معرفی کتاب هزارتوی پن اثر گی یرمو دل تورو مترجم پیمان اسماعیلیان

هزارتوی پن

هزارتوی پن

گی یرمو دل تورو و 3 نفر دیگر
4.2
81 نفر |
34 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

5

خوانده‌ام

162

خواهم خواند

139

ناشر
افق
شابک
9786003539587
تعداد صفحات
280
تاریخ انتشار
1401/1/2

توضیحات

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        سال ۱۹۴۴ بود و دخترکی که توی یکی از ماشین‌ها کنار مادر باردارش نشسته بود، نفهمید درختان چه نجوا کردند.نامش اوفلیا بود و سیزده سال بیشتر نداشت. چندین و چند ساعت می‌شد سوار ماشین بودند،از هر آنچه اوفلیا می‌شناخت دورتر و دورتر می‌شدند، بیشتر و بیشتر در عمق این جنگل بی‌پایان پیش می‌رفتند و قرار بود مردی را ببینند که مادرش انتخاب کرده بود تا پدر تازه‌ی اوفلیا باشد. اوفلیا او را صدا می‌زد «گرگ» و دلش نمی‌خواست به او فکر کند. ولی انگار حتی درختان هم نام او را نجوا می‌کردند.
      

لیست‌های مرتبط به هزارتوی پن

نمایش همه
ارباب دزدهااژدهاسوارهزارتوی پن

به دنیای فونکه خوش آمدی🔮

6 کتاب

در دل کتاب، جادو نفس می‌کشد📜 وقتی که داستان، در را باز می‌کند... آن‌سوی کلمات دروازه‌ای از جوهر✒️ قصه‌ای از دل جوهر میان سایه‌ها و جوهر نجوای کتاب‌های زنده سفر به دنیایی که واقعی‌تر از خیال است... بعضی نویسنده‌ها فقط با کلمات نمی‌نویسن، با جادو نفس می‌کشن. کورنلیا فونکه یکی از اون نویسنده‌هاست. نه‌فقط قصه‌گو، بلکه خالق دنیاییه که وقتی پات بهش برسه، دیگه برگشتن ساده نیست... فونکه برای آدمایی می‌نویسه که به صدای ورق زدن کتاب گوش می‌دن، که باور دارن گاهی یک جمله می‌تونه دروازه‌ای به جهان دیگه باز کنه. یکی از همون جادوگرهای قصه‌گوئه. کسی که دنیاش پر از کتاب‌هایی‌یه که حرف می‌زنن، سایه‌هایی که پاورچین دنبال حقیقت میان، و قهرمان‌هایی که هیچ‌وقت اون‌طور که فکر می‌کنی، ساده نیستن. در دنیای او ، حتی خوندن یک کتاب ممکنه تو رو به درونش بکشه، یا کاری کنه که شخصیت‌هاش قدم به دنیای تو بذارن… و این، هم ترسناکه، هم قشنگ… هم واقعی‌تر از چیزی که فکر می‌کنی. تو قصه‌هاش، کتاب‌ها زنده‌ان، جوهرها نفس می‌کشن، سایه‌ها حرف می‌زنن و اژدهاها از دل نقاشی بیرون میان. اما هیچ داستانی بدون قهرمانش کامل نیست... اینجا دخترِ کنجکاوی هست که جرئت داره به دل خطر بزنه، مردی هست که کتاب‌ها رو نه فقط می‌خونه، بلکه باهاشون زندگی می‌کنه... دختری که نقاشی‌هاش به حرکت در‌میان و پسرکی که از دل سکوت، نوری به جهان می‌تابونه. شخصیت‌هایی که توی ذهن نمی‌مونن… توی قلبت ریشه می‌زنن. اگه از اون آدمایی هستی که: 🌌 با بوی کتاب کهنه دل‌تنگی می‌گیری، 🗝 هنوز ته قلبت منتظری یه روزی کسی بهت بگه «تو از یه دنیای دیگه‌ای»، 🌿 یا حس می‌کنی جادویی که گم شده، هنوز یه جایی توی واژه‌ها زنده‌ست… پس وقتشه دنیای فونکه رو کشف کنی.

4

هابیتراهنمای کهکشان برای اتواستاپ زن هاهزارتوی پن

ادبیات فانتزی مخصوص تازه واردا

10 کتاب

هر روز ژانر‌های جدیدی از بین ژانرهای قدیمی زاده میشن. برای همین این لیست فانتزی یا به قولی «برای تازه‌واردا» شاید یک مقدار عجیب به نظر برسد. چون از زمانی که فانتزی شروع شده، به عنوان یک گونه‌ی ادبی تغییرات زیادی کرده. در ضمن سیر ترجمۀ ادبیات فانتزی هم در ایران واقعاً چشم‌گیر بوده و از دورانی که برای ورود به جهان فانتزی انتخاب‌های محدودی داشتیم زمان زیادی گذشته است.‌ ‌ الان فرقی نمیکنه به ادبیات سحر و شمشیر علاقه داشته باشین یا وحشت هیولایی یا اینکه دلتون بخواد ایده‌های فانتزی رومثلاً با فضاپیما و شمشیرهای نورانی جِدای قاطی کنید، تقریباً به مرحله‌ای از تولید انبوه رسدیم که از هر مدل ادبیاتی که باب میلتون باشد میتونید به صورت صنعتی، شبیه‌سازی بخوانید.‌ ‌ ولی از کجا شروع کنیم؟ طبیعتاً اولین پیشنهاد ما اینه که وارد یک کتابفروشی بشوید و اولین کتاب فانتزی‌ای که چشمتون رو گرفت بردارید و بخوانید. همیشه روحیۀ ماجراجویی در برخوردهای اول جوابه. در این یک مورد هم اتفاقاً آن مثل قدیمی که «کتاب رو نباید از روی جلدش قضاوت کرد» کنار بذارید. خیلی پیش میاد کتابی بخونید که فقط جلدش قشنگه یا اسم قشنگی داره. اگر غیر از این بود که احتمالاً مارکترها از کار بی‌کار می‌شدند.‌ ‌ ‌ولی اگه حس میکنین باید این ماجراجویی را با مشاورۀ یه جادوگر پیر ریش‌سفید شروع کنید (که بهتون قول میدم که من نه پیرم و نه ریشو) اجازه بدید یک مقداری شما را به سمت درست هل بدهم. فرزین سوری * این کتابا بدون ترتیب معرفی شدن. راستی خیلیاشون مجموعه هستن و ما فقط جلد اولشون رو اینجا معرفی کردیم.

4

شاه دزدایگرن شجاعاژدهاسوار

کورنلیا فونکه...🖋📚✨

11 کتاب

تمامی آثار کورنلیا فونکه در یک لیست ... *در قصر وحشت، در بهخوان موجود نبود* کورنلیا ماریا فونکه (به آلمانی: Cornelia Funke) نویسندهٔ آلمانی است. وی در ۱۰ دسامبر سال ۱۹۵۸ میلادی در شهر دورستن (Dorsten) آلمان زاده شد. از معروف‌ترین آثار وی سه‌گانه سیاه قلب او است که در سال ۲۰۰۴ تا ۲۰۰۸ (۱۳۹۱ در ایران) منتشر شد. بسیاری از کتاب‌های او در حال حاضر به فارسی و انگلیسی ترجمه شده‌اند. ژانر اصلی نوشته‌های او فانتزی و ماجراجویانه است. خانم فونکه در حال حاضر در بورلی هیلز، کالیفرنیا (Beverly Hills, California) زندگی می‌کند. بیش از ۲۰ میلیون نسخه از کتاب‌های وی تا کنون در سراسر جهان به فروش رسیده. منبع:سایت ایران کتاب. پ.ن: این کتاب‌ها همه کتاب‌های ترجمه‌ شده‌ی این نویسنده هستند. اگر کتابی را می‌شناسید که از این نویسنده است و ترجمه نشده زیر لیست بگویید تا اضافه کنم. این نویسنده کتاب های ترجمه نشده ی زیادی دارد که برخی در بهخوان موجود نبودند.

26

یادداشت‌ها

بسم الله ا
        بسم الله الرحمن الرحیم 

هزارتوی پن را با انتظار نسبتا کمی شروع کردم، زیرا می‌دانستم از روی فیلمی به همین نام نگاشته و اقتباس شده و به عنوان کتابی که با توقع کم آغاز کردم، بسیار سطح بالاتر بود.
 
داستان در بحبوحه‌ی جنگ داخلی اسپانیا رخ می‌دهد. دختری به نام اوفلیا، همراه مادر باردارش، و همراه مردی که مجبور است پدر خطابش کند-در حالی که برای اوفلیا نمادی از گرگ در داستان‌هاست- و سربازان این مرد(این مرد یعنی ویدال، یک فرمانده است) به مکانی در میان جنگل و کنار آسیابی قدیمی نقل مکان می‌کنند. زیرا ویدال به دنبال شورشی‌هاییست که در جنگل پنهان شده‌اند. از آن طرف، شخصیت‌های مهم‌ دیگری هم داریم. مرسدس، خائن و برادر شورشی‌ای که در قالب یک خدمتکار در آن خانه‌ی کنار آسیاب حضور دارد، دکتر فری‌یِرا، مردی خوش‌قلب اما کمک‌کننده به شورشی‌ها که باز هم در حال خیانت به ویدال است، فان که یک موجود جادویی و داناست، و حتی خود ویدال، مردی خشک، ترسناک، وحشت‌آور، مغرور و به دنبال شورشی‌ها. اوفلیا که عاشق داستان‌های پریان است.

داستان از آن داستان‌هایی‌ست که اگر کودکی‌تان به خواندن قصه‌های پریان گذشته باشد و عاشق افسانه‌ها، پری‌ها، جنگل‌ها، و در یک کلام جادو باشید؛ شما را از همان خطوط آغازین غرق خود می‌کند. همان اتفاقی که برای من افتاد. اما هرچه صفحات جلوتر می‌روند و شما بیشتر می‌خوانید، بیشتر متوجه این مسئله می‌شوید که این کتاب چندان هم به قصه‌های پریان شباهت ندارد. بلکه دنیایی تاریک و ترسناک را دربرگرفته! هرچه کتاب جلوتر می‌رود، خشونت آن هم بیشتر می‌شود،‌ و این برای من که بیشتر کتاب‌های کورنلیا فونکه را خوانده‌ام، بسیار عجیب بود، بسیار عجیب. زیرا اگر کورنلیا فونکه و قلمش را بشناسید، می‌دانید که حتی با وجود اتفاقات تلخ داستان، پرتوهای نور امید را می‌توان میان داستان‌هایش دید و همه چیز به کام شما پیش می‌رود و داستان‌هایش معمولا ساده پیش می‌روند و چندان خطرناک نیستند!!
اما عجیب بود که کورنلیا فونکه توانسته همچین داستانی را چنین بر کاغذ بیاورد.. البته این کتاب از فیلم اقتباس شده، ولی با این حال حتی قلم نویسنده هم تغییر کرده بود! اینکه فونکه توانست چنین قلم خود و احساسی که بعد از خواندن آن به خواننده دست می‌دهد را تغییر دهد، به من نشان داد که واقعا اشتباه فکر نمی‌کرده‌ام و فونکه یکی از بهترین نویسنده‌هایی‌ست که تا به حال کتاب‌هایش را خوانده‌ام. 
هرچه کتاب به پایانش نزدیک‌تر می‌شد، حس می‌کردم چیزی روی قفسه‌ی سینه‌ام فشار می‌آورد و مجبورم می‌کند دیگر ادامه ندهم. زیرا اتفاقاتی به وقوع می‌پیوستند که نه تنها ربطی به قصه‌های پریان نداشتند، بلکه در تضاد با آنها بودند. گویی رنگ‌های درخشان و زیبای ابتدای کتاب کمرنگ شده و جای خودشان را به تاریکی داده بودند. به خلاء، به ناامیدی که هیچ گاه تمام نمی‌شود.
شخصیت‌پردازی کتاب به شدت قوی و عالی بود، دقیقا احساسات آنها را مانند احساس آدم‌های واقعی درک می‌کردم. گویی آنها چند شخصیت عادی نبودند و انسان‌هایی بودند که در کتاب زندانی شده‌اند تا نقش خود را در آن ایفا کنند. از مردی سنگدل همانند ویدال گرفته تا دخترکی معصوم مانند اوفلیا، انگیزه‌هایشان، ترس‌هایشان، و احساساتشان را می‌شد درک کرد.

داستان‌هایی که ابتدای بعضی از بخش‌ها می‌آمدند خواندنی و جالب بودند، اما به پایان کتاب که رسیدند، مرا به شدت گیج کردند. از ابتدای کتاب هر داستان را که می‌خواندم ربط آن را با داستان اصلی متوجه می‌شدم، ولی یکی از آنها، یعنی داستان گارسیس، از نظرم اضافی بود و مرا به شدت گیج کرد. اگر گارسیس تبدیل به قورباغه شده و اوفلیا نابودش کرده بود، پس چگونه در ابتدای کتاب هم حضور داشت و با ویدال گفت و گو می‌کرد؟ این برایم ناپیدا ماند. و اگر ساحره آنقدر داستان دور و درازی داشت، چگونه گارسیس او را کشته بود؟ این‌ها معماهایی بودند که برایم باقی ماندند.
ولی در کل این کتاب را دوست داشتم و دیدن فیلم آن هم در اولویتم است.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

22

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

1

Negar rahimi

Negar rahimi

5 روز پیش

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

1

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

1

Zahra

Zahra

1403/12/7

        اوایل کتاب با خودم فکر می‌کردم که این کتاب کجاش فانتزی سیاهه؟ این که دنیای بوسیدنی و نرمی داره! غرق شده بودم تو تصورات افلیا از دنیا. منم مثل اون همه‌چیز رو قشنگ می‌دیدم. صدای درخت‌ها، صدای باد و صدای آسیاب رو می‌شنیدم. حشره‌هارو پری می‌دیدم و طبیعت رو زنده‌تر از هرچه که هست تو ذهنم تصور می‌کردم. اما رفته رفته همه چیز سیاه شد. به جایی رسیدیم که منم همراه افلیا گفتم واقعا جادو وجود نداره! فقط مرگه. جنگ حتی خیالات و رویاهای مارو نابود می‌کنه و افلیا هم قربانی جنگ بود. افلیا تنها بود و مجبور بود که به جادو و دنیای کتاب‌هاش پناه ببره و ما هم همراهش این تنهایی رو حس می‌کردیم و هیچکدوممون نمی‌خوایم باور کنیم که انتهای این قصه تلخ بوده و نمی‌خوایم باور کنیم افلیا تنها به کام مرگ رفت و فرصت نجات خودش توسط مرسدس رو از دست داد. ما هم تو دنیای افلیا غرق شدیم و می‌خوایم به خودمون بقبولونیم که افلیا برادرش رو قربانی خواسته خودش نکرد. اون رو نجاتش داد و قهرمانانه آخرین ماموریت رو انجام داد و به دنیای زیرین و پیش پدر مادرش برگشت.
این تقابل خیال و واقعیت واقعا این کتاب رو جذاب کرده و چقدر قشنگ منطق داستانی حفظ شده بود! (از فیلم خیلی بیشتر دوستش داشتم)
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

27

Kosar

Kosar

1403/3/13

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

کتاب هزارت
          کتاب هزارتوی پن، کتابیه که از لحاظ ادبی بسیار قویه، توصیفات بسیار زیبایی داره، افسانه هایی که در خلالش اورده شده افسون کنندست و شما میتونید در حین خوندنش، جملات و کلمات منحصر به فردی رو پیدا کنید که مشخصا با دقت و وسواس زیاد و به زیبایی انتخاب و نوشته شدن که مطمئنا بخش زیادی از اون بخاطر ترجمه خوب آقای اسماعیلیانه.
از نظر فانتزی هم کتاب قشنگی بود.  اونطور که از یه کتاب فانتزی انتظار می‌ره، پر از افسانه ها و قصه ها و شخصیت های پیچیده ایه که تو بخش های مختلف به هم مربوط می‌شن و خواننده رو به شگفتی وامی‌دارن. موجودات جادویی هم که یکی از عناصر اصلی داستان بود ولی نکته اینه که این کتاب اونقدرا هم جدا از دنیای ما نبود.
شخصیت پردازی خوبی داشت و هر شخصیت، ماجرا و داستان خاصی برای خودش داشت و جهان رو به دید خودش و در لحظه می‌دید و خلاصه که شخصیت ها قوی بودن، ولی بعضی وقتا همزادپنداری و درک برخی شخصیت ها واقعا سخت می‌شد.
طراحی جلد جذابی داشت ولی گهگاهی می‌شد که با دیدن تصاویر درون کتاب ناامید می‌شدم، خصوصا با وجود این نکته که تصور بعضی موقعیت ها و صحنه ها سخت بود.
در کل وایب عجیب و حال و هوای متفاوتی داشت و جذاب و پرکشش بود.
بنظرم درون مایه داستان بیشتر درمورد قدرت وجودی همه خانما و دخترا بود و اینکه نباید دست کم گرفته بشن یا بی ارزش تلقی بشن چون انقدر قدرتمند هستن که بهترین تصمیما رو بگیرن و بیشترین کمکا رو بکنن و همزمان بهترین همسر و دختر و خواهر جهان هم باشن.
با توجه به بعضی شخصیت های منفی داستان، به بزدلی عمیقی که در عمق غرور و جلال و جبروت بعضی افراد وجود داره هم اشاره داشت.
بعضی جاها هم خشونت شخصیت های منفی خیلی زیاد می‌شد. 
این کتاب رو به کسایی که به رمان هایی با سبک رئالیسم جادویی و فانتزی علاقه دارن و دنبال سطح ادبی قوی هستن پیشنهاد می‌کنم:) 
        

17