معرفی کتاب فونتامارا اثر اینیاتسیو سیلونه مترجم منوچهر آتشی

فونتامارا

فونتامارا

3.6
15 نفر |
7 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

4

خوانده‌ام

26

خواهم خواند

20

شابک
9786001214875
تعداد صفحات
246
تاریخ انتشار
1398/4/30

توضیحات

        فونتامارا مهم ترین اثر سیلونه، نویسنده ی آرمانگرای ایتالیایی، است. داستان ماجرای مردم یک روستا، دل مشغولی ها، عشق ها، دلبستگی ها و رویاهای مردمی است که گرفتار رفتار ستمگرانه ی ارباب هستند. فونتامارا اثری جذاب جذاب، طنزآلود و خواندنی است و ما را با سبک و سیاق یکی از بزرگترین نویسندگان عصر حاضر آشنا می کند.سیلونه دوران کودکی را با فقر و تنگدستی گذراند و در زمین لرزه سال 1915 ایتالیا پدر و مادر و پنج برادر خود را از دست داد. در 1921 به حزب کمونیست ایتالیا پیوست و با دستگاه فاشیستی موسولینی به مبارزه پرداخت. در 1927 سفری به شوروی کرد و پس از بازگشت از آن سفر مانند همکاران دیگر خود آندره ژید و آرتور کوستلر راه مستقلی را در پیش گرفت، چنان که در 1930 از حزب کمونیست استعفا داد. وی به علت فعالیتهای سیاسی ناگریز شد در 1930 به سویس بگریزد و شکارهای خود مانند (نان و شراب) و (فونتامارا) و (دانه زیر برف) و (یک مشت تمشک) و (رازلوک) و (روباه و گل های کاملیا) را در آن دیار به رشته تحریر کشید."شرکت سهامی کتاب های جیبی" با ایده گرفتن از انتشارات پنگوئن در سال 1339 بنیاد نهاده شد تا ارزنده ترین آثار از بهترین و بلندپایه ترین ادیبان، دانشمندان، پژوهشگران، و رمان نویسان جهان به کتاب خوانان ایرانی معرفی شوند و در دسترس عموم کتابخوانان قرار گیرند.فعالیت آن شرکت سال هاست که متوقف شده است و آثار انتشاریافته آن روزگار را شاید در کتابفروشی های معمولی نتوان یافت. این مجموعه کتاب ها تحت عنوان مجموعه کتاب های جیبی توسط انتشارات علمی و فرهنگی تجدید چاپ می شود و در دسترس علاقه مندان قرار می گیرد.
      

لیست‌های مرتبط به فونتامارا

خانواده من و بقیه حیواناتخداحافظ گاری کوپرلیدی ال

سیاهه‌ی صدتایی رمان

100 کتاب

اولا صد تا بيش‌تر شد، گفتيم صد و ده تا بشود تيمنا و تبركا، آن هم نشد! مي‌توانيد خودتان تا صد و ده را پر كنيد. ثانيا براي بعضي از كتاب‌ها كه ترجمه‌هاي متعدد داشت، ترجمه‌ي به‌تر را -به انتخابِ خودم!- برگزيدم. ثالثا نه كسي با خواندنِ رمان بي‌دين مي‌شود، نه دين‌دار، اين هر دو، كارِ آخوند است! رابعا اين‌چنين سياهه‌اي را آن‌چنان كه پيش‌تر گفته‌ام، قديم‌ها ناصرزاده‌ي عزيز به ما -به دوستانم و نه به من!- پيش‌نهاد كرده بود، اما از آن‌جا كه سياهه‌ي وي را نيافتم، سياهه‌ي خود را نوشتم، كه يحتمل حذف و اضافاتي دارد. خامسا شايد بعضي از رمان‌هاي تازه منتشر شده مثلِ "سورِ بز" از دستم در رفته باشند، اما از آن‌طرفِ قضيه شايد بعضي از رمان‌هاي قديمي را نيز فراموش كرده باشم، مثلِ "هكلبري فين" يا "تام ساير". اين به آن در. سادسا در اين سياهه‌ي رمان، كتاب‌هايي وجود دارند كه اصالتا رمان نيستند، مثلِ "هفت روزِ آخر" رضا بايرامي. سابعا اگر پنج دقيقه‌ي ديگر به من وقت مي‌دادند، نامِ بيست رمانِ ديگر را اضافه مي‌كردم، و يحتمل نامِ ده كتاب را نيز حذف. اما به هر رو شما مي‌توانيد مطمئن باشيد كه از اين صد و اندي، دستِ كم پنجاه تا را بايد (حتا در دورانِ سپري‌شده‌ي بايدها و نبايدها!) بايد خواند... ثامناً -كه خيلي سخت است- همان هشتماً! بعضي از جاهاي خالي را كه بدجوري توي ذوق مي‌زد با توضيحاتي بي‌ربط پر كرده‌ام. ترتيب هم كاملا تصادفي است. تاسعاً اين قلم آن‌قدر از استعداد و فروتنيِ توامان برخوردار مي‌باشد كه كارهاي خودش را در اين سياهه نياورده باشد. منتقدانِ گرامي بي‌جهت دنبال‌شان نگردند!!! رضا امیرخانی، اردیبهشت 1397 *هشت‌تایش اینجا جا نشد: سنگ صبور (صادق چوبک)، بارون درخت نشین (ایتالو کالوینو)، سنگ‌اندازان غارِ کبود (داوود غفارزادگان)، روی ماه خداوند را ببوس (مصطفا مستور)، مرغان شاخسار طرب (کالین مک کالوی)، صد سال تنهایی (گابریل گارسیا مارکز)، مجمع الجزایر گولاک (الکساندر سولژنیتسین)، مسخ و درباره‌ی سمخ (کافکا و ناباکوف).

122

یادداشت‌ها

          داستانی در دهکده ای کوچک ایتالیایی به نام فونتامارا که به نام عدالت و قانون، وکلا و متصدیان دولتی هر بلایی سر ساکنانش می آورند  چون رعیت هستند. در جایی از داستان گفته می شود که باید رعیت سختی بکشد و زندگی سختی داشته باشد چون برای اینکار ساخته شده. همه چیزشان را میگیرند و قانون، تنها صلاحی است در دست جباران. و دهقانانی که حتی از داشتن چیزهایی که متعلق به خودشان هست هم محروم می شوند و مبارزه ی اندک دهقانان هم با این سختی ها و فاشیست که همگی به ضرر آنها تمام می شود. زندگی هایی که جباران قدرتمند تباه می کنند زمین هایی که از دهقاناتی که نه  فقط صاحب زمین بلکه ارتباطی بسیار فراتر با زمین اجدادی شان دارند از آنها سلب می شود و سیاست مدارانی که دوست دار مردم خوانده می شوند انها را بیشتر از همه گول میزنند. فونتامارا داستانی ست بسیار انسانی با  ناامیدی ها، امیدها ارتباطات انسانی، انسانیت، عدالت و قانون. داستاتی بسیار روشنگر و ملموس که هیچگاه تازگی اش و روح انسانی ش را از دست نمیدهد.
        

14

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          سیلونه را با داستان کوتاهی سیاسی از کتاب بهترین داستان های جهان گلشیری شناختم.
فونتامارا و نان و شراب دو رمان معروف تر سیلونه محسوب می شوند و مثل بیشتر آثار معروف، در اینترنت و نظرات مردم با کلمات کلی و  تکراری  تعریف می شوند. شاهکار، عالی، اثر درخشان. 
اما خیلی وقت ها کسی نمی گوید که دقیقا چرا      
 این جور کتاب ها معروف هستند و از طرف اهالی ادبیات مکرر توصیه می شوند. 
و اما در مورد این کتاب:
خودم تا پایان کتاب دنبال داستان می گشتم و چون چیز خاصی پیدا نمی کردم برای خودم بسته بودم که کتاب خوبی نیست اما چون معروف است باید تمامش کنم.
وقتی تمام شد تازه متوجه شدم که قضیه چه بوده.
 یک سری رمان و داستان ها هستند که داستان  شخصی را دنبال نمی کنند. مثلا در همین کتاب ما داستان شخص به خصوصی را  دنبال نمی کنیم.
 ( غیر از اواخر داستان   که آن شخص هم نماینده مردم است)
صرفا مثل ماهواره از بالا به زندگی در فونتامارا نگاه میکنیم و مردمش را با همه‌ی ساده لوحی ایشان میبینیم.  در موقعیت های مختلف (تقسیم آب یا شکایت کردن روستائیان از مسئولین) عمق دندان گردی دولت و احمقی مردم را درک میکنیم  و عمیقا آزرده و گاهاً عصبانی می شویم. هنر نویسنده در این است، ما با شخصیت اصلی نداشتن تا اواخر کتاب با مردم همراه می شویم و گویی جز آنها می شویم. 
نمونه ی دیگر اینجور روایت جمعی، زمین سوخته ی احمد محمود است. این داستان ها را باید نقشه وار دید. از بالا و جامع. آن وقت است که می فهمی نویسنده چه کرده و چرا اثرش ماندگار شده.
        

12

          


فونتامارا روستایی کوچک و دورافتاده در جنوب ایتالیاست؛ جایی که زندگی اهالی‌اش با خاک و آفتاب و خشکسالی گره خورده و در تمام طول تاریخش، هیچ‌گاه رنگ عدالت و برابری را به خود ندیده. 
سیلونه ما را از همان سطرهای نخست به دل زندگی «فونتامارایی‌ها» می‌برد؛ مردمانی ساده، صبور، اما همواره در محاصره زورگویی مالکان، مقامات محلی و سیاستمدارانی که نام‌شان عوض می‌شود، ولی روش‌شان همان است: بهره‌کشی و وعده‌های توخالی.

رمان به شکل روایت جمعی نوشته شده، گویی همه اهالی با هم داستان را تعریف می‌کنند. این صدا، صدای روستاییانی است که حرف‌شان در هیچ دادگاهی شنیده نمی‌شود، اما در کنار هم، گویی حافظه مشترک یک ملت را زنده نگاه می‌دارند. ما با شخصیت‌هایی مثل «برشتینو» جوان بی‌پروا، و «مارچیلا» مادر سخت‌کوش روبه‌رو می‌شویم که هر کدام نماینده بخشی از رنج و امید این مردم‌اند. سیلونه با طنزی تلخ و ساده‌گویی هوشمندانه، بی‌عدالتی را نشان می‌دهد؛ آن‌هم نه به‌عنوان حادثه‌ای گذرا، بلکه به‌عنوان وضعیتی دائمی که نسل به نسل ادامه دارد.


❌❌❌❌❌❌❌❌

و در پایان، تلاش‌های مردم برای دفاع از حقوق‌شان با فریب و خشونت پاسخ داده می‌شود. برشتینو، که به نمادی از جسارت روستا بدل شده بود، به شکلی ناجوانمردانه کشته می‌شود. اهالی، خسته و ناامید، درمی‌یابند که قدرت حاکم نه‌تنها گوش شنوا ندارد، بلکه آماده است هر صدای مخالفی را خاموش کند. روستا به همان سکوت پیشین بازمی‌گردد، اما این‌بار، در دل مردم زخمی تازه و خاطره‌ای از شکست باقی مانده است. پایان تلخ کتاب نه نقطه، که سه‌نقطه‌ای است برای تاریخ: داستان فونتامارا، داستان هر جایی است که فقر و استبداد دست در دست هم داده‌اند.

❌❌❌❌❌❌❌❌❌


*درباره‌ی نویسنده*
اینیاتسیو سیلونه (۱۹۰۰–۱۹۷۸) در منطقه آبروتزو در جنوب ایتالیا به دنیا آمد؛ منطقه‌ای فقیر و کشاورزی که خاطره قحطی‌ها، مهاجرت‌ها و سرکوب‌ها در آن زنده بود. او جوانی‌اش را در فضای پرتلاطم ایتالیا گذراند: از فعالیت در حزب کمونیست و فرار از فاشیسم موسولینی تا زندگی در تبعید. تجربه زیسته‌اش با فقر روستایی و مبارزه با استبداد چنان آمیخته بود که آثارش، از جمله فونتامارا، هم بوی خاک روستا را دارند و هم ضربان تند سیاست و مقاومت را. فونتامارا در ۱۹۳۳، در تبعید و به زبان آلمانی منتشر شد و به سرعت به یکی از آثار شاخص ادبیات ضد فاشیستی بدل گشت.


        

3

          فونتامارا
نوشته اینیاتسیو سیلونه
ترجمه منوچهر آتشی 

.
.
"او آماده بود که برای موفقیتش هرکاری بکنه. تمام این کارا رو به خاطر عشق یک زن می‌کرد. شایدم مرگ نجاتش داده باشه." صفحه ۱۹۰
. 

اینیاتسیو سیلونه، نویسنده و متفکر برجسته ایتالیایی قرن بیستم، با نام اصلی سکوندو ترانکویلی در سال ۱۹۰۰ در منطقهٔ آبروتزو زاده شد. او در سال‌های نخست جوانی به جنبش‌های سیاسی چپ گرایش پیدا کرد و به عضویت حزب کمونیست ایتالیا درآمد. اما با مشاهدهٔ انحرافات ایدئولوژیک و سخت‌گیری‌های استالینی، از آن حزب فاصله گرفت و به تدریج به یکی از منتقدان سرسخت تمامیت‌خواهی، چه در قالب فاشیسم و چه در شکل کمونیسم اقتدارگرا، بدل شد. این سیر اندیشه و تجربه‌های سیاسی در سراسر آثارش بازتاب یافته است. سیلونه در تبعید، عمدتاً در سوئیس، می‌زیست و همانجا مهم‌ترین رمان‌هایش از جمله فونتامارا و نان و شراب را نوشت. نگاه او بیش از هر چیز معطوف به دهقانان و فرودستان جامعه بود، کسانی که در نظام‌های سیاسی و اقتصادی زمانه‌اش سهمی جز محرومیت و بی‌عدالتی نداشتند. 

رمان فونتامارا (1933) نخستین اثر مهم سیلونه و احتمالاً شناخته‌شده‌ترین کار او در سطح جهانی است. داستان در روستایی کوچک در جنوب ایتالیا به همین نام رخ می‌دهد، جایی که مردمانش—دهقانانی فقیر و ساده‌دل—زندگی خود را بر پایهٔ کار بر زمین، آب اندک و امیدی اندک‌تر می‌گذرانند. سیلونه در همان آغاز، فضای فقر و درماندگی را ترسیم می‌کند و سپس تضاد اصلی را آشکار می‌سازد: ورود قدرت‌های تازه، چه دولت مرکزی و چه سرمایه‌دارانی که با نام «تمدن» و «پیشرفت» پا به زندگی مردم می‌گذارند. 

یکی از نخستین تنش‌های داستان مربوط به ماجرای مالیات‌ها و سپس حق‌آبه و برق‌رسانی است. دهقانان فونتامارا که از درک پیچیدگی‌های قوانین مالی و قراردادهای جدید عاجزند، ناگهان خود را در برابر نظامی می‌یابند که هم زمین و هم آبشان را می‌بلعد. در این میان، شخصیتی به نام ترادر به‌عنوان نماد سرمایه‌داری فریبنده وارد می‌شود. او با وعده‌های رفاه، عدالت و توسعه، اعتماد اهالی را جلب می‌کند، اما اندک اندک نشان می‌دهد که هدفش چیزی جز بهره‌کشی و چپاول نیست. به این ترتیب، زندگی دهقانان فونتامارا در مسیر تازه‌ای از استثمار قرار می‌گیرد: مالیات‌های سنگین، محرومیت از زمین‌های کشاورزی و از دست رفتن حق دسترسی به آب و برق.


از منظر ادبی، سیلونه نویسنده‌ای بود که بیش از هر چیز بر سادگی بیان و وضوح روایت تکیه می‌کرد. او در پی آفرینش ساختارهای پیچیده یا بازی‌های زبانی نبود، بلکه دغدغه‌اش این بود که رنج و ستم اجتماعی را در زبان مردم عادی بازگو کند. نثر او سرراست، بی‌پیرایه و مستقیم است، تا آن‌جا که برخی منتقدان آن را بیش‌تر یادآور گزارش یا شهادت می‌دانند تا داستانی صرفاً تخیلی. همین ویژگی باعث می‌شود آثارش به سرعت با مخاطب ارتباط برقرار کنند، به‌ویژه با کسانی که نسبت به سرنوشت طبقات محروم حساسیت دارند.

با وجود این، آن‌چه رمان را از یک گزارش اجتماعی ساده متمایز می‌کند، لحن انتقادی و صریح آن است. سیلونه می‌کوشد بی‌عدالتی‌های فاشیسم و سرمایه‌داری را افشا کند و به دهقانان صدایی ببخشد. با این حال، منتقدان بارها یادآور شده‌اند که فونتامارا—همچون بسیاری از رمان‌های سیاسی دهه‌های ۱۹۳۰ و ۱۹۴۰—تا اندازه‌ای ایدئولوژیک است. به بیان دیگر، در حالی که یک رمان کلاسیک معمولاً مجالی به مخاطب می‌دهد تا خود قضاوت کند، در این اثر اغلب دیدگاه نویسنده یا راوی به شکل مستقیم و پررنگ بیان می‌شود. بنابراین، خواننده به جای آن‌که تنها شاهد باشد، مدام با قضاوت‌ها و داوری‌های روشنفکرانه مواجه می‌شود. البته باید توجه داشت که این ویژگی در بافت تاریخی و سیاسی زمانهٔ سیلونه قابل فهم است: او در تبعید و در شرایطی نوشت که فاشیسم در کشورش حاکم بود و امکان بی‌طرفی یا سکوت برای یک نویسندهٔ متعهد تقریباً وجود نداشت. 

در میان شخصیت‌های رمان، براردو ویولا جایگاهی ویژه دارد. او جوانی است که هم نیروی زندگی و هم امید به تغییر را در خود حمل می‌کند، اما سرنوشتی تراژیک نصیبش می‌شود. براردو با روحیهٔ مقاوم و سرکش خود نماد شورش علیه وضع موجود است، اما همانند بسیاری از قهرمانان روستاهای محروم، قربانی می‌شود. این سرنوشت تلخ نه تنها بُعد انسانی رمان را تقویت می‌کند، بلکه نگاه واقع‌گرایانهٔ نویسنده را نیز نشان می‌دهد: در جهانی که نابرابری ساختاری ریشه‌دار است، قهرمانان فردی نیز به آسانی از میان می‌روند. 

ترجمهٔ فارسی فونتامارا به قلم منوچهر آتشی از جمله ترجمه‌های روان و خوش‌خوان این اثر به شمار می‌رود. آتشی توانسته است لحن ساده و روستایی رمان را به فارسی منتقل کند، بی‌آن‌که از بار اجتماعی و انتقادی آن بکاهد. همین ترجمه سبب شده کتاب برای خوانندهٔ فارسی‌زبان به‌ویژه در فضای دهه‌های گذشته جذابیت دوچندان داشته باشد.

در مجموع، فونتامارا رمانی است کوتاه، یک‌نفس‌خوان و تأثیرگذار. اگرچه نمی‌توان آن را بهترین اثر سیلونه دانست—چرا که بعدها در نان و شراب و دانه زیر برف به پختگی بیشتری در تلفیق داستان‌پردازی و اندیشه رسید—اما به‌عنوان نخستین گام جدی او در عرصهٔ ادبیات سیاسی، جایگاهی ویژه دارد. سلسله‌وقایع و نحوهٔ روایت در فونتامارا بسیار هوشمندانه چیده شده و خواننده را تا پایان همراه می‌سازد. این اثر، بیش از هر چیز، یادآور رنج مردمی است که صدایشان به گوش جهانیان نمی‌رسید، و شاید همین وظیفهٔ اخلاقی و انسانی، بزرگ‌ترین دستاورد رمان باشد. 

در پناه خرد

پی‌نوشت: فیلمی به اقتباس از اثر به همین نام در سال ۱۹۸۰ ساخته شده و دیدنی‌ست.
        

0