بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

کتاب پسر

کتاب پسر

کتاب پسر

4.5
3 نفر |
2 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

3

خواهم خواند

1

«کتاب پسر» درباره‌ی مردی میانسال است که همسرش یک روز عصر ترکش کرده،‌ تپه‌ی عمویش در حال خاکستر شدن در زبانه‌های آتش است و پدرش، پدری که از زمان مرگ مادرش با او صحبت نکرده، چند خانه آن‌طرف‌تر خودش را همراه با کتاب‌هایش و قطعه‌هایی از موسیقی باخ حبس کرده. داستان کتاب در سه بخش روایت می‌شود و راوی داستان در این بخش‌ها، آن‌چه را که قراردادهای کلاسیک و متداول پیرنگ و روایت است زیر پا می‌گذارد. چه آن‌که پیرنگ در این داستان ساختار کلاسیک مسئله-حل مسئله را ندارد. خواننده با ضدقهرمانی طرف است که در شبی به‌غایت پرکشمکش از زندگی خود قرار دارد، اما هیچ کنش سازنده یا دست‌کم پیش‌برنده‌ای از سمت او صورت نمی‌گیرد. او همان‌طور که خودش خوش دارد بگوید ناظر است. ناظر فروپاشی زندگی خود و دیگران. خرده‌روایت‌هایی که راوی در طول داستان با آن‌ها روبه‌رو می‌شود به جای آن‌که به گره‌گشایی از مشکل او کمک کند صرفا موجب تداعی‌هایی درباره‌ی گذشته و تلخ‌اندیشی‌هایی درباره‌ی زندگی در او می‌شود. راوی خود را در زندان مفاهیم ذهنی‌اش اسیر می‌کند و نمی‌تواند از آن راه به بیرون برد. او مدام و به شکلی بیمارگونه به یاد مرگ است و از هجوم سیل توریست‌هایی که روزانه به شهرشان می‌آیند بیزار است. روایت گزینشی‌ای که او از پدر، مادر و همسرش می‌دهد آن‌ها را بیشتر و بیشتر در هاله‌ی ابهام فرو می‌برد. یاد پدرش به‌ویژه او را رها نکرده است. پدری که چند خانه بیشتر با او فاصله ندارد اما بین‌شان قدر یک زندگی اختلاف هست. خود نیز معتقد است انسان نمی‌تواند جز با مرگ از پدرش رهایی یابد. می‌شود گفت راوی بی‌نام «کتاب پسر» از کارهایی که پیش‌تر انجام داده است، در رنج است و حال در دالان‌های ذهن خود دنبال آرامشی نسبی و توجیهی منطقی می‌گردد. همان‌طور که در آغاز کتاب می‌گوید، شاید اگر توانسته بود نفرتش را مهار کند، اوضاع به‌کلی فرق می‌کرد. او در کشمکشی ذهنی است و تنها با تداعی و تلخ‌اندیشی‌های وسواس‌گونه است که می‌تواند امید رهایی داشته باشد. «کتاب پسر» وقتی در سال ۲۰۱۱ منتشر شد توانست جایزه‌ی ادبی تازه‌تاسیس اتحادیه‌ی اروپا را از آن خود کند و برای نویسنده‌ی مونته‌نگرویی خود اقبال ادبی ارمغان بیاورد. نویسنده در ابتدای کتاب کیوآرکدی هم قرار داده است، شامل بر چند قطعه آهنگ که پیشنهاد می‌کند خواننده پس از خواندن کتابش به آن‌ گوش دهد.

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به کتاب پسر

نمایش همه

لیست‌های مرتبط به کتاب پسر

بچه های سبزبی دوز و کلکسال گمشده ی خوآن سالواتی یرا

برج بابل

21 کتاب

واقعا عاشق تک تک تصویرسازی‌های این مجموعه‌ام. 🥲 و چندتاییش رو هم خوندم و دوست داشتم. :) دلم می‌خوادشون. 😩 در مقدمه کتاب‌ها در شرح اینکه چرا به نام برج بابل نامیده می‌شن نوشته شده: گفته‌اند تشتت و افتراق زبانْ عقوبت آدمیان بوده است؛ و ترجمه تلاش برای رسیدن به آن زبان وفاق، زبان هم‌دلی، زبان کامل و بی‌نقص، زبان آدم و حوا، زبان بهشت. «برج بابل» حالا نماد ناسوتی و ازدست‌رفتهٔ آن لغت تنها، آن زبان یگانه، زبان هم‌دلی انسان‌هاست. مجموعه کتاب‌های «برج بابل» شاید تلاش ما در بزرگداشت هم‌دلی از راه هم‌زبانی است: رمانک‌ها یا داستان‌های بلندی که در غرب به آن‌ها «نوولا» می‌گویند، از قضا بسیاری از آثار ادبیات مدرن جهان در چنین قطع و قالبی نوشته شده‌اند؛ آثاری که هرچند با معیار کمی تعداد صفحه و لغت دسته‌بندی می‌شوند، در اشکال سنجیده و پروردهٔ خود هیچ کم از رمان ندارد. در طبقه‌بندی این مجموعه، مناطق جغرافیایی را معیار خود قرار داده‌ایم و به شکلی نمادین، نام یکی از شخصیت‌های داستانی به‌یادماندنی آن اقلیم را بر پیشانی هر دسته نهاده‌ایم؛ مانند «شوایک» برای ادبیات اروپای شرقی و «رمدیوس» برای ادبیات امریکای لاتین. آثار ایرانی این بخش در مجموعه‌ای به نام «هزاردستان» ارائه می‌شود. این کتاب‌ها را می‌توان در مجال یک سفر کوتاه، یک اتراق، یک تعطیلات آخر هفته خواند و به تاریخ و ذهن زبان مردمان سرزمین‌های دیگر راه برد. در این سفرهای کوتاه به بهشتِ زبان،‌ همراه‌مان شوید.

یادداشت‌های مرتبط به کتاب پسر

anita :)

1403/01/25

                کتابی بود که خیلی زیادی منطقی با دنیا برخورد می کرد و یه جاهاییش قلبم رو به درد می آورد از بی احساسی  نویسنده و آخر کتاب که اصن با اوج تحولات نویسنده روبرو شدم یکم آروم شدم 😅
پر از حرف های منطقی بود که شاید همین ها باعث شد یکم توی خوندنش صبر کنم تا هضمش کنم.
ایرادی نمیتونم جز بی احساسی نویسنده وسطای داستان  بگیرم .
        

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

رعنا حشمتی

2 ساعت پیش

            کتاب خیلی عجیبی بود. با اینکه همه‌ش 135 صفحه‌ست، یه روند عجیبی داشت که وقتی می‌خوام برای یکی تعریفش کنم اندازه ۱۳۰ صفحه باید حرف بزنم.
برای همین نمی‌دونم چی بگم ازش. شرح سرگشتگی پسر. پسری که زنش دیروز ترکش کرده. سال‌هاست با پدرش صحبت نمی‌کنه. از همه چیز و همه‌کس شاکیه. شایدم فقط بی‌توجهه. هیچی براش مهم نیست... نمی‌دونم. از دنیا متنفره و حالا داره حرف می‌زنه. داره چیزهایی که می‌بینه رو شرح می‌ده. داره شرح می‌ده تا ما هم تو این دنیا باهاش سهیم شیم. ما هم بفهمیم چه حس و حالی داره. چطور اینطور فکر می‌کنه. چرا اینطوره.
ممکنه باهاش موافق نباشی، اما می‌فهمیش. واقعا و عمیقا می‌فهمیش.
یه جاهایی من رو یاد جسپر جز از کل می‌انداخت.
یه جاهایی من رو یاد تلخی مرگ قسطی می‌انداخت.
پر بود از ارجاع‌های مختلف به اتفاق‌ها، نقاشی‌ها، موسیقی‌ها و شعرها و کتاب‌ها.

بیش از همه چیز برام طرح جلدش عجیب بود. لحظه‌ای که شروع کرد حرف زدن از چیزی که ما تصویرش رو روی جلد می‌بینیم، قشنگ احساساتم دگرگون شد. اولش فکر می‌کردم یه چیز بانمکه، بعد هی می‌خونی و می‌بینی این چیزا که اصلا بانمک نیستن، پس این چه طرح جلدیه واقعا... تا می‌رسه به اونجا. می‌رسه به یادآوری افسانه فلوت‌زن هملین...

پ.ن: می‌خواستم ازش هزارتا بریده منتشر کنم. :)) ولی مشکلش این بود که یهو کل کتاب رو می‌بایست تایپ می‌کردم. پس خودم رو متوقف کردم و پیشنهاد می‌کنم اگه حوصله یه چیز دارک دارید بخونیدش. (و سری هم به این بریده‌های زیادی که ازش گذاشتم بزنید که ببینید فازش رو دارید یا نه.)