جلد  مقدمه ای از منصور ضابطیان و محمد صوفی را خواهیم خواهیم خواند و بعد وارد جهان داستان‌های کتاب می شویم.
از نظر امتیاز  و کیفیت اثر،جلد دوم هم فرزند خلف جلد اول به حساب آمده و همان راه را ادامه داده.هر تازه‌ای نیست. اما در مورد مقدمه ها می توانم بگویم.
ضابطیان می گوید: در منزل مسعود فروتن جمه بودیم و امیر علی به واسطه او به ما معرفی شد اوایل  جدی‌اش نگرفتم و فکر کردم از آن عشق نویسندگی‌های نوپاست ولی وقتی رفت و یک متن نوشت  آنقدر خوب نوشت که شک کردم کار خودش باشد و گمان بردم اثر یک نویسنده‌ی حرفه‌ای است.باز هم به او سفارش کار دادم و دیدم سخت می نویسد ولی خوب می نویسد!
نوشتن او شبیه زایمان زنی است که یک جنین پنج کیلو و چهارصد در شکم دارد!

این جمله ضابطیان را کاملا درک کردم.نوشتن امیر علی  و زبان داستانش دقیقا با این توصیف برایم عینی شد! و در آخر هم ضابطیان گفت طول نکشید که امیر علی یکی از ما رادیو هفتی‌ها شد!
محمد صوفی هم شروع جالبی در مقدمه دارد:این دومین مقدمه است چون امیر علی اولی را گم کرده است! اگر جلد اول را خوانده باشید می دانید که یکی از خصوصیات امیر علی کتاب بی نظمی است که گویا نویسنده هم عینا همان ویژگی را دارد.در ادامه صوفی ،نبویان را جوان آرام و ساکتی توصیف کرده که با این تصویر همه را گول زده بلکه او یک شیطان سر به زیر است!
این جلد هم برای رفع خستگی و آزاد سازی ذهن و فکر کاربردی است و به یکنواختی  حال و احوال و احیانا کسالت‌‌های روزمره، موجی می اندازد و نسیمی می وزاند! 



        
                امیر علی نبویان در  مقدمه نوشته است برایش جالب بوده علت  تفاوت آرا و سلایق  اهالی دهه پنجاه و شصت را با هفتاد  بفهمد.اینکه چرا  شکاف بزرگ  بین متولدین این دهه‌ها شکل گرفته است. و بعد هم می‌گوید  دوست دارد این فاصله را کم کند تا این چند نسل به هم نزدیک شده و فضای گفتگو و هم اندیشی داشته باشند. 
در نهایت هم  عنوان کرده اگر مخاطبین دهه هفتادی یا هشتادی با امیر علی احساس نزدیکی کنند،به آنچه می خواسته،رسیده است.
به عبارتی نویسنده در تلاش بوده که ثابت کند این عبارات روشنفکرانه که همدیگر را درک نمی کنیم و نمی فهمیم! زیاد محلی از اعراب ندارد و اگر وارد جزئیات زندگی هر نسل شویم می بینیم که چه قدر شبیه هم هستیم.
به این گزاره  فکر کردم که چطور باخواندن داستان‌های طنز از یک سری  آدم می توان آنها را فهمید. نتیجه این بود که پیدا کردن تشابه در آدم‌های اطرافمان و کشف  شبیه مشکلات ما  و دیدن عادت‌های رفتاری شبیه دور و بری های ما کمک می کند سر تکان دهیم و تایید کنیم که هم دردیم.
و به قول نویسنده تازه باب گفتگو باز می شود.
پس خواننده ‌های جوان عزیز،اگر خواستید این کتاب را بخوانید حتما راستی آزمایی بفرمایید که حرف نویسنده را فهمیده‌‌اید یا نه.چون منِ نگارنده یک دهه شصتی هستم و تقریبا روزگار امیر علی را تجربه کردم.
کتاب سی داستان کوتاه طنز دارد که ابتدا در برنامه رادیو هفت خوانده شد و سپس به شکل کتاب در آمد.
متن کتاب کمی سخت خوان است.نه این ادبی باشد یا خیلی واژگان غریبه داشته باشد ،بلکه نحوه‌ی گفتن مطالب راست و صاف و مستقیم نیست و پیچیدگی های استعاری و کنایی دارد.
اما وحشت نکنید.فقط گفتم  در جریان باشید.
از هیچ کدام از داستان‌ها از شدت خنده روی زمین نیوفتادم  ولی شخصیت پردازی ها و موقعیت‌های طنز ش  را دوست داشتم.
خلاصه که یک کتاب معمولی بود.برای موافقی که نی خواهید بادی به کله‌تان بخورد و افکار عمیق بیرون بیایید گزینه خوبی است
        
                هر صبح می میریم نوشته‌ی سید احمد بطحایی‌است. تا به حال کتابی از او نخوانده‌ام. این کتاب اولین مواجهه‌ام با دنیایی است که در آسمان داستان ساخته است. دنیایی متعلق به یک زندانی محکوم به مرگ.
کتاب از سه بخش تشکیل شده است.روزگار دوزخ،روزگار برزخ و روزگار دنیا. زبان روایت داستان اول شخص است.احمد جوانی است که در بند سه انتظار اعدام را می کشد. شروعی پر قدرت و کِشَنده، هر مخاطبی به دنبال فهم چرایی ماجراست. حال احمد خوب نیست.مشخص است دنیا را در حالتی از کلافگی در حالتی بین خواب و بیداری می بیند. برای رهایی از دیوارهای زندان پرنده‌ی خیالش را رها می کند  تا هرکجا از خاطراتش که می خواهد وقت بگذراند.
چیدمان واژگان و نحوه روایت گسسته، به خواننده نوید یک معما را می دهد.کم کم آدم‌های زندگی احمد را می شناسیم ولی هنوز تا یافتن چرایی حضور او در زندان راهی طولانی در پیش است.
روزگار برزخ طولانی ترین بخش کتاب است.مریم،خاله،بابا،نادر،نسیم و مکان‌ها و افراد فرعی دیگر نیز وارد داستان شده ‌اند.هرکدام پشت پرده‌ای از مه و خواننده چشم انتظار کشف حقیقت.
در این میان حال بد احمد در رفتارهای او و هم بندی‌هایش معلوم است.اتفاقات متعددی رخ می‌دهد. هم بندی هم جایی گوشه ذهن خواننده جا باز می کنند.زندان‌بانها،سلول انفرادی و حتی ترکهای روی دیوارهای بند هم به واسطه بیان بطحایی برای مخاطب مهم می شوند. 
ریتم شروع داستان مناسب است ولی امان از ریتم کشف حقیقت و پرده‌برداری از واقعیت و گره های داستانی! نویسنده به جدی ترین حالت ممکن گره گشایی ماجرا را کش می دهد! اینجاست که ذهن پر از کد و نشانه‌ی خواننده، که منتظر است جایی استفاده از نشان‌هها را برای گره گشایی ماجرا ببیند،خسته می شود!
بدترین اتفاق برای یک خواننده، این است که حس کند نویسنده او را به بازی گرفته است. به خواننده که وقت و احساس و دقتش را به کتاب داده است گویی توهین می‌شود.
به عنوان خواننده دلم می خواست در بخش دوم فریاد بزنم که "لعنتی تمامش کن! چه قدر معطل می کنی؟ جرم چه بوده؟ مجرم چرا مرتکب آن شده؟ بگو .من ناسلامتی خیلی وقت است دنبالت می کنم تا بفهمم"
و‌علاوه بر موارد بالا در بخش دوم داستانی موازی  درباره‌ی ابراهیم و اسماعیل هم به کار اضافه می شود. بالاخره به روزگار دنیا رسیدم. به صورت قطره چکانی و نه شفاف و دلخواه !ماجرا را فهمیدم. ولی هنوز یک دنیا سوال داشتم و تشنه‌ی دانستن بودم.
و متاسفانه داستانی که هنوز کلی چرایی معلوم نشده داشت با یک پایان بندی افتضاح ،تمام شد! پایان بندی به کمک داستان فرعی ابراهیم و اسماعیل.
اینطور کتاب‌ها علاوه بر تلخی ذاتی موضوع ،تلخی مضاعفی هم برای مخاطب به جا می گذرانند و آن هم متوجه نشدن حرف و درون‌مایه اصلی کتاب است که لذت خوانش کتاب را ،لذت همراهی با ویژگی های مثبت کتاب را ، حیف و میل می کند.
همین!
این بود ماجرای کتابی که دوستش نداشتم و قابل توصیه نمی دانم.
        
                دوستی در تعریف کتاب خوب می گفت"کتابی که همه چیزش راست و ردیف باشد و آن را بخوانی و سر تکان دهی و بگذاری در قفسه ،کتاب خوبی نیست! کتاب خوب کتابی است که تو را به فکر فرو برد.دنبال کسی باشی که در مورد آن گفتگو کنی.ذهنت را مشغول کند و چراها و چگونگی های داستان تو را تحت تاثیر قرار دهد"
کتاب بندها با نام اصلی بند کفش اثر دومنیکو استارنونه یکی از همین بهترینهاست. وقتی کتاب را تمام کردم در بهت فرو رفته بودم و حال غریب و تازه‌ای در قلبم حس می کردم. در سرم افکار گوناگونی چرخ می زد مطمئن بودم که حرف و نگاهی تازه در ذهنم جا گرفته است. 
متخصصان نویسندگی می گویند می‌شود از عادی ترین سوژه‌ها،از اتفاقاتی که بارها و بارها پیش چشم ما رخ داده است،داستان نوشت به شرطی که دریچه‌ی نگاه تازه‌ای به آن واقعه گشوده شود.
بندها بدون شعارزدگی و درگیر کلیشه شدن ،از شخصیت‌هایی می گوید که در خانواده و تحت تاثیر رفتارهای یکدیگر ،کنش های متفاوتی از خود بروز می‌دهند.
ماجرا همان خیانتی است که بارها و بارها موضوع کتاب‌ها و فیلم ها بوده است اما حالا ما به واسطه شناخت روانی درست و نزدیک شدن نویسنده به شخصیتها به شکلی دیگر به آن نگاه می کنیم.
آلدو مردی است که به همسرش خیانت کرده است . فصلی از داستان مختص اوست که از خودش بگوید،از احساسات و دلایل  رفتارهایش.
واندا زنی است که مورد ظلم واقع شده است.او شخصیت بی گناه و سفید داستان نیست او هم قصه ای جالب و شنیدنی دارد و بچه ها مهم‌ترین و برجسته ترین بخش کتاب تاثیر  این حادثه روی رفتار آنهاست.
بندها پر کشش و جذاب شروع می‌شود و در عین سادگی چنان عمقی دارد که علاوه بر تاثیر عمیق روی خواننده،به او اجازه نمی دهد کتاب  را ببندد.بلکه او را ترغیب می کند یک نفس به تماشای داستانی از یک خانواده بنشیند و تا تمام شدن این داستان آرام نگیرد.
عناصر داستان و قلم نویسنده حرفه‌ای و کم نقص است.نحوه پرداخت داستان  ایرادی ندارد. از آن دست کتاب‌هایی است که هیچ وقت فراموشش نخواهید کرد.
همین حالا که مدتی است از خواندن کتاب می گذرد از فکر کردن به ابعاد گوناگون کتاب قلبم به تپش می افتد و دلم می خواهد ساعتها از حیرت و تعجبم و احساسی که از خواندن بندها به من دست داد، صحبت کنم.
کتابی که ساعتها و جلسات زیادی می‌طلبد تا به لایه‌های دقیق و عمیق آن دست یابیم.از آثار بزرگ نمی توان زیاد صحبت کرد.حق مطلب فقط وقتی ادا می شود که خوانندگان این یادداشت ،شروع به خواندن اثر کنند.
یادداشت مترجم در انتهای کتاب نیز(جومپا لاهیری)درخشان  و پر قدرت است و به فهم و درک بهتر و بیشتر اثر کمک خواهد کرد.
داستان مناسب گروه سنی بزرگسال است.
        
                پاییز پدر سالار را به هوای صد سال تنهایی شروع کردم.مدتها منتظر فرصتی بودم که  لذت خواندن صد سال تنهایی را تکرار کنم. ولی این کتاب به مراتب فرم پیچیده تری از آن داشت و حتی مبهم تر از رمان‌های جریان  سیال ذهنی که خوانده‌ام.
دوستی می گفت در مقدمه همین کتاب از نشری دیگر ،مارکز گفته است به جای ساختار سه پرده‌ای از ساختار مارپیچی برای نگارش کتاب بهره برده است. دیگر خودتان حدس بزنید اوضاع چه قدر به هم ریخته می شود!
اول بگویم که همه چیز را در مورد این کتاب متوجه نشدم.
 در نظر بگیرد که وقایع بدون ترتیب در هم تنیده شده است.زاویه دید بسته به موقعیت تغییر می کند ، شما با فضای عجیب و غریب و رئالیسم جادویی مارکز طرف هستید که دنیایی آمیخته به خرافه و باورهای سنتی قومیتی دارد. استفاده از نمادها بسیار زیاد است. تسلط به فرهنگ اسپانیولی و تاریخ سیاسی آمریکای جنوبی را نیاز دارید، ارجاعات فرامتنی به کتاب مقدس در تکه‌های مختلف  کتاب دیده می شود و روی همه‌ی اینها تصویر سازی‌ ها خاص مارکز و قلم او را هم اضافه کنید.
پاییز پدرسالار یک کتاب عمیق است و نقد سیاسی آن به حاکمیت و استعمار  دول غربی ،نزدیک ترین و ملموس ترین لایه‌ی کتاب است.
در نیمه‌ی دوم کتاب تقریبا داستان را فهمیدم ولی باز هم آنجور که دوست داشتم با متن ارتباط نگرفتم . هنوز این کتاب فضایی مه‌آلود دارد. حتی دشوارتر از رمان‌های سورئالی که خوانده‌ام.
پس به علت‌های مذکور لطفا وقت و عمرتان را برای خواندن این کتاب هدر ندهید. 
یا اینکه فرصتی بسیط داشته باشید و به صورت موشکافانه و دست جمعی به خواندن آن بپردازید تا  با کمک خرد جمعی بتوانید به منظور  و حرف نویسنده از نوشتن کتاب نزدیک شوید.
به جز صد سال تنهایی یک داستان کوتاه  حرفه‌ای و زیبا هم از مارکز خوانده بودم (هرچند که دنیای عجیب و مبهم و رازآلود مارکز مثل امضا پای همه کارهایش هست) شاید بهتر  بود اول به سراغ داستان‌های کوتاه او می رفتم و پاییز پدر سالار را می گذاشتم برای وقتی که تسلط بیشتری به آثارش کسب می کردم.
        
                صحبت از اسراییل بهانه نمی خواهد.خصوصا این روزها که پستی و رذالت را به اعلا درجه رسانده‌اند. همیشه باید از این غده سرطانی حرف زد آنقدر که تمام رشته‌های روح و روانمان،نه به عنوان یک مسلمان، که به عنوان یک انسان به تنفر از این گروه بزرگ تروریستی گره بخورد. 
آنقدر بدانیم و بخوانیم که اگر ماشین جنگی فعال رسانه‌ای این رژیم جعلی ،قصد مسموم کردن فضا را داشت، و خواست با دروغی بزرگ جهانی را فریب دهد ،پیش دستانه  بدانیم چه می خواهد بگوید و چگونه حقیقت را وارونه جلوه دهد. و پاسخی درخور برای سخن دروغ آنها داشته باشیم.

کتاب متاستاز اسراییل نوشته کوروش علیانی ذره‌بینی در دست گرفته و بخش هایی از تاریخ،هویت و موجودیت اسراییل را بزرگ نمایی کرده تا جزئیاتی که معمولا زیر خبرهای احساسی و  پر از خشم و کینه از این منطقه ملتهب بیان می شود،دفن نگردد.
او سعی کرده است به دور از باورهای افراطی و دور از مذهب خود ، چیزی را بگوید که خودِ واقعی این هیولای قتل و غارت را به مخاطب نشان دهد.

کتاب متاستاز اسراییل در سه بخش تهیه شده است.به شهادت علیانی در مقدمه‌ی کتاب او تاریخی پیوسته و زمان مند از وقایع و مصائب این سرزمین پر درد را بازگو نکرده است بلکه به دنبال افرادی رفته است که خواسته و ناخواسته روح صهیونیست را زاییده و پرورش داده‌اند.
بخش اول در باب یهودیان و مسیحیانی است که با آرزوی سرزمین موعود یا با مقاصد سوسیالیستی و گاهی برای مقاصد برتری طلبانه و نژاد پرستانه ،گاه از منظر ادبیات و هنر و گاهی اقتصاد و سیاست،سنگ ساختن کشوری ساختگی برای ملتی ساختگی را به سینه زده‌اند.
در این میان دلایل حمایت غرب و یا مخالفت‌های آنها با منافع اسراییل نیز آورده شده است.
او به صورت مستدل به کمک منابعی به روز کتاب را تکمیل کرده است و در انتهای هر فصل از این منابع نامبرده است.
در بخش دوم چند فصل در مورد حیات اسراییل و چگونگی زیست این گروه تروریستی بزرگ تحت نقاب یک حکومت پرداخته است. فعالیت‌های علمی،پژوهشی،نظامی و سایبری این حکومت با چه پشتوانه‌ای انجام می‌شود و اقتصاد جهان و کشورهای غربی در کدام گلوگاه گرفتار اسراییل و سیاست‌های اوست.
در بخش آخر نیز به بررسی انواع جنگ‌هایی که اسرائیل آنها را ابداع کرده است و چه در فلسطین و چه در باقی نقاط جهان با ابتکار اسرائیلی ها ظهور کرده است،می پردازد.حقایقی که جای شک باقی نمی گذارد که برای صلح واقعی فقط و تنها فقط یک راه پیش روی دنیاست و آن هم نابودی کامل موجودیتی به نام اسراییل است.تنها در این صورت است که جهان نفس تازه می‌کند. 

در پیوست کتاب هم به عنوان آخرین بخش از افراد و ماجراهایی نام می برد که درد روی درد می گذارد و نمونه‌های عینی از یهودیان و مسلمانانی است که قربانی وحشی‌گری اسرائیل شده‌اند.
بزرگترین نقطه‌ی ضعف زبان کتاب پژوهشی و علمی است و مخاطب عام باید حوصله به خرج دهد تا بتواند از محتوای کتاب استفاده کند ولی کیفیت مطالب کتاب بالاست و در بخشهایی کاملا تازه .  با این حال ممکن است مخاطب در فهم مطالب قسمتهایی به اشکال برخورد و ماوقع را متوجه نشود.‌ در بخش هایی نویسنده قضاوت خود را وارد می کند که متن را شیرین می کند و لحن او از یکنواختی کار می کاهد.

کتاب مناسب بزرگسال است و نوجوان ۱۵ سال به بالای که کتابخوان باشد و علاقه‌مند به این حوزه.

#متاستاز_اسرائیل 
#کورش_علیانی
#نشر_جام_جم

https://eitaa.com/vazhband
        
                یکی از وجوه پر رنگ آنچه حالا هستم، مدیون جناب دیکنز است. تاثیر گذارترین کتابها در دوران نوجوانی بر روی من،  از جناب دیکنز بود. در خیال پردازی های آن دوران ،یکی از شخصیتهای داستانهایش می شدم .یک کتاب خلاصه شده از اولیور توییست داشتم. نه تنها بارها و بارها با تامل داستان را خوانده بودم و آدم‌هایش را در ذهنم حلاجی کرده بودم،بلکه تصاویر کتاب را هم  بسیار با دقت بررسی کردم.

آنچه برایم جذابیت داشت، شخصیت های داستانها بود. وقتی جناب دیکنز نیت می کرد شخصیتی را محبوب بسازد تیرش به خطا نمی رفت،تمام مخاطب‌ها  چشم هاشان قلب قلبی می شد و بی تردید ،آن شخصیت محبوب آنها هم می شد.
اگر کسی منفور بود یا مردد یا مرموز یا زندگی پردرد داشت ویا هرچیز دیگر ،به محض اراده کردن  جناب دیکنز،خواننده همان را دریافت می کرد و این یعنی قدرت پردازش.دیکنز هرچه در ذهن داشت می توانست  با قلم پیاده کند.
این نوشته‌ها مقدمه نیستند.داستان دو شهر هم مستثنا نیست.این قواعد در این کتاب هم جاری است مثل کتابهای آرزوهای بزرگ یا الیور تویست.
عامل جذاب دیگر شناخت دقیق او از لندن مه‌آلود و پر دود اوایل قرن ۱۹ است. به تمام زوایای شهر احاطه دارد.اجتماع آن روز را کاملا می شناسد.نقاط قوت و ضعف فرهنگ و جامعه مثل موم در مشتش نرم است.
حالا به خصوصیات بالا دو نکته دیگر را اضافه کنید اول اینکه دیکنز قصه‌گوی کاربلدی است و دوم اینکه  در عمل قاعده‌ی تفنگ چخوف را به بهترین نحو پیاده می کند.هرچند شاید این قاعده اصلش به گوشش نخورده باشد. آدم‌ها بیخود وارد قصه نمی شوند و ورود آنها و نقشی که دارند مخاطب را حیرت زده می کند با اینکه انتهای داستان‌های جناب دیکنز معمولا شیرین است ولی حدس زدن چگونگی طی کردن مسیر شخصیت‌های اصلی و فرعی کار ساده‌ای نیست. او بدون اینکه از خط باور پذیری بیرون بزند،روایت های جالبی برای آدمها می‌سازد و آدم‌ها را به هم وصل می کند به نحوی که خواننده شگفت زده  شود.
داستان  دو شهر هم از قواعد بالا  پیروی می کند.
لندن و پاریس  مکان‌هایی هستند که داستان آنجا جریان دارد. بینوایان هوگو رمانی است که انقلاب فرانسه را از منظر رمانتیسم  ، آرمانگرایانه و طبقه‌ی بالای جامعه روایت می کند. همین انقلاب در داستان دو شهر  از  منظر رئالیسم ،پاد آرمانگرا و طبقه‌ی فرو دست جامعه دیده می شود.
 اختلاف دیدگاه این  دو نویسنده بزرگ تناقض نیست. فقط انگار یکی از آنها از بالا به پایین و دیگری برعکس به یک واقعه نگاه می کنند.
پس به جهت شناخت و تسلط به واقعه‌ی انقلاب فرانسه خواندن  اثر هردو  نویسنده لازم می نماید.
 سعی کردم بهترین ترجمه‌ی کتاب که وفادارترین به زبان دیکنز  است انتخاب کنم،متاسفانه اصلا از متن سخت خوان و سنگین کتاب لذت نبردم.
مترجم همان وقار و سبک دیکنز را در نوشتن حفظ کرده بود .در صورتی که بهتر بود برای بهره مندی هرچه بیشتر از کتاب و محتوا،زبان داستان امروزی تر شود.
نکته منفی دیگر حرکت و ریتم کند داستان تا حدودا یک سوم ابتدایی بود.معلوم نبود قصه چه کسی گفته می شود و مشکل از کجاست.کمی خسته کننده شد ولی در نهایت دوباره دیکنز همانی شد که حدس می زدم
کتاب مناسب ۱۲ سال به بالا برای بچه های کتاب‌خوان است.
ولی اگر نوجوان زیاد اهل رمان‌های کلاسیک نیست به ۱۵ سال به بالا  توصیه کنید و صد البته بزرگسالان علاقه مند به این ژانر.
        

پست‌ها

فعالیت‌ها

            هوشو عزیز
داستان زندگی تو رو خوندم

از دست بعضی از تفکرات بچه‌گانه، شیطنت هایی که داشتی و بد شانسی هایی که بخاطر همین شیطنت هات پشت سر گذاشتی ، خنده م می گرفت و چند دقیقه بعد هم بابت عکس العمل دیگران نسبت به کارهات  و تنهایی که تجربه کرده بودی و درگیری های ذهنیت گریه م گرفت .

 هوشو مرادی 
 با کمک تو  افرادی که در داخل  کتاب معرفی کردی  از آغ ننه، آغ بابا، کاظم پدرت، عمو اسدالله عمو  قاسم ،تا قشنگو ،مهینو ،ممصادق و عمه رخساره، سکینه خانم و عمو ابرام ، احمدو،دژند و خانم شعبانی و... همه رو برای همیشه ماندگار کردی.

هوشو مرادی کرمانی 
 چقدر طبیعت «سیرچ» رو خوب برای ما توصیف کردی.  باعث شدی از این به بعد همیشه در کنار  اسم استان تو ، اسم روستای  «سیرچ » هم  تو ذهنم حک بشه .

 هوشو جان 
رد پای کتاب های دیگه ای که  نوشتی رو  هم در  توصیفاتی که  از مردم  کرمان و سیرچ  به یادگار برای ما گذاشتی، پیدا کردم.

راستش هوشو جان من  کرمان و لهجه آدم های کرمان، سنت و سختی های زندگی و شادی هاشون  رو  اول  به وسیله  کتاب های تو و بعد بلقیس سلیمانی  شناختم .

جناب هوشنگ مرادی کرمانی
خوش حالم که کتاب « شما که غریبه نیستید» رو خوندم.  با خوندن این کتاب من هم دیگه غریبه نیستم و بخش کوچکی از زندگی کودکی و نوجوانی و بخش کوچک تری از جوانی شما رو می دونم.

بعد از خوندن داستان زندگی شما تصمیم گرفتم یک بار دیگه مصاحبه شما با سروش صحت در برنامه «کتاب باز » رو  ببینم .
حالا که حرف از کتاب باز شد
 این هم بگم من بعضی از قسمت های برنامه کتاب باز رو‌چندین بار دیدم 
کاش میشد فصل های بعدی  این برنامه هم ساخته بشه.

 در آخر هم باید بگم نویسنده عزیز کرمانی 
سلامت و زنده باشید.



 کاش نویسنده های ایرانی  دیگه ای هم داستان زندگی خودشون رو برای ما به یادگار می گذاشتن.
          
            بسم الله الرحمن الرحیم

این تن بمیره بگید این کتاب رو داستا ننوشته.
دوست داشتم برم اینو به مترجم و نشر هرمس بگم اما خب، هر چی جلوتر رفتم بیشتر برام مسجل شد کار اخوی روسی مون، داستایفسکیه.
چرا اولش شک داشتم؟
هوم، خب ببینید، همه چی خیلی درهم برهم و تند تند اتفاق افتاد. درست مثل زنگ ریاضی که یه لحظه خوابت می گیره و وقتی بیدار میشی تخته پر از فرمولایی که تو نمی دونی کی معلم اونا رو درس داده. منم همینطور بودم، حس میکردم یه جای کار می لنگه یا چیزی رو جا انداختم یا نفهمیدم اما مسئله این نبود.
من عادت کرده بودم وقتی اسم داستایوفسکی رو میشنوم حتما باید یه دنیایی تیره و تار یا جنایت رو تصور کنم، عادت کردن به یه خونواده روستای آشفته با کشمکش های سطحی که تا عرش بالا میرن.
ساده بگم، قرار نیست که داستا همیشه از کشتن حرف بزنه.

خب خلاصه داستان:
ما یه دایی خوش قد و بالای خوش قلب داریم که وقتی جوون بوده میره یه زن میگیره که پسند مادرش نیست و مادر محترم سر همین حرکت بسیار جسورانه ( حرکت مردونه بسیار پسند) انگ اولاد ناصالح بهش می چسبونه و ناله و نفرینش میکنه.
حالا داستان جایی جالب میشه که خود مادر جان میرن سر پیری زن یه ژنرال میشن( نخند مصیب، نخند). خب آیا این زن در زندگیش با ژنرال جونش خوشی می بینه؟ 
خیر. 
اما اینجا و در داستان نه ژنرال مهمه نه مادره. ژنرال یه دلقک داره به اسم فاما فامیچ( به زمین گرم بخوری مرد) که وظیفش ارضای حس خودپسندی ژنراله. القصه معلوم نیست فاما چه ورد و جادوی میخونه که زن ژنرال واله اش میشه و به نوعی میشه نوکر حلقه به گوشش!
می زنه و ژنرال می میره ، مادر محترم خدم و حشمش رو جمع میکنه و میره پیش پسرش. خب نکه سربار پسرش شده باشه ها، خیر!
خود پسره( خوش قد و بالای که اول متن گفتم) برای جلب رضایت والده محترمش خودش رو به آب و آتیش زد و ان رو آورد پیش خودش.
در این زمان همسرش فوت شده بود و دو بچه از اون ازدواج داشت. تا قبل از اومدن مادرش و فاما جونش همه چی خوب بود اما بعدش...

خب اینکه بعدش چی شد خودتون برید بخونید مثل من لذت ببرید.

پ ن 1:روند داستان خیلی تند بود، حوصله تون سر نمی ره که هیچ خیلیم حرصی میشید که بابا آروم تر! چه خبرته.
پ ن2: حال و هوای داستان اصلا تیره و تار نیست، من که تا حدودی روشن و طوفانی تصورش کردم 
پ ن3: جو حاکم بر این کتاب محاوره محوره. انگار شخصیت ها دائم در حال دویدنن و تند تند باهم حرف می زنن، سر هر مسئله ای که فکرش رو بکنید و غالب مشکلات به شکل مسخره ای پیش پا افتاده بودن، اما خب چی شده بود که اهمیت پیدا کرده بودن؟؟؟ ( 
پ ن4: ایا این کتاب رو توصیه میکنم؟
بله. فقط روزی یک فصل بخونید تا اعصابتون متشنج نشه
پ ن5: توصیه شخصی این جانب اینکه اگه میخواد شروع کنید داستا خوندن از همین کتاب شروع کنید، اینکه شما برید سراغ جنایات مکافات( مثل خودم) و بعدش سیس آزاد اندیشی بگیرید هنر خاصی نیست. 
پ ن6: این کتاب رو تجویز میکنم برای بیشتر شدن صبر و بردباری. واقعا جواب میده.
پ ن7: ترجمه چطور بود؟ 
عالی! هلو بیا تو گلو بود. 
و در پایان باید بگم که دلم میخواد بشینم رو بلندی و بابت خیلی از اتفاقات این کتاب نعره ها بزنم. چون واقعا نشد خوب تخلیه هیجانی کنم و هنوزم به وقایعش فکر میکنم حرصم میگیره. تازه کلی تحلیل روان شناختی- شخصیتی اماده کرده بودم بنویسم که الآن دیگه لزومی براش نمی بینم.
          
            وقتی داشتم این کتاب رو می‌خوندم یه بار بابام ازم پرسید حالا به نظرت تو خونه‌ی ما کی چراغ‌ها رو خاموش می‌کنه؟ آروم گفتم فکر کنم مامانم. 
از جوابم خجالت کشیدم چون می‌دونستم ناراحتش کردم. ولی واقعیت همین بود. 
یک بار هم مامانم بهم گفت که من آخر این کتاب رو خیلی دوست دارم. وقتی تموم شد گفت حالا فهمیدی چرا؟ گفتم چون خوب بود؟ گفت دیگه چی؟ گفتم چون موند؟ دیگه چیکار کرد؟ نفهمیدم. خودش جواب داد. رفت به اون انجمن زنان پیوست. کاری که مامانم خودش سالها پیش کرده بود.
شباهت کلاریس به مامانم و احتمالا خیلی زن‌های دیگه این داستان رو ارزشمند و لایق روایت شدن می‌کنه. بیشتر که فکر می‌کنم حتی شباهت کلاریس به من. زندگی من هیچ شبیه اون نیست ولی ذهنی داره که شبیه من کار می‌کنه. ذهنی که به زیر و روی همه چیز در لحظه و مدام فکر می‌کنه. 
حتی یک شب که احساس تنهایی می‌کردم این قصه ترس به جونم انداخت. ترس از زندگی مشترک و آینده‌ای که اینجوری باشه. چند قطره اشک ریختم طبق معمول((: ولی پیرزاد همین جا رهات نمی‌کنه. شاید به عنوان یک زن می‌دونه که همچنان امید برای دووم آوردنمون ضرورت داره. قصه رو از ملخ‌ها به پروانه‌ها می‌رسونه. کاری می‌کنه که کلاریس تو ذهن من نه یک قربانی بلکه کسی باشه که به خودش فرصت داده. فرصت دوباره عاشق شدن، شکست خوردن و زندگی کردن.
          
            مستندداستانی‌ها، پیش از این جای پررنگی در ادبیات داشتند. اما مستندداستانی دینی چیزی است که تازه چند سالی است پا گرفته و مسیر تازه، جذاب و در عین حال بکر و پرریسکی است.
شرح الف  خمیده هم مستندداستانی است که به زندگی حضرت فاطمه زهرا(سلام‌الله‌علیها) پرداخته است. از پیش از تولد تا بعد از شهادت.
کار سختی هم هست. ما آگاهی کامل، دقیق و پر از جزئیاتی از زندگی حضرتشان نداریم و عمر کوتاه ایشان هم مزید بر علت است با این حال شرح الف خمیده، تمام توانش را گذاشته است و خیالتان از باب مسائل تاریخی آسوده باشد.
شرح الف خمیده به روایت سه نفر است. حضرت خدیجه، خود حضرت زهرا و اسماء بنت عمیس. روایت‌ها خطی و مستقیم است. بخش اول را حضرت خدیجه (سلام‌الله علیها)روایت می‌کند.این بخش تا پیش از وفات ایشان ادامه دارد. دومین بخش که بخش اصلی کتاب است از عام‌الحزن شروع می‌شود و به وفات رسول خاتم (صلی‌الله علیه و آله) پایان می‌یابد.راوی این بخش حضرت زهراست.
راوی آخرین بخش، اسماء بنت عمیس است. همسر جعفر و زن‌عموی حسنین و زینبین.
ما تا پیش از این کتاب روایی‌ای نداشتیم که یک شرح کامل و یکجا از تولد تا شهادت حضرت زهرا را پیش چشم مخاطب بگذارد. آثار تحقیقی و پژوهشی فراوان است اما کتابی که روایی و داستانی باشد نه.
راوی اول شخص در شرح الف خمیده در نزدیک‌تر کردن مخاطب به زمانه، زمینه و اشخاص آن دوران گرچه خطرپذیری بالایی دارد اما به جذابیت کار افزوده است.
لیلا مهدوی که پیش از این رمان تاریخی نشان حسن را نوشته بود، در شرح الف خمیده خودش را به عنوان یک نویسنده نوظهور تاریخی‌نویس که حرف برای گفتن زیاد دارد اثبات کرده است. 
نگاهی به پی‌نوشت‌ها و منابع کتاب هم نشان می‌دهد نویسنده تمام تلاشش را برای جست‌وجوی تاریخ.  منابع به کار برده است. خیال آدم را از این بابت راحت می‌کند.
خواندن شرح الف خمیده را از دست ندهید.