باشگاه مشت زنی

باشگاه مشت زنی

باشگاه مشت زنی

چاک پالانیک و 2 نفر دیگر
4.0
48 نفر |
19 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

7

خوانده‌ام

92

خواهم خواند

50

شابک
9789643627379
تعداد صفحات
234
تاریخ انتشار
1399/5/19

توضیحات

        
فیلم باشگاه مشت زنی دیوید فینچر براساس رمانی که در دست دارید ساخته شده. کتاب در سال 1996 به چاپ رسید و بعد از موفقیت چشمگیری که پیدا کرد، سه سال بعد به فیلم تبدیل شد. چاک پالانیک-نویسنده ی کتاب از محبوب ترین نویسندگان معاصر آمریکاست؛ او تاکنون بیش از ده کتاب منتشر کرده، ولی هنوز هم خیلی ها عتقاد دارند شاهکارش باشگاه مشت زنی است. خواندن رمان تجربه ای یک سر متفاوت با تماشای فیلم است.
به من گفت، می خوام لطفی در حق من بکنی. منو بزن. هرچی محکم تر بهتر.
من دلم نمی خواست بزنمش ولی تایلر قانعم کرد. گفت که دوست ندارد بدون زخم بمیرد و این که دیگر ازتماشای مشت زنی حرفه ای ها خسته شده و دوست دارد بیش تر درباره ی خودش بداند.
درباره ی خود ویرانگری.
آن وقت ها زندگی ام زیادی کامل بود وشاید باید همه چیزمان را خرد می کردیم تا بتوانیم آدم بهتری بشویم.
از متن کتاب 

      

لیست‌های مرتبط به باشگاه مشت زنی

نمایش همه
جزء از کلبوف کورهمنوایی شبانه ی ارکستر چوب ها

رمان هایی با تکنیک جریان سیال ذهن.

20 کتاب

تکنیک پیچیده جریان سیال ذهن یا Stream of consciousness شاید برای افرادی که تازه شروع به کتابخوانی کرده اند، ناآشنا و غیر قابل فهم باشد. خلاصه بگویم؛ در این کتاب ها خیلی به دنبال معنا نباشید! به نظرم افرادی که تازه با کتاب و کتابخوانی آشنا شده اند، برای شروع سمت این کتاب ها نروند. چون این تکنیک عموما شامل پراکنده گویی های هذیان گونه است و عموما این کتاب ها سخت خوان و گاها حوصله سر بر می شوند. در این تکنیک زمان، مقوله ای کاملا ذهنی، نسبی و غیر خطی است. بعضی از این کتاب ها آنقدر در همه جا پیشنهاد می شود که ناخودآگاه مخاطب تازه کار هم آن را انتخاب می کند. امکان تمام نکردن و نیمه کاره رها کردن این دسته کتاب ها هست. پس برای شروع پیشنهاد می کنم از این لیست انتخاب نکنید. اینجا لیستی از کتاب هایی که با این تکنیک نوشته شده اند میگذارم. خودم بعضی را خوانده ام و بعضی را نه. پی نوشت: بعضا گفته شده که بوف کور یا جزء از کل جریان سیال نیست. به هرحال نوشته ها به گونه ای هستند که به نظر می رسد نویسنده با استفاده از تکنیک جریان سیال ذهن سعی می کند وقایع و صحنه های روایت را همانطور که در ذهن شخصیت های داستان جریان می یابند، بازگو کند.

96

یادداشت‌ها

          چند سالی است که ترجمه‌های پیمان خاکسار فروش خوبی دارند. شاهدش چاپ‌های چندباره‌ی ترجمه‌های اوست که در بازار کم‌رونق کتاب به چشم می‌آید. خاکسار روی نویسنده‌های مشهور و کتابهای مهم‌شان دست نمی‌گذارد. بااین‌حال، داستان‌هایی انتخاب و ترجمه می‌کند که به مذاق خواننده‌ی ایرانی خوش می‌آیند. از داستان بلند عامه‌پسند، که در زمان انتشارش بوکوفسکی هنوز نویسنده‌ی شناخته‌شده‌ای برای ایرانی‌ها نبود، تا ترجمه‌ی رمان جزء از کل نوشته‌ی استیو تولتز که پیش‌تر کسی از این نویسنده‌ی استرالیایی چیزی به فارسی ترجمه نکرده بود. خاکسار در گفت‌وگویی با مجله‌ی تجربه می‌گوید: «من از نویسنده‌ای که در کارش جنون باشد خوشم می‌آید». اگر شما هم از این نویسنده‌ها خوشتان می‌آید، این کتاب‌ها را بخوانید: 
«سوختن در آب، غرق شدن در آتش»، چارلز بوکوفسکی /
«عامه‌پسند»، چارلز بوکوفسکی /
«هالیوود»، چارلز بوکوفسکی / 
«یکی مثل همه»، فیلیپ راس / 
«باشگاه مشت‌زنی»، چاک پالانیک / 
«سومین پلیس»، فلن اوبراین /
«بالأخره یه روزی قشنگ حرف می‌زنم»، دیوید سداریس /
«مادربزرگت رو از این‌جا ببر»، دیوید سداریس /
«اتحادیه‌ی ابلهان»، جان کندی تول /
«برادران سیسترز» ، پاتریک دوویت / 
«اومون را»، ویکتور پلوین / 
«شاگرد قصاب»،  پاتریک مک‌کیب /
«پسر عیسی»، دنیس جانسون / 
«جزء از کل»، استیو تولتز / 
«توانه‌ی برف خاموش»، هیوبرت سلبی جونیور /


ماه‌نامه‌ی شهر کتاب، شماره‌ی هشتم، سال 1395.
        

1

          احتمالاً خیلی از افرادی که «باشگاه مشت‌زنی» رو می‌خونن، قبلش فیلمش رو دیده‌ن. چون فیلمش خیلی مشهورتر از کتابشه. اما من قبل از خوندن، فیلم رو ندیده بودم و بدون هیچ تصور خاصی از این‌که کتابش در مورد چیه، شروع به خوندن کردم. 
‌
همه‌چیز این کتاب صادقانه، خاص، غم‌انگیز و زیبا بود. شیوه‌ی نوشتن و روایت منحصربه‌فرده. در طول خوندن کتاب متوجه چند تکنیک خاص می‌شید که نویسنده مدام ازشون استفاده کرده و به احتمال زیاد، قبلاً جای دیگه‌ای با این تکنیک‌ها مواجه نشدید. به قدری تأثیرگذار بود که دو جا باهاش گریه کردم و بی‌وقفه خوندمش :')
‌
بعد از خوندن کتاب، فیلم رو هم دیدم (البته کامل نه) اما به نظرم اصلاً نمی‌شه دیدن فیلمش رو جایگزین خوندن کتابش کرد!
‌
 اولین تفاوت‌شون این بود که کتاب بیشتر روی مسائل اجتماعی تأکید داشت و در انتها کمی رنگ‌وبوی روان‌شناختی گرفت؛ ولی فیلم از همون ابتدا تأکیدش روی جنبه‌ی روان‌شناختی بود. ‌ اون‌طور که شخصیت‌ اصلی و تایلر توی کتاب به تصویر کشیده شدن، تا حد زیادی با فیلم متفاوته.
‌‌
 و این‌که درکل نحوه‌ی روایت کتاب چندان «سینمایی» نیست؛ یعنی طوری نوشته شده که نمی‌شه فیلمی از روش ساخت که صرفاً به کمک تصاویر بتونه اون چیزی که کتاب قصد داشته بیان کنه رو به نمایش بذاره. ‌
‌
به‌خصوص اگه فیلمش رو ندیدید، خوندن این کتاب رو پیشنهاد می‌کنم :)
        

24

        از لحاظ روحی نیاز دارم تایلر با یه هفت تیر باید سراغم
بهم بگه "یا از فردا مثل آدم میری سراغ رویاهات یا میکشمت همین حالا!" 
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

1

Sh M

Sh M

1400/11/8

          شبی که خرابکاری‌ها در برج هاین اتفاق افتاد، کارمندها و کتابدارها و پیغام‌رسان‌هایی را تصور می‌کردم که در اتاق‌هایی که صبح‌ها درشان کار می‌کردند دزدکی رفت‌وآمد می‌کنند.
شاید حتا با اینکه مشروب خوردن خلاف قوانین پروژه‌ی میهم بود، کمی هم مست بودند و با شاه‌کلید درها را باز می‌کردند و هر جا هم که کلید کارگر نبود روی قفل‌ها فرئون اسپری می‌کردند و آن‌ها را می‌شکستند. بعد مثل کوهنوردها با میخ و طناب از ساختمان آویزان می‌شدند و همدیگر را کمک می‌کردند تا بالا بروند و جان خود را بر لبه‌ی پنجره‌هایی به خطر بیندازند که هر روز پشت آن‌ها احساس می‌کردند هر دقیقه می‌میرند و زنده می‌شوند.
روز بعد همین کارمندها و حسابدارها با کراوات مرتب و موهای شانه‌زده بین بقیه‌ی آدم‌ها می‌ایستادند و می‌پرسیدند که چه کسی ممکن است این کارها را کرده باشد. بعد پلیس به همه فرمان می‌داد که عقب بروند و همزمان آب از تخم شکسته‌ی چشمان عظیم دودگرفته‌ی شیطان ترسیم‌شده بر دیوار ساختمان سرازیر می‌شد.
        

0