یادداشت محمدامین اکبری

                به نام او

به نظر بنده توصیف‌زدگی عارضه‌ی اصلی این کتاب احمدِ محمود است
شاید من با کتاب اشتباهی احمد محمودخوانی را شروع کردم شاید اگر با همسایه‌ها یا داستان یک شهر شروع می‌کردم بهتر بود
ولی به هررو آنچه که پیش‌روی ما قرار دارد با ضعف شدیدِ قصه دست به گریبان است
به عبارتی اصلا قصه ندارد
از اول تا آخر کتاب محمود مثلِ یک نظاره‌گر و توصیفگرِ چیره‌دست تمام وقایعی که در چند ماه اول در شهر اهواز رخ داده است را روایت میکند به همین خاطر رمان نه تنها داستان ندارد بلکه شخصیت هم ندارد. به جرات میشه گفت تمام پرسوناژهای داستان تیپ‌اند نه شخصیت
شاهد یک انقلابی‌ست
خالد یک کارمند وظیفه‌شناس و تا حدودی معاش‌اندیش است
مادر یک مادرِ تیپیکال و دلسوز است
کل شعبان یک مغازه‌دارِ گران‌فروش است
و الی آخر
راوی را هم که هیچ چیز در موردش نگوییم بهتر است چرا که هیچ چیز در موردش نمیدانیم
تنها کسی که یک نیم‌چه شخصیتی داره ننه باران است که محمود اینقدر  ضد و نقیض در موردش حرف میزند که برای من یکی باور پذیر نیست 
مقایسه‌ش کنید با مِرگانِ جای خالی سلوچ

میتوانیم بگوییم محمود در این کتاب یک بیننده‌ی خوب است که هرچه دیده با دقت و فضاسازی انصافا هنرمندانه به مخاطب عرضه میکند نه یک قصه‌گودکه داستانش فراز و نشیب،  گره‌های داستانی داره

البته او در این روایت صادق نیست و ناگفته پیداست که جنگ را از دید یک نویسنده چپگرا روایت میکند و خیلی از مسائلی را که به نفع دسته و گروهی که بهش منصوب است، نادیده میگیرد و تصویری مظلومانه از حزب توده  ارائه میدهد.
خلاصه تصویر احمد محمود از اهوازِ اوایل جنگ اگرچه هنرمندانه است ولی کامل نیست

در آخر اینکه پایان‌بندی رمان رو نجات میدهد و باعث میشود من از دو ستاره به آن سه ستاره بدهم
        
(0/1000)

نظرات

بله منم با داستان نداشتن کتاب موافقم . 
یه چیزی مثل فونتامارا ی سیلونه که مثل نقشه ای از بالا باید دیدشان و فقط با اتمام کتاب معنایشان متجلی می شود .