یادداشتهای سیده زهرا ارجائی (102) سیده زهرا ارجائی 4 روز پیش فرکانس گمشده محمدرضا بازدار 3.6 3 سال ۱۴۴۳ هجری شمسی است. دنیا روزهای سختی را پشت سرگذاشته و حالا شبهجزیرهی عربستان، توسط جبههی مقاومت آزاد شدهاست. تکنولوژی چندین پله پیشرفت داشته و تجهیزات نظامی امروز بیش از همیشه پیشرفته شدهاند. شهابِ نوزده ساله که از سیزده سالگی توسط سپاه برای یک طرح ویژه انتخاب شده، چندی پیش در یک عملیات نظامی آسیب دیده و مدتی تحت درمان بوده است. او که برای هدایتگری عملیات ویژهای آموزش دیده، نیاز به تجهیزات خاصی هم دارد که پیشرفتهترینِ آنها به صورت ریزتراشه در مغزش کار گذاشته شدهاند! و در نهایت با پیشرفتهترین رباتها، با یک تیم تحقیقاتی وارد سرزمین حجاز میشود تا با استفاده از جدیدترین و بهروزترین اختراع دکتر ثبوتی، رازهای گذشتههای دور را بازیابی کنند! داستان را که شروع کردم به نظر میرسید که با یک رمان علمی تخیلی به سبک نمونههای غربی مواجهم! همان فیلم و داستانهای هالیوودی که آیندهی دنیا را به تصویر میکشند و تمام داستان خلاصه میشود در نشان دادن رباتهای پیشرفته و نجات دنیا توسط غرب، انتظار داشتم با نمونهی ایرانی-اسلامیای از همانها با همان محتوا و سبک و سیاق مواجه شوم! حالا که تا انتهای داستان را خواندم، نمیتوانم بگویم این نبود، اما این، تمام داستان و تمام هدف نویسنده از نگارش این رمان علمی-تخیلی نوجوان نبود. ایدهی داستان، ایدهی جدیدی بود؛ تلفیق زیبای داستان علمی-تخیلی با موضوعات دینی! بخشی از ایدهی نویسنده در داستان مربوط به پیشرفت تکنولوژی، ساخت ریزتراشههای الکترونیکی که میتواند در مغز کار گذاشتهشود و مانند یک رایانهی درونی کار کند، رباتهای انساننما و ریزپرندههای بسیار کوچک بود. اما بخش دیگری از ایدهی داستان گویا از آن تفکر شیعه نشأت میگرفت که آنچه در گذشته اتفاق افتاده، حوادث و وقایعی مانند عاشورا و غدیر و ... همواره درحال تکرار در عالم است! گرچه محدودیتی زمانی دنیا بر همهچیز پرده افکنده، نفوس متصل به غیب میتوانند آن وقایع را ببینند... و با همین ایده، دستگاهی ساخته شده که میتواند صدای وقایعی در بیش از ۱۴۰۰ سال پیش را بازیابی کند به تصویر کشیدن آیندهی دلنشین و موفق مقاومت را دوست داشتم و گسترش تشیع در تمام دنیا را! حتی خواندن عبارت «جمهوری اسلامی نیجریه» در کنار نام شیخ زکزاکی، ضریح شش گوشهی بقیع، حرمی که تا آنجا که طبق روایات ممکن است قبر حضرت مادر در آن محدوده باشد را مسقف کرده بودند، به دلم نشست اما با تمام اینها هنوز جای خالی امام را در این دنیا حس میکردم... در طول داستان احساس میکردم قسمتهایی از ماجرا گم شده، ناگهان فضای داستان آنقدر تغییر میکرد که فکر میکردی نویسنده فراموش کرده بعضی اتفاقات را روایت کند، و البته در نهایت هم ابهاماتی جزئی باقی گذاشت اما در مجموع خوب بود و پایانبندی خوبی هم داشت. ❌❌❌❌❌ ماجرا از این قرار است که شهاب با بهروزترین تجهیزات نظامی قرار است از تیمی حفاظت کند که قرار است دستگاهی به نام داص را در منطقهی خم، راه اندازی کنند. دستگاهی که سازنده اش ادعا دارد که میتواند صداهای واقعهی غدیر را بازیابی کند. آنها قرار است در همان روز واقعه، صدای خطبهی غدیر از زبان پیامبر اسلام را با این دستگاه پخش کنند! اما با توجه به اینکه هنوز تفکرِ دشمن با تشیع در دنیا وجود داشت - همان عقیدهای که سالها در حجاز حکومت میکرد - این تیم تحقیقاتی نیاز به حفاظت جدی دارد. حفاظتی که در عین حال لازم است تا حد امکان مخفی بماند تا حساسیتبرانگیز نشود. در نهایت هم ناصبیها به شدت با آنها درگیر میشوند، آسیب زیادی وارد میکنند و بیشتر افراد گروه را هم به شهادت میرسانند اما دکتر در نهایت ثبوتیموفق میشود دستگاه را راهاندازی کند و صدای دلنشین پیامبر اسلام در حال بیان خطبهی غدیر به گوش همگان میرسد! ❌❌❌❌❌ داستانش برای نوجوان ۱۵+ علاقهمند به تکنولوژی، داستان علمی تخیلی و داستانهای جنگ و مبارزه مناسب بود. البته که ۱۲+ سالههای کتابخوان نیز میتوانند از خواندنش لذت ببرند. 0 1 سیده زهرا ارجائی 6 روز پیش درخت زیبای من ژوزه مائوروده واسکونسلوس 4.5 73 نوشتن از بعضی کتابها عجیبْ سخت است! از آنهایی است که با یک صفحه میخندی و صفحهی بعد بغض میکنی... از آن کتابهایی که قلمش آنقدر دلنشین و ساده است که احساس میکنی زهزه مقابل نشسته و ماجرا را به جای درخت پرتقال شیرینش برای تو تعریف میکند! ـ بچه! چند سالته؟ + ۵، نه ۶! نه نه! همان پنج! نه .. - بالاخره چند سالت است؟ + راستش را بگویم یا دروغش را؟ - ؟؟؟؟ + ۵ سالم است اما برای این که در مدرسه ثبتنامم کنند، ۶ سالهام! - چرا اصرار دارند به مدرسه بروی؟ + برای این که چند ساعتی از خانه دور باشم و کمتر کارهای شیطانی کنم و کمتر مجبور باشند کتکم بزنند ... زهزه فرزند خانوادهای فقیر و پرجمعیت است. او روزی چند بار کتک میخورد؛ باور کرده که پدر تعمیدیاش به جای مسیح، شیطان است. شیطانی که کنار گوشش به او میگوید که کند... یک بار جورابی را کنار خیابان پیدا کرد که رنگش شبیه پوست مار بود و آن را تبدیل به یک مار متحرک کرد! یک بار توانست با دوز و کلک از کلشیش شمع بگیرد برای شیطنت جدیدش؛ و تفریح دوستداشتنیاش این بود که مثل خفاش پشت ماشینهای درحال حرکت سوار شود! نمیتوانستم داستان را فقط از چشم زهزه ببینم! من ماجرا را از چشمان غمگین و خستهی پدرش هم میدیدم. ماجرای زندگی آنها مانند تمام خانوادههایی بود که بچههایی بسیار بازیگوش و خرابکار دارند و البته که این بچهها بسیار هم باهوشاند! ماجرای پدرهایی که فرزندشان را تنبیه میکنند ولی خودشان بیش از کودکِ بیچاره درد میکشند... ولی در آن سوی ماجرا، زهزه خرابکار ایستاده است که در ۵ سالگی درد بزرگترها را به دوش میکشید! روز عید وقتی دید پدرش از فرط فقر و نداری شکسته شده، جعبهی واکسش را برداشت و تا شب در خیابان ماند... در همان پنج سالگی توانست راهی پیدا کند تا به برادر محبوبش تصنیف یاد دهد؛ کاری که برای خانوادهی فقیر آنها یک آرزوی محال بود! از میان بچههای کلاس فقط او بود که دوست نداشت گلدان روی میز معلمش خالی بماند و ... انگار بچههایی که همه از کارهایشان کلافه شدهاند، همیشه همیناند! قلب مهربانی دارند که دیده نشده! در خانه، هیچکس اندازهی زهزه مهربان نبود و هیچکس هم اندازهی او کتک نمیخورد! اما آنجایی شکست که حقش کتک خوردن نبود! و همانجا بود که پدرش را کشت... زهزه میفهمید که کشتن آدمها فقط با شلیک گلوله نیست! بخوانیدش... از آن کتابهایی است که اسمش کتاب نوجوان است، شخصیت اصلیاش هم یک پسربچهست اما بیش از آن که برای نوجوان باشد، برای بزرگترها خوب است! خصوصاً آنها که از شیطنت بچهها خسته شدهاند ... آنهایی که یک زهزهی کوچک در خانه دارند و نمیدانند با او چه کنند... پینوشت: فقط نفهمیدم آقای پرتغالی چرا آنطور شد! 0 0 سیده زهرا ارجائی 1404/5/27 خدایا اجازه! غلامرضا حیدری ابهری 4.6 16 این کتاب از جمله کتابهای معروف در میان خانوادههای مذهبی است و در بیشتر کتاب فروشیهای مذهبی هم پیدا میشود؛ تا به حال فرصت خواندنش پیش نیامدهبود؛ دختر ۹ سالهام آن را از کتابخانهی مدرسه امانت گرفتهبود، اما میگفت بعد از چند صفحهی اول از آن خوشم نیامد و برش گرداندم به کتابخانه... حالا که فرصتی پیش آمد و آن را خواندم، راستش خوشحالم که کتاب را نخوانده برگردانده بود! نویسنده در مقدمهی کتاب توضیح داده که میخواهد از این طریق خدا را به کودکانمان معرفی کند، استدلالهایی هم داشت که راستش برای من قانعکننده نبود! وی همانجا ادعا کرده که مهمتر از متن ارائه شده، موضوعات کتاب است که باید مورد علاقهی کودکان باشند... درباره همین مقدمهی کوتاه دو صفحهای کتاب میتوان ساعتها صحبت کرد اما ... نویسنده سوالات کودکان را در شش فصل دستهبندی کرده است: ۱. خودِ خدا در این فصل، دربارهی صفات خدا و دلایل وجود او صحبت میشود. سوالاتی از این دست که: آیا سوال کردن دربارهی خدا گناه دارد؟ خدا کیست؟ چه کسی او را آفریده؟ آیا او هم پدر و مادر دارد؟ سوالاتی پیرامون این که آیا خدا هم صفات انسانی را دارد یا نه؟ خدا کجا زندگی میکند؟ خلقت جهان توسط خدا و چراییِ خلقت شیطان ... فارغ از خودِ سوالات که میدانم گاهی به ذهن بعضی بچهها میرسد، جوابهایش برایم عجیب بود! بعضی جوابها در این چارچوب بود که «تو انسان هستی نیاز داری این کار را بکنی، ولی من انسان نیستم و به آن نیازی ندارم پس آن را انجام نمیدهم» بعنوان مثال در جواب این که آیا تو هم مسواک میزنی؟ خدا جواب میدهد که تو چون غذا میخوری و دندان داری باید مسواک بزنی ولی من نه دندان دارم و نه غذا میخورم پس مسواک نمیزنم! این فصل را که میخواندم بیش از همه به یاد صحبتهای استادی افتادم که در باب سوالات اینچنینی کودکان توضیح میداد که کودکان درکی از انتزاعیات ندارند. حتی اگر هم برایشان توضیح دهید، آن مفهوم را در ذهن خود به یک شیء قابل بررسی با حواس پنجگانه تبدیل میکنند و این را میفهمند نه آن انتزاعی که شما از آن صحبت میکردهاید! مثلاً، وقتی اینها را به کودک میگوید او تصورش از خدا میشود «خورشید» میشود «هوا» میشود «صدا» شما هم فکر میکنید که خیلی خوب و عالی به این کودک جواب دادهاید غافل از اینکه وقتی به دنبال ریشهی مشکلات اعتقادی در بزرگسالی میرویم، میبینیم منشأ آن در همان جایی است که والدین فکر کردهاند که کودک آن چه آنها گفتهاند را فهمیده درحالی که کودک تصویر ساختهی ذهن خود را فهمیده و همان تصویر شده خدایش... ۲. دعا خدای به تصویر کشیده شده در این فصل بیشتر شبیه به یک معلمِ اخلاقِ نادیدنیِ فرصتطلب است! میخواهد از هر فرصتی استفاده کند تا بگوید نباید گناه کنی! ۳. آفرینش اینجا نویسنده به بیان ویژگی بعضی حیوانات پرداخته و به زبان ساده و کودکانه حکمتی دربارهی چرایی اعطای این ویژگی به این حیوان را توضیح داده است. اگر بخواهم از کل کتاب یک فصل را برگزینم، قطعاً انتخابم همین است! ۴. بهشت و جهنم و باز هم مسألهی انتزاعیاتی که کودک درکی از آن ندارد... بهشت و جهنم را بزرگترها هم نمیتوانند آنطور که هست فهم کنند؛ آن وقت ما انتظار داریم کودکانمان که دنیای ذهنشان محدودتر است، همان معانی را بشنوند و بفهمند که بهشت و جهنم چیست! البته که مشکل اصلیام با این فصل این بود که بهشت و جهنم، نتیجهی اعمال انسان نیست، بلکه خدا تصمیم میگیرد منِ انسان را به واسطهی عملم به بهشت ببرد یا به جهنم! ۵. اخلاق! گناه! توبه! گول شیطان را نخورید!!! خب نکات اخلاقی (؟!) زیادی هم ذیل همین عناوین گفته شد! چرا پولی که روی زمین افتاده را برندارم؟ چرا بچهها باید شبها زود بخوابند؟ چرا باید سلام کنیم؟ اگر کسی را مسخره کنیم خدا عصبانی میشود؟ اما عجیبتر از همه آن جایی بود که «اگر بخواهم یک آدم مذهبی و باایمان باشم چه کنم؟» ۶. گوناگون خدایا لطفاً همکلاسی مریضم را خوب کن! خدایا اگر مادرم بمیرم چه؟ خدایا چرا بعضی به جای تو با میپرستند؟ و .... ناشر محترم فرمودهاند که این کتاب برای ۶ تا ۱۲ سال مناسب است اما راستش را بخواهید بنظر من شاید فقط برای والدین مناسب باشد، آن هم نه برای حفظ کردن جوابها! برای داشتن یک زمینهی ذهنی از سوالات احتمالی کودکانشان... چرا که سوالات کودکان را باید مطابق فهمشان جواب داد! هیچ جواب مطلقی به هیچ سوال واحدی وجود ندارد! چون فهم هیچ دو کودکی یکسان نیست! و از آن مهمتر این که اصلاً ایجاد سوال پیرامون این مسائل برای کودک اشتباهی بزرگ است! حتی برای بزرگسالان هم ... روایتی از پیامبر است با این مضمون که در کنه ذات خدا تفکر نکنید! تنها جایی که از تفکر منع شدهایم آن جایی است که نمیتوانیم به آن دستیابیم؛ فکر و وجود محدودمان نمیتواند آن را درک کند.. حال همین معنا را تقلیل دهید به فهم حسی کودکان ... 0 0 سیده زهرا ارجائی 1404/5/26 اگر دوست داری میتوانی کرم بمانی 3.7 2 داستان دربارهی یک کرم ابریشم است از زمانی که از تخم بیرون میآید تا وقتی تبدیل به یک پروانهی زیبا میشود. نویسنده در قالب این داستان و به صورت غیرمستقیم به این موضوع پرداخته که برای رسیدن به خواستهها و آرزوهایت باید سختی بکشی و بعضی از چیزهایی که دوست داری بگذری! نرمو یک کرم ابریشم است که به تازگی از تخم بیرون آمده است. او کمکم با دنیای اطرافش آشنا میشود و زیباییهای آن را میبیند، تا این که یک روز با پروانهها در نزدیکی برکه برخورد میکند. او آرزو میکند که ای کاش میتوانست مثل آنها پرواز کند! یکی از پروانهها برایش توضیح میدهد که برای پروانه شدن باید خوب غذا بخورد تا به اندازه کافی تپل شود و بعد مدتی را در پیلهی تنگ و تاریک، تنها بماند. نرمو با این که برایش دوری از دوستانش و تنها ماندن در پیلهی تنگ سخت بود اما بعد از فکر کردن به حرفهای پروانه و آرزویش، تصمیم میگیرد هرطور هست برای پروانه شدن تلاش کند! و در نهایت هم موفق میشود به آرزویش برسد. این کتاب از جمله کتابهای تایید شده در بخش ساماندهی منابع آموزشی و تربیتی آموزش و پرورش است و روی جلد کتاب هم گروه سنی مخاطب را ۷+ ذکر کرده است. ناشر این کتاب را ذیل مجموعهای با عنوان «مجموعه کتابهای خودشناسی برای کودکان» به چاپ رسانده است. البته این کتاب برای گروه سنی ۵+ میتواند جذاب و مناسب باشد. تصویرگری کتاب خوب است، از رنگهای شاد در تصویرگری استفاده شدهاست. کاغذ به کار رفته در تهیه کتاب، کاغذ گلاسه است و متن داستان با فونت، سایز و رنگ مناسبی چاپ شده که برای دانشآموزان مناسب است. 0 0 سیده زهرا ارجائی 1404/5/26 یه جای کار ایراد داره سیده حاتمه سیدزاده 4.2 3 یک داستان تخیلی است که پیام اصلی آن این است که «هر چیزی راهی دارد و هر کاری کاردانی.» داستان کتاب برای سنین زیر دبستان و سالهای اول و دوم دبستان مناسب و جذاب است و با توجه به فونت و سایز نوشتاری متن کتاب، کودکان نوخوان میتوانند به راحتی آن را مطالعه کنند. مخملی یک کلاف کاموا در ویترین یک مغازه است که وقتی میبیند دختر گلفروش هر روز بدون لباس گرم به خیابان میآید، تصمیم میگیرد برای او کاری کند اما متوجه میشود که به تنهایی نمیتواند تبدیل به یک کلاه زیبا برای رزا شود. او تلاشش را میکند و کمکم سایر امکانات لازم هم فراهم میشوند تا در نهایت یک کلاه مخملی زیبا برای رزا میبافند. این کتاب از جمله کتابهای تایید شده در بخش ساماندهی منابع آموزشی و تربیتی آموزش و پرورش است و روی جلد کتاب هم گروه سنی مخاطب را ۷+ ذکر کرده است. ناشر این کتاب را ذیل مجموعهای با عنوان «مجموعه کتابهای خودشناسی برای کودکان» به چاپ رسانده است. تصویرگری کتاب خوب است، از رنگهای شاد در تصویرگری استفاده شدهاست. کاغذ به کار رفته در تهیه کتاب، کاغذ گلاسه است و متن داستان با فونت، سایز و رنگ مناسبی چاپ شده که برای دانشآموزان مناسب است. 0 0 سیده زهرا ارجائی 1404/5/26 کت چرمی ات را پاره کن سیده حاتمه سیدزاده 4.3 1 داستان دربارهی خودخواهی و خودپسندی است؛ تیزه فکر میکند خودش همهچیز را میفهمد و حاضر هم نیست آنچه دارد را با ریزه به اشتراک بگذارد. اما نتیجهی رفتارش رو در پایان زمستان و آغاز بهار میفهمد... تیزه و ریزه دو دانهی کوچک در دل خاک هستند، مادرِ خاک به آنها کمک میکند تا رشد کنند و سر از خاک بیرون آورند. تیزه که زرنگتر بود، زودتر از خاک بیرون میآید اما آنجا با کرمی به نام ولولک دوست میشود. این دوستی باعث میشود تیزه با ریزه بدرفتاری کند و به حرفهای مادرِ خاک هم گوش نکند. ریزه اما دیرتر از خاک بیرون میآید. او تصمیم میگیرد به نصیحتهای مادرِ خاک گوش کند و با هرکسی دوست نشود. روزها میگذرند و در پایان زمستان که همه درختها مشغول شکوفه دادن هستند، تیزه به وسوسهی ولولک در خواب زمستانی مانده تا او در تنهاش، تخم بریزد ... و وقتی بیدار میشود که دیگر زمانی برای شکوفه دادن ندارد! نویسنده تلاش کرده این پیام اخلاقی را در داستان بگنجاند، پیام داستان کاملا مستقیم نیست اما آن را غیرمستقیم هم نمیتوان دانست؛ در مجموع به عنوان یک داستان برای سنین زیر دبستان و پایه های اول و دوم دبستان خوب است. فونت نوشتاری و سایز متن، به گونهای است که دانشآموزان نوخوان میتوانند به راحتی آن را مطالعه کنند. تصویرگری کتاب خوب است، از رنگهای شاد استفاده شده و تصاویرش نه خالی از جزییاتاند و نه بسیار شلوغ ... کاغذ به کار رفته در چاپ کتاب نیز کاغذ گلاسه است. 0 0 سیده زهرا ارجائی 1404/5/26 خانه ی قبلی، خانه ی بعدی سیده حاتمه سیدزاده 4.1 4 یک کتاب شعر کودکانه دربارهی بزرگ شدن جنین و تولد! شاعر هر روز هفته را منتسب به رشد یکی از اعضای بدن کرده، گویی که جنین تمام تمرکزش را در آن روز هفته بر رشد این عضو گذاشتهاست که البته ایدهی جالبی بود! و بعد هم که شبیه به انسانی کامل میشود، به دنیا میآید... البته در پایان این کودک توضیح میدهد که هیچگاه دست از کار و تلاش برنمیدارد تا به آیندهای روشن برسد و بتواند کارهای بزرگ کند! محتوای شعر، قابل قبول بود؛ برای کودکان ۶ و ۷ سالهای که سوالاتی در باب چگونگی تولد انسان دارند میتواند مناسب باشد اما لازم است به دو نکته دقت شود: اول این که لازم است والد یا مربی، اطلاعات و هوشمندی کافی را داشته باشد که اگر کودک سوالات بیشتر و جزئیتری پرسید بتوانند به او پاسخ دهند. و دوم این که این کتاب فقط برای کودکی مناسب است که سوالی در این موضوع دارد. اما با این وجود لازم است با توجه به شناخت والد یا مربی در مورد کاربردی بودن این کتاب برای کودک تصمیم گرفتهشود. اگر بنا به هر دلیلی این گونه روایت کردنِ بزرگ شدن جنین و تولد نوزاد ممکن است برای کودک مسخره یا دروغ تعبیر شود؛ باید از خواندن آن برای کودک اجتناب کرد. با این وجود در مجموع همانطور که گفته شد برای کودکی که سوالاتی ساده و کودکانه پیرامون این موضوع دارد میتواند جالب باشد. تصویرگری کتاب خوب بود، صفحات با تصاویر زیاد، شلوغ نشدهاند و جزئیات اندکی دارند؛ البته تصویرگر از رنگهای شاد در تصویرگری استفاده کرده است. تصویر روی جلد کتاب همانطور که مشخص است، یک تصویر تیپیک از مادر باردار است! مادری که دستها را به شکل قلب روی شکم خود گذاشته؛ هرچند که احتمالا کودک درکی از آن نخواهد داشت. 😉 این کتاب از جمله کتابهای تاییدشده در بخش ساماندهی منابع آموزشی و تربیتی آموزش و پرورش است و گروه سنی مخاطب کتاب ۷+ ذکر شده است. 0 0 سیده زهرا ارجائی 1404/5/26 به نظر من سیده حاتمه سیدزاده 4.6 3 داستان این کتاب در جنگل اتفاق میافتد. روباه که مدتی در یک سیرک با انسانها زندگی کرده حالا به جنگل آمده و آنقدر با حیوانات حرف زده که هرکدام به کاری غیر از وظیفهی اصلی خود انجام دهد! خرگوش به جای هویج، فندق برای خوردن جمع کرده؛ سگ آبی تصمیم گرفته دیگر سد نسازد و این کار را به لاکپشت پیر سپرده، کلاغ دیگر در جنگل خبرهای مهم را به حیوانات نمیرساند و سنجابها هم به توصیهی روباه به جای زندگی در بالای درخت که گرم است زیر زمین برای خود لانه ساختهاند! شیرو که متوجه میشود این تصمیمها و تغییرات به ضرر همه است، تلاش میکند تا حیوانات را منصرف کند اما هیچ کس به حرف او گوش نمیکند تا زمانی که سیل در جنگل به راه میافتد و جان همهشان را به خاطر میاندازد. نویسنده به خوبی مقصود خود را در قالب یک داستان متناسب با سن کودک ارائه کرده است؛ این که کارهایی که وظیفهمان است را انجام دهیم و به کسی که در موضوعی تخصص ندارد بیهوده اعتماد نکنیم! و این نکته مهمترین نقطهی قوت این داستان است. این کتاب از جمله کتابهای تایید شده در بخش ساماندهی منابع آموزشی و تربیتی آموزش و پرورش است و روی جلد کتاب هم گروه سنی مخاطب را ۷+ ذکر کرده است. ناشر این کتاب را ذیل مجموعهای با عنوان «مجموعه کتابهای خودشناسی برای کودکان» به چاپ رسانده است. تصویرگری کتاب خوب است، از رنگهای شاد در تصویرگری استفاده شدهاست. کاغذ به کار رفته در تهیه کتاب، کاغذ گلاسه است و متن داستان با فونت، سایز و رنگ مناسبی چاپ شده که برای دانشآموزان مناسب است. 0 33 سیده زهرا ارجائی 1404/5/26 من توی آینه جا نمیشم فائزه زرافشان 3.0 2 این کتاب از مجموعهی خودشناسی، شعر است با موضوع چیستی انسان و میل به جاودانگی در انسان. شعر سرودهشده، وزن و آهنگ خوبی دارد، حجمش هم زیاد نیست و در مجموع از نظر ساختاری خوب است. اما محتوای آن که پیرامون سوالاتی اساسی از وجود انسان است، برای این گروه سنی مناسب نیست. در طول کتاب سوالات فلسفی و عمیقی مطرح شده است. سوالاتی که پیرامون چگونگی خلقت انسان است و در نهایت به اثبات معاد میرسد. سوالاتی که پرداختن به آنها باید در زمان مناسب و به شکل مناسب باشد. عنوان کتاب و اولین تصویر در شروع شعر نیز همین موضوع را تایید میکند. اولین تصویر کتاب، تصویر پسری است که جلوی آینهی قدیای ایستاده و تمام خودش را در آینده میبیند اما میگوید «من توی آینه جا نمیشم». سن مخاطب این کتاب، همانطور که از سبک کتاب مشخص است، کودکان ۶-۸ ساله است اما این محتوا برای این سن، محتوایی ثقیل است لذا ترجیح بر این است که این کتاب برای این مخاطب استفاده نشود. این کتاب از جمله کتابهای تایید شده در بخش ساماندهی منابع آموزشی و تربیتی آموزش و پرورش است و روی جلد کتاب هم گروه سنی مخاطب را ۷+ ذکر کرده است. هرچند که ناشر این کتاب را ذیل مجموعهای با عنوان «مجموعه کتابهای خودشناسی برای کودکان» به چاپ رسانده است. تصویرگری کتاب نسبتاً خوب است، از رنگهای شاد در تصویرگری استفاده شدهاست. کاغذ به کار رفته در تهیه کتاب، کاغذ گلاسه است و متن شعر با فونت، سایز و رنگ مناسبی چاپ شده که برای دانشآموزان مناسب است. اما سبک و سیاق کتاب باعث میشود برای سنین بالاتر چندان جذاب و مناسب نباشد. 0 2 سیده زهرا ارجائی 1404/5/25 ندای کوهستان خالد حسینی 3.7 20 «ندای کوهستان» از آن رمانهاییست که آرام شروع میشود؛ آنقدر آرام که در چند فصل اول، دوست داشتم کتاب را کنار بگذارم؛ و البته چند باری هم این کار را کردم. اما این بار تصمیم گرفتم هرطور شده آن را به پایان برسانم. بعد از آن روایت آهستهی ابتدا، هر چه جلوتر رفتم دیدم نویسنده تکههای یک پازل را از زبان اشخاص مختلف کنار هم میچیند و همین بود که کشش داستان را برایم بیشتر و بیشتر کرد. انگار هر تکه، پژواکی از تکهای دیگر بود؛ و همین «پژواک» است که عنوان فارسی را معنا میکند. ندای کوهستان مجموعهای از زندگیهاست که با یک تصمیم قدیمی به هم گره خوردهاند: تصمیم به جداییِ دو خواهر و برادر؛ روایتِ کرامت انسانی زیر فشار جنگ، فقر، مهاجرت و تصمیمهای دشوارِ خانوادههاست. ❌❌❌❌❌ رمان با یک افسانه آغاز میشود: پدری که یکی از فرزندانش را به دیوی میسپارد تا خانواده از گرسنگی نجات پیدا کند؛ سالها بعد میبیند کودک نزد دیو در آسایش است و برای خیرِ او تصمیم میگیرد پسش نگیرد و همین افسانه، کلید فهم رمان است. در روستای «شادباغ» (نزدیکیهای کابل)، عبداللهِ خردسال عاشق و نگهدارِ پری، خواهر کوچکش است، خواهری که از بدو تولد، بیمادر شده... حالا فقر، پدرشان صبور را وامیدارد که پری را به دلالیِ داییِ ناتنیِ بچهها، نبی، به زوجی مرفه در کابل، بسپارد. عبدالله از هم میگسلد؛ پری با مادری شاعر (نیلا) به پاریس میرود و در رفاه، اما با احساس گمشدگیای همیشگی بزرگ میشود. سلیمان سالها بیمار و زمینگیر میشود؛ نبی خدمتکارِ وفادارِ خانه، در نامهای بلند سالها بعد اعتراف میکند که واسطهٔ این جدایی بوده و از مارکوس وارواریس، پزشک خیریهٔ یونانی که در کابل کار میکند، میخواهد پری را پیدا کند، او را به ریشههایش برگرداند و خانهٔ وحدتیها را صرف درمانِ کودکان کند. در این میان، داستان هر یک از شخصیتها، برای خود ماجرایی است پر از درد و درس؛ و در نهایت تمام این رشتههای پراکنده از زندگی آدمها دور میزنند و برمیگردند به همان نقطهٔ آغاز ماجرا: جداییِ عبدالله و پری. خالد حسینی در مرکز رمان، همان سؤال افسانهٔ آغازین را میگذارد: «برای زنده ماندن، چه میبخشیم؟» صبور، فرزند میبخشد؛ نبی، وجدانش را؛ نیلا، وطنش را؛ عبدالله، کودکیاش را؛ و هرکدام سهمی از خویش را از دست میدهند تا زندگی به شکلی ناقص ادامه پیدا کند. مارکوس پس از مرگ نبی، نامهٔ اعتراف و نشانۀ هویت پری را پیدا میکند و سرنخها را به پاریس میرساند. پری (خواهر) که حالا زنی میانسال است، به آمریکا میآید و عبدالله را پیدا میکند؛ اما دیر شده: عبدالله دچار زوال حافظه است. آن آغوشِ سالها به تأخیر افتاده اتفاق میافتد، ولی حافظه، سنگدلتر از زمان، یاری نمیکند. عبدالله گاه پری را بهجا میآورد، گاه نه؛ اما جعبهٔ پرِ طاووسها و خاطرههای پراکنده، مثل جرقه، روشن و خاموش میشوند. پیوندی تازه، از راه پریِ کوچک—دخترِ عبدالله که نامش را از همان خواهرِ گمشده گرفته—ادامه پیدا میکند. و در نهایت رمان در صدای همین پریِ کوچک جمع میشود؛ نامهها و تماسها میان او و «عمه پری» برقرار میماند، و تصمیمِ دیداری دوباره شکل میگیرد. پایان، پایانِ دلنشین و خوشی نیست اما در پایان انسانی میماند که بالاخره راهش را یافتهاست ... ❌❌❌❌❌ اگر در ابتدای رمان صبر کنید و با ریتم چندصداییاش کنار بیایید، «ندای کوهستان» روایتی دلنشین خواهدبود؛ روایتی انسانی، دقیق و پخته از جداافتادگی و جستوجوی پیوند؛ از تصمیمهایی که برای بقا میگیریم و پژواکهایی که سالها بعد، در جای دیگری از جهان، سر برمیآورند. «ندای کوهستان» قصهٔ جداییست که به وصالِ کامل نمیرسد، اما به شناخت میرسد—و گاهی همین شناخت، همان چیزیست که میتواند زخمهای قدیمی را قابلتحمل کند. 0 4 سیده زهرا ارجائی 1404/5/25 تو هنوز یک شیری سیده حاتمه سیدزاده 3.8 3 به نظر میرسد هدف اصلی نویسنده از نگارش این داستان، انتقال این مفهوم باشد که «هرکجا دیدی مسیر غلطی را در پیش گرفتهای، برگرد و راه درست را ادامه بده!» اما بیان این مفهوم برای یک کودک بسیار ثقیل است! چرا که اصلاً کودکان و خصوصاً گروه سنی مخاطب این گتاب، درکی از این مفهوم اعتقادی و عرفانی ندارند و اساساً به مرحلهی رشد وجودیای که در آن باید مسیر و هدف زندگی خود را مشخص کنند نرسیدهاند! لذا اصلاً طرح این موضوع برای این گروه سنی محلی از اعراب ندارد ... البته مسائل دیگری هم در طول داستان به چشم میخورد که میتواند برای مخاطب این کتاب، کمی سنگین و غیرقابل درک و یا غیرمعقول باشد. مهمترین آنها این است که در ابتدای داستان اشاره شده که دممنگولهای آنقدر کوچک بود که پدر و مادرش فکر نمیکردند بتواند از بیشه دور شود! اما در ادامهی داستان هیچ اشارهای به پدر و مادر او نمیشود. درواقع این موضوع در جریان داستان به صورت ضمنی دیده میشود که حیوانات پس از تولد دیگر نیاز خاصی به والدین خود ندارند، هرچند که این موضوع درمورد خانواده کفتارها در همین داستان صدق نمیکند! در حقیقت باتوجه به انسانپنداری حیوان، سایر قرائن در داستان و همچنین گروه سنی مخاطب، این مسأله در داستان، جزء نکات نامطلوب به شمار میآید. داستان از این قرار است که دممنگولهای به دنبال یک پروانه از بیشه دور میشود و دیگر نمیتواند راه خانه را پیدا کند. خانوادهی کفتارها او را پیدا میکنند و تصمیم میگیرند او را با بچههای خود بزرگ کنند تا روزی از فرزندانشان حفاظت کند. همین اتفاق هم میافتد و دممنگولهای میتواند از بچهکفتارها در مقابل یک شیر بزرگ حفاظت کند اما «شیرو» که متوجه میشود دممنگولهای اصلیت خود را فراموش کرده، به او یادآوری میکند که «تو هنوز یک شیر هستی». در نهایت دممنگولهای پس از کمی تفکر، به این نتیجه میرسد که باید به بیشهی شیرها بازگردد و با وجود تربیت غلطی که برای «شیربودن» داشته، باید خود را اصلاح کند و مانند یک شیر و در میان شیرها زندگی کند. این کتاب از جمله کتابهای تایید شده در بخش ساماندهی منابع آموزشی و تربیتی آموزش و پرورش است و روی جلد کتاب هم گروه سنی مخاطب را ۷+ ذکر کرده است. اما همانطور که پیشتر اشاره شد، با توجه به این که موضوع داستان و نحوهی پرداختن به این موضوع، از درک مخاطبین این کتاب خارج است به نظر میرسد این کتاب به لحاظ مفهومی، در دستهی کتابهای مطلوب و مناسب این گروه قرار نمیگیرد، هرچند که ناشر این کتاب را ذیل مجموعهای با عنوان «مجموعه کتابهای خودشناسی برای کودکان» به چاپ رسانده است. تصویرگری کتاب نسبتاً خوب است، از رنگهای شاد در تصویرگری استفاده شدهاست. کاغذ به کار رفته در تهیه کتاب، کاغذ گلاسه است و متن داستان با فونت، سایز و رنگ مناسبی چاپ شده که برای دانشآموزان مناسب است. اما سبک و سیاق کتاب باعث میشود برای سنین بالاتر چندان جذاب و مناسب نباشد. هشدار: در صورتی که به هر دلیلی تصمیم به خواندن این کتاب برای کودکان این گروه سنی دارید، در مورد کودکانی که همواره اضطراب از دست دادن والدین، گم شدن و یا مشکلاتی از دست دارند، دقت نظر بیشتری داشته باشید؛ خصوصاً که دممنگولهای، شخصیت اصلی داستان در نهایت هم والدینش را پیدا نخواهد کرد و تنها به بیشهی شیرها بازمیگردد. 0 0 سیده زهرا ارجائی 1404/5/25 مراقب باش خاموش نشی اعظم اختری 3.7 1 پدر و مادر الیورا که میخواهند پسرشان قوی و دانا بار بیاید، او را مدتی نزد جنگلبان پیر میفرستند. جنگلبان پیر کلاهی دارد که همیشه روشن است و این نور، به حیوانات کمک میکند که در صورت نیاز، به راحتی او را پیدا کنند. اما حالا که جنگلبان حسابی پیر شده و باید برود، کلاه را برای الیورا گذاشته، یادداشتی برای او نوشته و رفته. او در یادداشت به الیورا گفته که تو دیگر همه چیز را میدانی و میتوانی جای من را برای جنگل و حیوانات جنگل پر کنی! اما الیورا معنای این حرف را نمیفهمد. الیورا کلاه را روی سرش میگذارد و وارد جنگل میشود. حیوانات که میبینند کسی جز پیرمرد مهربان کلاه را روی سرش گذاشته، دوست دارند همگی آن را امتحان کنند، آنها فکر میکنند این کلاه به آنها دانایی میدهد! اما در کمال تعجب میبینند که کلا روی سر هیچکدامشان روشن نمیشود! این حیوانات هرکدام خصوصیت بدی دارند؛ خرس بسیار عصبانی است، میمون همه را مسخره میکمن، روباه مکار است و تنبل، همیشه خواب است! دست آخر الیورا متوجه میشود که راز نورانی شدن چراغ این است که قلبت از احساسهای بد خالی باشد! موضوع داستان، خالی کردن قلب از احساسات منفی و بد است. نکتهی اول این که با توجه به این که این کتاب تالیفی است، عجیب است که از اسمی غیر ایرانی برای شخصیت اصلی داستان استفاده شده است! اما در مورد محتوا؛ متن داستان طولانی است، گفتگوی میان حیوانات مختلف جنگل زیاد است اما در نهایت هم ارتباطی مشخص میان این گفتگوها و نتیجهی داستان مشخص نمیشود. درواقع نویسنده ناگهان گفتگوهای میان حیوانات را قطع میکند و بدون بیان هیچ ارتباط و خطِ ربطی، نتیجهی نهایی داستان را میگوید! از سوی دیگر، الیورا که مدتها پیش جنگلبان بوده، و حالا به گفتهی جنگلبان، میتواند جای خالی او را برای حیوانات پر کند، به نظر میرسد هیچ چیزی نمیداند! او حتی نمیداند که سگ آبی برای چه روی رودخانه سد میبندد و از او میخواهد این سد را باز کند؛ درواقع اینطور به نظر میرسد که این سگ آبی میخواهد آب را بر دیگران ببندد در حالی که این، خصلت طبیعی اوست و لازمهی حیاتش! این کتاب از جمله کتابهای تایید شده در بخش ساماندهی منابع آموزشی و تربیتی آموزش و پرورش است و روی جلد کتاب هم گروه سنی مخاطب را ۷+ ذکر کرده است. به لحاظ ساختاری این کتاب برای این گرمه سنی طراحی شده اما به نظر میرسد از نظر محتوایی، کتاب مناسبی نیست؛ نه این که محتوای نامطلوبی داشته باشد، بلکه محتوای قابل ذکر و مثبتی هم ندارد! ناشر، این کتاب را ذیل مجموعهای با عنوان «مجموعه کتابهای خودشناسی برای کودکان» به چاپ رسانده است. تصویرگری کتاب نسبتاً خوب است، از رنگهای شاد در تصویرگری استفاده شدهاست. کاغذ به کار رفته در تهیه کتاب، کاغذ گلاسه است و متن داستان با فونت، سایز و رنگ مناسبی چاپ شده که برای دانشآموزان مناسب است. اما سبک و سیاق کتاب و همچنین محتوای آن باعث میشود برای سنین بالاتر چندان جذاب و مناسب نباشد. حجم کتاب در مقایسه با سایر کتب کودک، زیاد به نظر میرسد اما متن نوشته شده در هر صفحه کم است و کودک نوخوان از مطالعهی آن خسته نمیشود. در مجموع، با توجه به آنچه گفتهشد بهنظر میرسد این کتاب، علیرغم ظاهر زیبا و خوب، محتوای مطلوبی برای کودکان ندارد. در حقیقت نویسنده میخواسته موضوعی انتزاعی تحت عنوان احساسات قلبی را برای کودکان ملموس کند اما این اتفاق در جریان داستان رخ نمیدهد ... 0 20 سیده زهرا ارجائی 1404/5/24 وقتش نیست سیده حاتمه سیدزاده 4.1 5 موضوع داستان، عجله نکردن و انجام هرکاری در وقت معین و مناسب خودش است. داستانی کوتاه که برای بچههای پیشدبستانی و سالهای اول و دوم دبستان مناسب است. برای کوچکترها میتوان آن را خواند؛ و فونت نوشتاری کتاب هم بهگونهای است که بزرگترها میتوانند خودشان به راحتی داستان را بخوانند. کارو، بچه کانگورویی است که از بودن در کیسهی مادرش خسته شده و دوست دارد زودتر پا به دنیای بیرون بگذارد اما همیشه مادرش به او میگوید «صبر کن! اگر امروز کاری که باید را انجام ندهی، فردا نمیتوانی کاری که دوست داری را انجام بدهی.» اما کارو، کنجکاوتر و بازیگوشتر از آن است که صبر کن؛ او در یک شب بارانی بدون این که مادرش متوجه شود بیرون میآید و در باران راه میافتد اما بعد از چند قدم، دیگر قادر به حرکت نیست. مادرش او را پیدا میکند و او را به کیسه برمیگرداند. روزها میگذرند و بالاخره زمان آن میرسد که کاروی کوچک از کیسه بیرون بیاید اما به دلیل عجلهای که پیش از این کرده، حالا نمیتواند مثل بقیهی کانگوروهای همسن و سالش جست و خیز کند... او حالا تازه معنی حرف مادرش را فهمیده، اما حالا دیگر پاهایش کمی دیرتر از بقیهی همسن و سالانش قوی و بزرگ میشود. این کتاب از جمله کتابهای تایید شده در بخش ساماندهی منابع آموزشی و تربیتی آموزش و پرورش است و روی جلد کتاب هم گروه سنی مخاطب را ۷+ ذکر کرده است. پیام داستان کاملا مستقیم نیست اما با این حال نمیتوان آن را یک داستان با محتوای تربیتی کاملا غیرمستقیم هم دانست. این کتاب ذیل مجموعهای با عنوان «مجموعه کتابهای خودشناسی برای کودکان» به چاپ رسیده است. تصویرگری کتاب خوب است، از رنگهای شاد به خوبی در تصویرگری استفاده شدهاست. کاغذ به کار رفته، کاغذ گلاسه است و متن داستان با فونت، سایز و رنگ مناسبی چاپ شده که برای دانشآموزان مناسب است. اما سبک و سیاق کتاب و همچنین محتوای آن باعث میشود برای سنین بالاتر چندان جذاب و مناسب نباشد. هشدار: در مورد خواندن این کتاب برای کودکانی که نگران از دست دادن سلامت جسمانی خود هستند و یا اضطرابهایی از این دست دارند، با احتیاط تصمیم بگیرید. 0 0 سیده زهرا ارجائی 1404/5/23 خاطرات شیطان غلامرضا حیدری ابهری 4.3 12 همانطور که از اسم کتاب برمیآید، موضوعش شگردهای شیطان در وسوسهی انسان است. داستانهای کوتاهی از زبان شیطان بیان شده که هریک از آنها به یک کار خطا اشاره دارد. خطاهایی که گناه هم نیستند، اما مطابق اخلاق اسلامی و انسانی هم نیستند... تصویرگری، فونت نوشتاری، صفحهبندی کتاب و استفاده از رنگهای شاد را میتوان مثبتترین و جذابترین نکتهی این کتاب دانست. این کتاب، جزء کتب معرفی شده در کتابنامهی رشد آموزش و پرورش است و روی جلد آن درج شده که برای گروه سنی ۷ تا ۱۲ سال مناسب است و همچنین میتوان آن را برای کودکان زیر ۷ سال نیز خواند. با توجه به محتوای داستان که موضوعی کاملا انتزاعی است، آن را برای زیر ۷ سال مناسب نمیدانم، اگرچه که داستانها و تصاویرش میتواند برای دقایقی کودک را به خود مشغول کند و برایش جذاب و دوست داشتنی باشد. کودکان در این سن تنها محسوسات مادی را درک میکنند، هرچیز غیر مادی و انتزاعی هم باید برای برایشان وجهی غیرانتزاعی پیدا کند تا درک درستی از آن داشته باشند. بیان انتزاعیات برای آنان باعث میشود که تصویری ذهنی از آن بسازند و این تصویر معمولاً تصویر درستی نخواهد بود. لذا باید از بیان انتزاعیات برای کودکان اجتناب کرد. اما دربارهی گروه سنی ۷ تا ۱۲ سال، گرچه در میان والدین و مربیان مذهبی، این سبک کتابها محبوبیت خاص و ویژهای دارند، اما با این وجود، ترجیح من بر این است که بر این سن هم از این سبک کتب استفاده نشود. بعضی مسائل را بهتر و درستتر است که کودک و نوجوان به صورت وجودی به آن دست پیدا کند، نه با خواندن چنین داستانهایی ... گرچه مشخصاً در مورد این کتاب نقد اساسیای که دارم این است که جایگاه نفس امارهی انسان در خطا کردن و دوری از راه صواب، به کلی نادیده گرفته شده و این، خود میتواند آسیبی مخفی بر اعتقادات عمیق کودک در بزرگسالی وارد کند. 0 1 سیده زهرا ارجائی 1404/5/23 دریچه ای به عالم پنهان محمدحسن وکیلی 4.6 15 در بخش اول دربارهی چیستی عالم غیب میگوید، توضیحاتی روان و مثالهایی به جا و خوب، کمک میکند تا مخاطب نوجوان بتواند درک بهتری از عالم غیب داشته باشد. اثبات وجود واجبالوجودی به نام خدا به زبانی بسیار ساده و شیرین؛ توضیح انواع نسبتهای میان موجودات عالم و توضیح نسبت ما با خدا، موضوع فصول دوم و سوم کتاب است. فصل چهارم، در باب توضیح تفاوت میان وجود و عالم متناهی و نامتناهی است. نویسنده به سادگی و زیبایی در نهایتِ این توضیح، صمدیت و احدیت خداوند متعال را نشان دادهاست. در فصل پنجم توضیحی درباره هدف یا فلسفهی خلقت میخوانیم! نویسنده در فصل ششم ابتدا توضیحاتی دربارهی انواع نزول ارائه کرده و به خوبی تفاوت میان نزول تجافی، مانند نزول باران و نزول به شکل تجلی را توضیح داده است. سپس به ماجرای خلقت حضرت آدم، خوردن از میوهی ممنوعه و هبوط ایشان به زمین اشاره کرده و بعد، موضوع خلیفهاللهی انسان و تناقض ظاهری آن با رواج فساد و ظلم در زمین توضیح داده شدهاست. ماجرای سجده به آدم و امتناع شیطان و همچنین نقش وی در وسوسهی آدم و را نیز در همین فصل میخوانیم. در فصل آخر نیز دربارهی محبت و عشق، و عشق متقابلی میان انسان و خدا توضیحاتی داده شدهاست. در مجموع کتاب خوبی بود. برای نوجوان ۱۵+ که سوالاتی پیرامون موضوعات گفتهشده در کتاب دارد، میتواند مفید باشد. همچنین مطالعهی آن توسط مربیان و والدین نیز به آنها کمک میکند تا در مواجهه با سوالات بنیادین و اعتقادی نوجوان، پاسخهای بهتری ارائه دهند. 0 1 سیده زهرا ارجائی 1404/5/22 بیرون ذهن من شارون ام.دراپر 4.3 33 کتاب فوقالعادهای بود. تعریفش را زیاد شنیدهبودم، اما راستش انتظار نداشتم اینقدر دلنشین باشد! انگار که نشستهای مقابل ملودی و دارد داستانش را برایت تعریف میکند، با کلمات خودش ... کلماتی که به سختی میتواند به کمک الیورا آنها را بیرون بریزد! از CP و فلج مغزی زیاد شنیدهبودم، اما دیدنش در این داستان، چیز دیگری بود! دیدن خانوادهای که دختری دارند که نمیتواند هیچ یک از کارهایش را خودش انجام دهد. و حتی دیدن ماجرا از دید خودش! ملودی که در جنگ با خودش تلاش میکند بهترین باشد اگرچه همیشه دوست دارد که میتوانست عادی باشد؛ مثل بقیهی بچهها، مثل همهی آدمها و حتی مثل خواهر کوچک و سالمش پنی... او اگرچه بسیار باهوش است و حتی این هوش و استعدادش را به دیگران اثبات کرده اما هنوز هم همه او را به چشم یک دختر معلول، مایهی خجالت و مایهی زحمت میبینند و ملودی تمام اینها را میفهمد اما نمیتواند حسش را متقابلاً به دیگران نشان دهد... قلم نویسنده به گونهای است که مخاطب لحظه لحظه خود را مقابل ملودی میبیند و میتواند همهچیز را از چشم او نظاره کند. با شادیاش شاد میشود و با ناراحتیاش ناراحت، خجالت و ترسهایش را میفهمد و حتی میبیند که ملودی چطور برای یک کار ساده چقدر سختی میکشد! این رمان از آن دسته کتابهایی است که دوست دارم به همه معرفیاش کنم، خصوصاً نوجوانهایی که فکر میکنند مشکلی دارند که آنها را از دیگران متمایز کرده و باعث میشود نتوانند مثل دیگران موفق باشند! ❌❌❌❌❌❌❌❌❌❌ ملودیِ یازده ساله، حالا وارد کلاس پنجم شده است، خواهر کوچکترش به دنیا آمده و سالم است و ملودی هم قرار است در یک کلاس مشترک با دانشآموزان سالم بنشیند! اینها همه روزی برای ملودی آرزویی دستنیافتنی بودند اما حالا که به آنها رسیده ... او حافظهی تصویری قویای دارد، کافی است یک بار چیزی را بشنود تا برای همیشه او را به خاطر بسپارد اما هیچکس حاضر نیست باور کند دختر ویلچرنشینی که از پس هیچ کاری برنمیاد، از چنین هوش و استعدادی برخوردار باشد! حتی فکر نمیکنند که او حرفهایشان درباره خودش را میفهمد و مانند آنها احساسات قویای دارد ... اما ملودی بالاخره میتواند خودش را اثبات کند. او در کلاس پنجم با معلمی مواجه میشود که او را باور دارد و میفهمد که ملودی با بقیهی بچههای عقبماندهی مدرسه متفاوت است! آنها برای ملودی یک دستیار اختصاصی به مدرسه میآورند؛ کاترین که تمام روزش را با ملودی میگذراند، حرفهایش را میفهمد، به او احترام میگذارد، بدون ناراحتی کمکش میکند و به او امید میدهد! ملودی با کمک و تشویقهای کاترین در مسابقهی آمادگی برای آزمون تیزهوشان شرکت میکند و به تمام سوالات پاسخ درست میدهد. او حتی در مرحلهی بعد هم تمام جوابها را به درستی میداند و وارد تیم مدرسه میشود. تیم مدرسه با حضور ملودی به مرحلهی نهایی راه مییابد اما همتیمیهایش که انگار از حضور او چندان راضی نیستند، او را جا میگذارند و تنها به واشنگتن میروند! چند روزی طول میکشد تا ملودی میتواند با این موضوع کنار بیاید و به دیدن آنها در کلاس مشترک مدرسه برود. ملودی که دیگر تغییر کرده، تمام حرفهای بچهها و حتی معلمش را میشنود و با غرور و عزت نفسی مثال زدنی بعد از بیان ناراحتیاش، کلاس را ترک میکند... او همانجا تصمیم میگیرد تکلیفی که معلمش به آنها داده را به خوبی انجام دهد... نوشتن زندگینامهی خودش ... ❌❌❌❌❌❌❌❌❌❌ برای والدین و مربیان حساس: در انتهای داستان ملودی با خود میگوید: «اصلاً ممکن هست پسری ازم خوشش بیاید؟» هرچند که به نظر من، برای نوجوانان ۱۵+ مخاطب این کتاب، این جمله، چیز خاصی نیست... 😉 برای مربیان و مطالعهی گروهی این کتاب: در انتهای کتاب علاوه بر معرفی نویسنده، بخشی هست که سوالاتی پیرامون داستان ذکر شده؛ سوالاتی که هم مخاطب را بیشتر به فکر فرو میبرد و هم برای گفتگوی حول داستان بسیار مناسباند! این کتاب از آنهایی است که برای جمع خوانی در جمع دانشآموزان دبیرستانی و گفتگوی موثر پیرامون داستان، فوقالعاده است و میشود ساعتها درموردش گفت و شنید و نوشت ... 0 1 سیده زهرا ارجائی 1404/5/20 کیمیاگر رضا مصطفوی 4.3 47 یونس به دنبال کیمیا راهی بغداد شده تا مردی به نام جابر را ببیند. جابر کنیزش نورا را میخواند تا برای یونس از راه و رسم کیمیاگری بگوید اما غافل از اینکه آن کیمیایی که یونس به آن نیاز داشت، چیز دیگریست... ماجرا دربارهی کنیزی به نام نورا است که امام صادق علیهالسلام او را «حسنیه» نامیده، و در قصر هارونالرشید در مقابل بزرگان و علمای دربار، از شیعیان امیرالمومنین علیهالسلام دفاع میکند. آنچه در این داستان آمده شرح این دفاع از تشیع و در حقیقت پاسخگویی به شبهاتی پیرامون تشیع و جانشینی و خلافت پیامبر است که در قالب داستانی جذاب و پرکشش در این کتاب گردآوری شدهاست. این داستان همانطور که در ادامه نیز اشاره میشود، بازنویسیای روان و زیبا از یکی از کتب قدیمی تحت عنوان «مکالمات حسنیه» است. یکی از موارد مهم در اینگونه داستانها، بررسی صحت تاریخی آنهاست. در انتهای کتاب اینطور ذکر شده که: «این داستان براساس ماجرای واقعی است که اصل آن را ابوالفتح رازی، از علمای بزرگ قرن ششم هجری، با عنوان `مکالمات حسنیه` نقل کرده است.» کتابی تحت این عنوان از ابوالفتح رازی وجود دارد اما با توجه به قرائن موجود و همچنین تطبیق موارد مختلف تاریخی -که توضیح آنها در این مجال نمیگنجد- به نظر میرسد که این ماجرا صحت تاریخی ندارد. با این وجود میتوان به این داستان از جهت پاسخگویی به بعضی شبهات معروف پیرامون تشیع نگاه مثبتی داشت. حجم کم، قلم روان نویسنده و همچنین مختصر و مفید بودن پاسخها به شبهات، از جمله نکاتی است که این کتاب را خصوصاً برای مخاطب نوجوان جذابتر میکند. در انتهای کتاب نیز، در قسمت پینوشت، منابع مربوط به هریک از پاسخهای عنوان شده به طور کامل بیان شدهاست. اما در مورد معرفی این کتاب به نوجوان لازم است به دو نکته دقت کرد؛ اول این که در جایی از داستان اشاره به زنازادگی بعضی از درباریانِ حکومت عباسی شده است، البته این اشاره بسیار کوتاه و گذراست؛ و دوم در انتهای داستان همانطور که از اول هم انتظار میرود یونس دلبستهی نورا یا همان حسنیه میشود که آن هم با اشارهای غیرمستقیم در پایان داستان بیان شدهاست. هرچند که با توجه به سطح اطلاعات نوجوانانِ امروز، به نظر میرسد این دو نکته، نکاتی نیستند که به واسطهی آنها کتاب را برای این گروه سنی نامناسب دانست، اما باز هم بهتر است که در معرفی آن به نوجوان، به صورت فردی به این نکته دقت شود. 0 1 سیده زهرا ارجائی 1404/5/19 فونتامارا اینیاتسیو سیلونه 3.6 7 فونتامارا روستایی کوچک و دورافتاده در جنوب ایتالیاست؛ جایی که زندگی اهالیاش با خاک و آفتاب و خشکسالی گره خورده و در تمام طول تاریخش، هیچگاه رنگ عدالت و برابری را به خود ندیده. سیلونه ما را از همان سطرهای نخست به دل زندگی «فونتاماراییها» میبرد؛ مردمانی ساده، صبور، اما همواره در محاصره زورگویی مالکان، مقامات محلی و سیاستمدارانی که نامشان عوض میشود، ولی روششان همان است: بهرهکشی و وعدههای توخالی. رمان به شکل روایت جمعی نوشته شده، گویی همه اهالی با هم داستان را تعریف میکنند. این صدا، صدای روستاییانی است که حرفشان در هیچ دادگاهی شنیده نمیشود، اما در کنار هم، گویی حافظه مشترک یک ملت را زنده نگاه میدارند. ما با شخصیتهایی مثل «برشتینو» جوان بیپروا، و «مارچیلا» مادر سختکوش روبهرو میشویم که هر کدام نماینده بخشی از رنج و امید این مردماند. سیلونه با طنزی تلخ و سادهگویی هوشمندانه، بیعدالتی را نشان میدهد؛ آنهم نه بهعنوان حادثهای گذرا، بلکه بهعنوان وضعیتی دائمی که نسل به نسل ادامه دارد. ❌❌❌❌❌❌❌❌ و در پایان، تلاشهای مردم برای دفاع از حقوقشان با فریب و خشونت پاسخ داده میشود. برشتینو، که به نمادی از جسارت روستا بدل شده بود، به شکلی ناجوانمردانه کشته میشود. اهالی، خسته و ناامید، درمییابند که قدرت حاکم نهتنها گوش شنوا ندارد، بلکه آماده است هر صدای مخالفی را خاموش کند. روستا به همان سکوت پیشین بازمیگردد، اما اینبار، در دل مردم زخمی تازه و خاطرهای از شکست باقی مانده است. پایان تلخ کتاب نه نقطه، که سهنقطهای است برای تاریخ: داستان فونتامارا، داستان هر جایی است که فقر و استبداد دست در دست هم دادهاند. ❌❌❌❌❌❌❌❌❌ *دربارهی نویسنده* اینیاتسیو سیلونه (۱۹۰۰–۱۹۷۸) در منطقه آبروتزو در جنوب ایتالیا به دنیا آمد؛ منطقهای فقیر و کشاورزی که خاطره قحطیها، مهاجرتها و سرکوبها در آن زنده بود. او جوانیاش را در فضای پرتلاطم ایتالیا گذراند: از فعالیت در حزب کمونیست و فرار از فاشیسم موسولینی تا زندگی در تبعید. تجربه زیستهاش با فقر روستایی و مبارزه با استبداد چنان آمیخته بود که آثارش، از جمله فونتامارا، هم بوی خاک روستا را دارند و هم ضربان تند سیاست و مقاومت را. فونتامارا در ۱۹۳۳، در تبعید و به زبان آلمانی منتشر شد و به سرعت به یکی از آثار شاخص ادبیات ضد فاشیستی بدل گشت. 0 3 سیده زهرا ارجائی 1404/5/9 غصه را باید خورد؟ مکرمه شوشتری 3.9 8 کتاب کوچک و کمحجمی که اولین بار اسمش توجهم را جلب کرد و بعدتر که متوجه شدم ایدهی اصلی داستانش هم همین است مشتاق تر شدم که بخوانمش... فکر میکنم همین بریدهی کوتاه در کنار اسم جذابش کافی باشد برای معرفی آن: *داداش پرسید: «تو چرا اسم چیزها رو یادت نمیمونه؟ اسم چیزهایی که غصهشون بودی؟»* *غصه جواب داد: «ما غصهها که قرار نیست غصهی همهی غصهدارها رو یادمون بمونه، ما غصهی غصهدارها رو میذاریم پیش خودشون و فراموششون میکنیم.»* *داداش گفت: «اما غصهدارها هیچ وقت غصهشون رو فراموش نمیکنن!»* *غصه پتو را بیشتر به خودش پیچاند و گفت: «اون دیگه به خودشون مربوطه!»* 0 4 سیده زهرا ارجائی 1404/5/9 مقتل حسینی نوجوان علی شعیبی 3.8 4 ماجرای کربلا را به زبانی ساده برای نوجوان گفته، ماجراها را بسیار مختصر و خلاصه بیان کرده از وقتی دشمنیها از زمان ابوبکر شروع شد تا شهادت امام و به خاک سپردن پیکر مطهر شهدای کربلا. نویسنده بعضی دشمنان شاخص امام را معرفی کرده، و خلاصهای از نحوهی شهادت یاران مشهورتر امام را گفته است. در مجموع کتاب برای نوجوان ۱۵+ سال که میخواهد یک دید کلی نسبت به واقعهی عاشورا پیدا کند، خوب است. برای نوجوانان کمسنتر، با توجه به روحیات و اطلاعات دینیشان میتوان تصمیم گرفت که آیا این کتاب مناسب است یا نه. 0 0