یادداشت سیده زهرا ارجائی
دیروز
فونتامارا روستایی کوچک و دورافتاده در جنوب ایتالیاست؛ جایی که زندگی اهالیاش با خاک و آفتاب و خشکسالی گره خورده و در تمام طول تاریخش، هیچگاه رنگ عدالت و برابری را به خود ندیده. سیلونه ما را از همان سطرهای نخست به دل زندگی «فونتاماراییها» میبرد؛ مردمانی ساده، صبور، اما همواره در محاصره زورگویی مالکان، مقامات محلی و سیاستمدارانی که نامشان عوض میشود، ولی روششان همان است: بهرهکشی و وعدههای توخالی. رمان به شکل روایت جمعی نوشته شده، گویی همه اهالی با هم داستان را تعریف میکنند. این صدا، صدای روستاییانی است که حرفشان در هیچ دادگاهی شنیده نمیشود، اما در کنار هم، گویی حافظه مشترک یک ملت را زنده نگاه میدارند. ما با شخصیتهایی مثل «برشتینو» جوان بیپروا، و «مارچیلا» مادر سختکوش روبهرو میشویم که هر کدام نماینده بخشی از رنج و امید این مردماند. سیلونه با طنزی تلخ و سادهگویی هوشمندانه، بیعدالتی را نشان میدهد؛ آنهم نه بهعنوان حادثهای گذرا، بلکه بهعنوان وضعیتی دائمی که نسل به نسل ادامه دارد. ❌❌❌❌❌❌❌❌ و در پایان، تلاشهای مردم برای دفاع از حقوقشان با فریب و خشونت پاسخ داده میشود. برشتینو، که به نمادی از جسارت روستا بدل شده بود، به شکلی ناجوانمردانه کشته میشود. اهالی، خسته و ناامید، درمییابند که قدرت حاکم نهتنها گوش شنوا ندارد، بلکه آماده است هر صدای مخالفی را خاموش کند. روستا به همان سکوت پیشین بازمیگردد، اما اینبار، در دل مردم زخمی تازه و خاطرهای از شکست باقی مانده است. پایان تلخ کتاب نه نقطه، که سهنقطهای است برای تاریخ: داستان فونتامارا، داستان هر جایی است که فقر و استبداد دست در دست هم دادهاند. ❌❌❌❌❌❌❌❌❌ *دربارهی نویسنده* اینیاتسیو سیلونه (۱۹۰۰–۱۹۷۸) در منطقه آبروتزو در جنوب ایتالیا به دنیا آمد؛ منطقهای فقیر و کشاورزی که خاطره قحطیها، مهاجرتها و سرکوبها در آن زنده بود. او جوانیاش را در فضای پرتلاطم ایتالیا گذراند: از فعالیت در حزب کمونیست و فرار از فاشیسم موسولینی تا زندگی در تبعید. تجربه زیستهاش با فقر روستایی و مبارزه با استبداد چنان آمیخته بود که آثارش، از جمله فونتامارا، هم بوی خاک روستا را دارند و هم ضربان تند سیاست و مقاومت را. فونتامارا در ۱۹۳۳، در تبعید و به زبان آلمانی منتشر شد و به سرعت به یکی از آثار شاخص ادبیات ضد فاشیستی بدل گشت.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.