شعله آهنین|Iron Flame
خلاصه:
جلد دوم از مجموعهی امپیرین، "شعلهی آهنین" داستان وایولت سورنگیل را ادامه میدهد، دختری که قرار بود زندگی آرامی در میان کتابها داشته باشد، اما به دستور مادر ژنرالش مجبور شد به جمع اژدهاسواران بپیوندد. در این جلد، وایولت با چالشهای جدیدی روبهرو میشود؛ از جمله رقابتهای مرگبار و رازهایی که ممکن است سرنوشت او و دیگران را تغییر دهند.
نظر شخصی:
این جلد واقعا حقش پنج ستاره نیست.اماا
شخصیت ها یه رشد خوبی داشتن و واقعا رشد شخصیت وایولت بنظرم یکم تو روابط احساسیش داغونه ولی واقعا منطقش اینکه غرور مسخره نداشت در واقع تواضعش رو خیلی دوست داشتم .خودش میدونست تصمیمات اشتباهی گرفته خودش رو سرزنش میکرد اشتباهاتش رو گردن دیگران نمی نداخت و دوباره این موضوع که آسیب پذیر بود نویسنده از اون کارای حال بهم زن که قهرمان رو خیلی یجوره بدی بزرگ می کنن نشون نداد..
زیدن شخصیتش واقعا اصلا یچیز دیگه شد یکم از اون مرموزی در اومد دارم میگم یکم و اینقدر سوال درموردش یهو برام پیش اومد که موندم نویسنده چطور می خواد اینا رو جمع کنه و واقعیتش اینه با فصل آخر وایولت رفت تو حاشیه انگار مجموعه داره به مجموعی ی زیدن تبدیل میشه غیر از اون از این می ترسم که نویسنده زیدن رو شرور کنه خیلی پلات سنگینی میشه برای جلد های آینده ولی طرفداران«فندوم» مطمئنا ناراضی میشن اینکه دو جلد کتاب بی زبون رو به رابطه ی بین این دوتا بده بعد بزنه خراب کنه؟ واقعا سنگینه ولی از ربکا یاروز بعید نیست!
خیلی احتمالات وجود داره و اینکه مجموعه پنج جلدی خواهد بود و... این یکم بده چون دو جلد دیگه؟ معلوم نیست کی منتشر میشه حتی
شخصیت های فرعی خیلی مهم و حیاتی ان توی این مجموعه واقعا دگیر کننده است و این باعث میشه نویسنده دستش باز بشه هر چقدر دوست داره شخصیت فرعی بکشه که با این روندی که من میبینم جلد یک یکی از دوست داشتنی ترین شخصیت ها جلد دوم اصلا بیاین درمورد مرگ کسی که باورم نمیشد براش گریه کنم حرف نزنیم... خانواده سورنگیل واقعا خفنن و من چیزی ندارم بگم. دوست ندارم براتون اسپویل شه..
نویسنده برای درگیر کردن احساسات خواننده میاد یسری تیکه کتاب یا نامه میذاره اول هر فصل و دوتای اونا واقعا اشکم رو در آوردن بنظرم خیلی خلاقانه است و آزار دهنده
مجیک سیستم کتاب خیلی پیچیده تر از جلد قبل شد کنترل شده و آروم آروم اطلاعات رو برامون کنار هم چید و بنظرم یه پیش زمینه برای جلد بعد بود چون از اینکه یهو جادو و اطلاعات جدید درباره ی اژدهایان داد هضمش سخت بود.. آخرش از اینکه رسید به مکالمه ی افشای راز آندرانا واقعا دلخور شدم چون زودتر فهمیده بود وایولت ولی نگفت و نمی دونم دلیلش چی بود که به بقیه هم نگفت شاید بخاطر هرج و مرج زیاد و اتفاقات غم انگیز پشت سر هم بود ولی هیچ ایده ای ندارم نیاز دارم سوالاتم در جلد بعدی جواب داده بشه وگرنه واقعا که!
کتاب یه سبک دیستوپیایی خاصی داره روند کتابهای دیستوپیایی رو داره میگذرونه اما فانتزیه و حماسی !انقلاب توی کتاب باعث گفتن این فرضیه من شد که آره حس دیستوپیایی بهم میده اما از اونجایی که پنج جلده یکم برام عجیبه نمی تونم تو ذهنم مرتب کنم بنظر میاد نویسنده میتونسته جلد سوم طوفان عقیق مجموعه رو ببنده اما انگار کرم اذیت کردن خوانندگان داره و همچنین پولی که داره میزنه به جیب...! این استدلال رو دارم که دنیای کتاب میتونه گسترده تر هم بشه اما ممکنه با چندتا اشتباه کوچولو این جلد هایی که اینقدر پر طرفدار شدن رو نابود کنه و کل مجموعه بی ارزش بشه که امیدوارم اینطوری نشه.
من عاشقانه های کتاب رو خیلی دوست ندارم اما کل مجموعه بنظرم بهش وابسته است امیدوارم خیلی امیدوارم هیچ مثلث عشقی دیگه ای اتفاق نیفته واقعا الکی کتاب رو کش میده..