یادداشت‌های پروانه؛ (31)

پروانه؛

پروانه؛

1403/11/13

در بهشت پن
          در بهشت پنج نفر منتظر شما هستند
هر پایانی آغازی هم هست، فقط در آن لحظه این را نمی‌دانیم. 

°•ادی سرباز کهنه کاری که شغلش نگه داری  از دستگاه های یک شهربازی است در سانحه ای جان خود را از دست می دهد و هنگامی که چشم باز می کند می فهمد در بهشت باغ عدن سرسبز نیست، بلکه جایی است که پنج نفر که در زندگی اش نقش داشته اند، زندگی زمینی او را توضیح می دهند.. •°

172 صفحه ای که ممکنه به کلی دید شکا رو نسبت به زندگی تغییر بده، صد در صد بعد از خوندن این کتاب، بازهم سراغش می رید و دوباره و دوباره می خونید و هربار مثل دفعه اول تحت تاثیر قرار می گیرید. من این کتاب رو که دست گرفتم گفتم کمه و خب میتونم توی یک ساعت تهش دو ساعت تموم کنم اما یک روز و نیم طول کشید و متعقدم بیشتر باید طول می کشید تا بهتر بفهمم. اما  با خوندن همین کتاب، همین داستان کوتاه عاشق قلم میچ البوم شدم و مطمئنا یه روزی همه کتاب هاش رو داخل کتابخونم  خواهم داشت.. من نمی تونم چیزی بگم چون هرکس  از این کتاب برداشت شخصی خودشو داره. 
ولی.. بخونید. بخونید چون نیازه. 

همونطور که پشت کتاب نوشته: میچ البوم داستانی بدیع و خارق العاده آفریده است که تصور شما را درباره زندگی پس از مرگ، و معنای زندگی هر انسان روی زمین، زیر و رو می‌کند

پ. ن: این کتاب شدیدا وایب کتاب مردی به نام اوه اثر فردریک بکمن رو می ده و حس می کنم میچ و فردریک قلمشون خیلی به هم نزدیکه و هر دوشون خیلی روون و قشنگ و شگقت انگیز می نویسن! 
        

10

پروانه؛

پروانه؛

1403/10/30

خب می‌خوام
          خب می‌خوام باهاتون راجب یه کتاب خیلی عجیب  صحبت کنم. 
کتاب «شبح اپرای پاریس» که به طرز غریبی منو جذب خودش کرد. شاید به این دلیل که داستان از یه جاهایی وارد ایران در قرن نوزدهم شد و حرف های اریک که راجب ایران کاملا درست بود..این کتاب تو یه کلمه عجیب بود.
عواطفی رو نشون میداد که برای من نوجوان تا حدودی قابل درک بودن اما حس می کنم  هنوز نفهمیدمشون.
اریک یه انسان طرد شده بود،به خاطر صورتش و ناهنجاری هاش مجبور بود ماسک بزنه  و خب به خاطر تفاوتش همه ازش بیزار بودن.اما میدونین حس می کنم به خاطر چهره هیولا وارش نبود..به خاطر نبوغش بود..به خاطر قلب بزرگش و روحی که مطمئنا متعلق به این دنیای کوچیک فانی نبود.این دنیا واقعا برای اریک مناسب نبود..اینکه حتی مادرش هم اون رو دوست نداشت از همه چیز بدتر بود.. جای جالبش اعتراف مادرش تو  پایان بخش اول بود که می گفت من روح اریک رو خرد کردم:) اونا کاری کردن که از بدو تولد از خودش و وجود خودش نفرت داشته باشه،اونا قاتلش کردن.  و نمیدونم چرا منو یاد خودمون میندازه،نوجونای این زمان و این قرن که توسط بزرگترای خودشون،دوستاشون،اطرافیانشون  از دنیا و مخصوصا وجود خودشون بیزارن.
  بچه ها واقعا کتاب تامل برانگیزیه نمیدونم چطوری منظور خودمو ازش بیان کنم.فقط برید بخونید تا بفهمین چی میگم. 
و در آخر کتاب به این رسیدم 
خیلی برام جالب بود و فکر کنم کتاب از روی ماجرای واقعیه 
و اینکه واقعا همچین شخصی مثل اریک بوده و ظلم ستم هایی که بهش شده برام خیلی  ناراحت کننده بود مگه چه گناهی داشت؟ اون حتی نتونست عشق رو تجربه کنه  ..

        

18

پروانه؛

پروانه؛

1403/10/25

        سلام با چرت ترین کتاب ممکن آشنا بشید: 
از اولش که اومد از خودش تو کتابش تعریف کرد و گفت خیلی خفنه معلوم بود چرته. 
اونم از نحوه مثلا قتل و معماهای چرت ترش اونم از یه قل که بعد شد دو قل و سه قل..اونم از کوییدیچ بازی کردناشون... کل کتاب داشتم میخندیدم به مسخره  بودنش. این شد سومین کتاب چرت سال 1403.. امیدوارم به چهارمی نکشه😂
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

13

پروانه؛

پروانه؛

1403/10/21

          خب یه کتاب الان تموم کردم
یه کتاب پر پیچ و خم، پر از معما و بسیار هیجان انگیز. 
پرونده هری کبر قطعا معمایی ترین و جنایی ترین کتابیه تا الان خوندم و خب تا همین الان هم تو شوکم. 
اصلا و تحت هیچ  شرایطی نمیتونید و نمیشه حدس زد قاتل کیه، ماجرا چیه، به چه دلیل اصلا؟  چراااا؟ 
و تا اخر کتاب یک بند می خونینش. 
تنها چیزی از کتاب که رو مخم بود(من صوتیشو گوش  دادما ولی خب پی دی افش و کلا انتشارات البرز این مشکل رو داره )   عامیانه و ادبی بود داستان. 
یهو تو صحبت هاشون میومدن  عامیانه باهم حرف میزدن و بعد جمله بعدیشون کاملا ادبی بود
روند داستان هم اینجوری بود ولی باعث نشده از خوندن کتاب دست بکشم.. 
داستان راجب یه نویسندست به اسم مارکوس گلدمن که یه کتابی نوشته و مشهور شده اما برای نوشتن کتاب دومش به شدت به مشکل برخورده و به بیماری نویسنده ها دچار شده.. به استادش هری کبر بزرگ زنگ میزنه و  اونم بهش میگه به آرورا بره و اونجا با تمرکز بالا شروع کنه به نوشتن اما این سفر باعث کشف حقایقی میشه که پرده از ماجرای  ۳۳ سال پیشِ اون شهر، یه عشق ممنوعه و راز های مردمانش برمیداره.. 
برید بخونید و حال کنیددد من  و مادر ۳ روزه تمومش کردیم. 
        

14

        بالاخره اولین کتاب مهر  و تموم کردم
یکی از بهترین کتابای کلاسیکی که هر کسی میتونه بخونه صد در صد همینه. من برای بار دوم خوندمش و قلبم از شدت زیباییش اکلیل پمپاژ می کنه. من شدیدا به یه بارنی نیاز دارم
و خوشحالم که ولنسی، بارنی و قصر آبیش و پیدا کرد... 
امتیاز: 10 از 10
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

21

          این کتاب، در یک کلمه کتاب خوبی نبود. 
شایدم بود ولییییی شخصیت پردازی ضعیفششش خیلی رو مخم بود، ایده داستان خیلی خیلی خوب بود
امااا نویسنده با شخصیت پردازی ضعیف و کلیشه ای کردن داستان خرابش کرد. 
اولش که این کتابو میخوندم خوب بود، حتی یه جاهایی باهاش خندیدم و حال کردم ولی از صفحه ۲۰۰ به بعد بود فکر کنم که دختره زد سیم آخر و کلا  همچیو داغون کرد. 
مشکل اصلی داستان این بود که نویسنده اومد شخصیت اصلی رو یه زن ضعیف نشون داد. خیلی رو مخم بود واقعا... فکر کنید سامانتا یه وکیل خیلی با استعداد با ضریب هوشی خیلی خیلی بالا که تو یه شرکت خیلی خفن کار می کنه، خیلی یهویی پنجاه میلیون پوند به شرکتش ضرر میزنه و به جای اینکه وایسه و از خودش دفاع کنه جیم میزنه، سوار قطار میشه و میره به یه روستای کوچیک و خودشو  یه خدمتکار معرفی می کنه، یعنی این وکیل خیلی باهوش یه ذره قدرت برای دفاع از خودش نداشته؟؟؟ 
حتی انقدر🤏
همونطور که گفتم مشکل اصلیش واقعا شخصیت پردازی ضعیفش بود و اینکه  به کل زد شغل وکیل بودنو نابود کرد.نویسنده می تونست با تزریق یذره شجاعت تو این دختر داستان رو خیلی خوب تر بکنه،سامانتااگه وایمیساد و منطقی مشکلشو حل می کرد همچی بهتر تر میشد که نشد. 
امتیاز من به این کتاب ۲ از ۱۰ عه
اونم بخاطر یزره طنزی بود که داشت. 
ولی ولی بازم اینا بکنار میتونید یبار بخونیدش
ولی توقع زیادی نداشته باشین.
        

10

39

دیشب این ک
          دیشب این کتاب رو تموم کردم و میتونم بگم بهترین کتاب عاشقانه ای بود که خوندم. جوری این کتاب خوبه که هنگام خوندنش قلبم به جای خون اکلیل پمپاژ می کرد و توی سینم انگار بمب پروانه ترکیده بود.. 
با خوندن این کتاب احساسات متفاوتی رو حس کردم، گاهی خنده گاهی گریه گاهی هیجان و حتی گاهی خشم و ترحم. این کتاب پستی های کمی داشت ولی در عوض تا دلتون بخواد پر از نقطه اوج بود.. پر از اوج هایی که هرلحظه روح و قلب ادمو به لرزه مینداخت. 
آرچر عزیزم یه پسر احساسی طرد شده منزوی و بری دختری که شاهد یه قتل بوده کاپل این داستانن که از هرجهت نگاشون کنی خیلی گوگولی و خوبن:) 
شاید به خاطر درکی که دو طرف از احساسات هم داشتن و کلیشه ای نبودن شخصیاتا چیزی بود که منو به خودش جذب کرد.. این نکته نقطه تفاوت این کتاب عاشقانه با بقیه کتابا بود.. و نکته بعدی که منو به وجد اورد دقیقا این بود که داستانش از اساطیر یونان گرفته شده و این خیلی ✨✨✨✨ بود🥲
نمیخوام تعصبی و اینا رفتار کنم هرکس نظر و سلیقه شخصی خودشو داره پس اگه نظر منو خوندی و باهاش موافق نبودی هیچ عیبی نداره فقط احترام بزار و با احترام نظر خودتو بنویس. فقط میخوام بگم که این کتاب برای من واقعا خوب بود و باهاش عشق کردم. 
امیدوارم شماهم اگه خوندینش یا میخواید بخونید همین احساسات رو تجربه کنید و لذت ببرید✨🤌🏻

        

25