معرفی کتاب روزهای بیشتری در کتاب فروشی موریساکی اثر ساتوشی یاگی ساوا مترجم مژگان رنجبر

روزهای بیشتری در کتاب فروشی موریساکی

روزهای بیشتری در کتاب فروشی موریساکی

4.2
9 نفر |
4 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

17

خواهم خواند

26

شابک
9786004616751
تعداد صفحات
182
تاریخ انتشار
1403/1/1

توضیحات

کتاب روزهای بیشتری در کتاب فروشی موریساکی، نویسنده ساتوشی یاگی ساوا.

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به روزهای بیشتری در کتاب فروشی موریساکی

نمایش همه

لیست‌های مرتبط به روزهای بیشتری در کتاب فروشی موریساکی

یادداشت‌ها

6

Teu

Teu

1403/10/21

          موموکو گفته بود:«ممنون که به خاطر من گریه می‌کنی.» 
من این حرف را خطاب به خودم احساس کردم. در حالی که قطره قطره اشک‌هایم روی صفحات کتاب می‌ریختند و عینکم را برداشته بودم تا با خیال راحت گریه‌ام را کنم، تصور کردم که این یک پیام پنهانی برای من است. در خیالم خودم را متصور شدم که از من تشکر می‌کند؛ بابت اینکه زندگی را ادامه می‌دهم، با تمام احساسات، با تمام اشک‌ها.
این کتاب تسلی‌بخش است. لااقل برای من که این‌طور بود. بیانش تکراری و روان‌فرسا نبود؛ لذتی عمیق اما معمولی به من می‌داد. گویی جرعت داده باشد که شما به بخشی کاملا عادی از زندگی لبخند بزنید، طوری که به نظر بیاید با شاهکارترین قسمتِ زیستن مواجه شده باشید.
این آرامشِ مکتوب، با جهان کتاب‌ها پیوند قابل توجهی دارد. داستانِ این کتاب حول کتابفروشیِ کتاب‌های دست دوم اتفاق می‌افتد؛ اما ارتباطش با کتاب‌ها کمی کم‌تر از جلد پیشین (روزها در کتابفروشی موریساکی) است. 
داستان از زبان "تاکاکو" روایت شده و به نظرم زاویه دید مناسبی محسوب می‌شود. در این کتاب هم مانند جلد قبلی شاهد رشد شخصیتِ او و روابطش هستیم.
اما برای من مهم‌تر از هرچیز، تاثیری بود که شخصیت‌ها بر هم می‌گذاشتند. به عنوان مثال، قسمتی از کتاب صحنه‌ای را نشان می‌دهد که "تاکانو" وقتی می‌بیند "تومو" دوست دارد کناره بگیرد، سکوت کند و کتاب بخواند، او نیز کتابی بر می‌دارد و کنارش مطالعه می‌کند. (و من یاد قسمتی از یک کتاب کودک افتادم که می‌گفت:«می‌شه دوتایی با هم تنها باشیم؟») تماشای این موقعیت "تاکاکو" را به تجدید نظر راجع به افکار آزاردهنده‌ای که راجع به رابطه‌اش دارند وادار می‌کند. این مسأله خیلی برایم اهمیت دارد؛ چون گاهی خودم نیاز دارم چیزی بخوانم، چیزی بشنوم که بگوید:«بس کن! چرا خودت رو با افکارت شکنجه می‌کنی؟»
مطالعه‌ی این کتاب برای من آرامش‌بخش بود؛ سبکم کرد و فکر می‌کنم حالا نوبت من است که بگویم:«ممنون که باعث شدی به خاطرت گریه کنم.»
        

4