یادداشت سیده زهرا ارجائی

        

«ندای کوهستان» از آن رمان‌هایی‌ست که آرام شروع می‌شود؛ آن‌قدر آرام که در چند فصل اول، دوست داشتم کتاب را کنار بگذارم؛ و البته چند باری هم این کار را کردم. اما این بار تصمیم گرفتم هرطور شده آن را به پایان برسانم.
بعد از آن روایت آهسته‌ی ابتدا، هر چه جلوتر رفتم دیدم نویسنده تکه‌های یک پازل را از زبان اشخاص مختلف کنار هم می‌چیند و همین بود که کشش داستان را برایم بیشتر و بیشتر کرد. انگار هر تکه، پژواکی از تکه‌ای دیگر بود؛ و همین «پژواک» است که عنوان فارسی را معنا می‌کند. 
ندای کوهستان مجموعه‌ای از زندگی‌هاست که با یک تصمیم قدیمی به هم گره خورده‌اند: تصمیم به جداییِ دو خواهر و برادر؛ روایتِ کرامت انسانی زیر فشار جنگ، فقر، مهاجرت و تصمیم‌های دشوارِ خانواده‌هاست. 

❌❌❌❌❌

رمان با یک افسانه آغاز می‌شود: پدری که یکی از فرزندانش را به دیوی می‌سپارد تا خانواده از گرسنگی نجات پیدا کند؛ سال‌ها بعد می‌بیند کودک نزد دیو در آسایش است و برای خیرِ او تصمیم می‌گیرد پسش نگیرد و همین افسانه، کلید فهم رمان است.
در روستای «شادباغ» (نزدیکی‌های کابل)، عبداللهِ خردسال عاشق و نگهدارِ پری، خواهر کوچکش است، خواهری که از بدو تولد، بی‌مادر شده... حالا فقر، پدرشان صبور را وامی‌دارد که پری را به دلالیِ داییِ ناتنیِ بچه‌ها، نبی، به زوجی مرفه در کابل، بسپارد. 
عبدالله از هم می‌گسلد؛ پری با مادری شاعر (نیلا) به پاریس می‌رود و در رفاه، اما با احساس گمشدگی‌ای همیشگی بزرگ می‌شود. 
سلیمان سال‌ها بیمار و زمین‌گیر می‌شود؛ نبی خدمتکارِ وفادارِ خانه، در نامه‌ای بلند سال‌ها بعد اعتراف می‌کند که واسطهٔ این جدایی بوده و از مارکوس وارواریس، پزشک خیریهٔ یونانی که در کابل کار می‌کند، می‌خواهد پری را پیدا کند، او را به ریشه‌هایش برگرداند و خانهٔ وحدتی‌ها را صرف درمانِ کودکان کند.
در این میان، داستان هر یک از شخصیت‌ها، برای خود ماجرایی است پر از درد و درس؛ و در نهایت تمام این رشته‌های پراکنده از زندگی آدم‌ها دور می‌زنند و برمی‌گردند به همان نقطهٔ آغاز ماجرا: جداییِ عبدالله و پری. 
خالد حسینی در مرکز رمان، همان سؤال افسانهٔ آغازین را می‌گذارد: «برای زنده ماندن، چه می‌بخشیم؟» صبور، فرزند می‌بخشد؛ نبی، وجدانش را؛ نیلا، وطنش را؛ عبدالله، کودکی‌اش را؛ و هرکدام سهمی از خویش را از دست می‌دهند تا زندگی به شکلی ناقص ادامه پیدا کند.
مارکوس پس از مرگ نبی، نامهٔ اعتراف و نشانۀ هویت پری را پیدا می‌کند و سرنخ‌ها را به پاریس می‌رساند. پری (خواهر) که حالا زنی میانسال است، به آمریکا می‌آید و عبدالله را پیدا می‌کند؛ اما دیر شده: عبدالله دچار زوال حافظه است. آن آغوشِ سال‌ها به تأخیر افتاده اتفاق می‌افتد، ولی حافظه، سنگدل‌تر از زمان، یاری نمی‌کند. عبدالله گاه پری را به‌جا می‌آورد، گاه نه؛ اما جعبهٔ پرِ طاووس‌ها و خاطره‌های پراکنده، مثل جرقه، روشن و خاموش می‌شوند. پیوندی تازه، از راه پریِ کوچک—دخترِ عبدالله که نامش را از همان خواهرِ گمشده گرفته—ادامه پیدا می‌کند. 
و در نهایت رمان در صدای همین پریِ کوچک جمع می‌شود؛ نامه‌ها و تماس‌ها میان او و «عمه پری» برقرار می‌ماند، و تصمیمِ دیداری دوباره شکل می‌گیرد. پایان، پایانِ دلنشین و خوشی نیست اما در پایان انسانی می‌ماند که بالاخره راهش را یافته‌است ... 

❌❌❌❌❌

اگر در ابتدای رمان صبر کنید و با ریتم چندصدایی‌اش کنار بیایید، «ندای کوهستان» روایتی دلنشین خواهدبود؛ روایتی انسانی، دقیق و پخته از جداافتادگی و جست‌وجوی پیوند؛ از تصمیم‌هایی که برای بقا می‌گیریم و پژواک‌هایی که سال‌ها بعد، در جای دیگری از جهان، سر برمی‌آورند.
«ندای کوهستان» قصهٔ جدایی‌ست که به وصالِ کامل نمی‌رسد، اما به شناخت می‌رسد—و گاهی همین شناخت، همان چیزی‌ست که می‌تواند زخم‌های قدیمی را قابل‌تحمل کند.



      
8

4

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.