یادداشتهای ریحانه نعمتی (63)
1403/6/6
📄 #یادداشت 📘 #در_جبهه_غرب_خبری_نیست 🖋️ #اریش_ماریا_رمارک 🎧 #اشکان_عقیلی_پور 📝#مترجم_رضا_جولایی کتاب در جبهه غرب خبری نیست کتابی ضد جنگ است که از زبان جوان آلمانی، جنگ جهانی اول را روایت میکند. جوانی که به تشویق مدیر مدرسه شان به همراه تعدادی از همکلاسیهایش داوطلب شرکت در جنگ میشوند. جنگی که وقتی با واقعیت آن روبرو میشوند حس میهن دوستی کم کم بین شان رنگ میبازد و آن را پوچ میبینند. جنگی که دوست دارند به رزم بین سران کشورها تبدیل شود تا میلیونها بیگناه از طرفین جنگ کشته و زخمی و آواره نشوند. کتاب با نثری روان به توصیف جزئیات میپردازد و سعی میکند زندگی سربازان را در موقعیت های مختلف به نمایش بگذارد. از صحنهای که دوست شان در آن ابتدا زخمی و سپس کشته میشود تا چگونگی رزم با دشمن در خط مقدم را روایت میکند. نویسنده که خود در جوانی تجربه شرکت در جنگ را داشته با زیرکی در طی یک داستان بلند صحنه های مختلفی از جنگ را به تصویر میکشد. صحنههای جنگ در پشت جبهه، آموزش قبل از صحنه نبرد، برخورد افسران با سربازان، تنبیه آنان، حتی انتقام از افسری که خیلی سربازان را اذیت میکرد تا بودن در کنار دوستان، چگونگی مرخصی رفتن سرباز، جدا شدن سخت از خانواده و برگشتن به صحنه جنگ، تفریحات جبهه با دوستان، خورد و خوراکشان، پوشش و.. همه را در داستانهای مرتبط با هم ذکر میکند. حتی تجربه جنگ در جبهه های مختلف را توضیح میدهد از اینکه در نقش نگهبان انبار یک روستا خدمت کنند تا جنگ تن به تن در خط مقدم را شرح میدهد. اینکه وقتی سربازی مجروح میشود چگونه به عقب منتقل میشود و در بیمارستان چه بر سر سربازان میآید همه و همه را روایت میکند. کتاب را صوتی گوش دادم. از آنجا که نویسنده آن را به صورت اول شخص روایت کرده صداپردازی خاصی صورت نپذیرفته و تقریبا تغییر متکلم خاصی را شاهد نیستیم و صوتهای محیطی کمی به کمک خواننده کتاب آمده است. اما خوانش کتاب روان و بدون تپق انجام شده است. ما در کشورمان، تجربه جنگ را در هشت سال دفاع مقدس داشتهایم و کتابهای متفاوتی به شرح وقایع آن میپردازند. وضعیت روحیه سربازان ما با روحیه این سربازان بسیار متفاوت است. احساس میکنم پوچی موجود در گفتار رمارک تفاوت ماهیت جنگ از دیدگاه یک مسلمان معتقد با فردی غیرمعتقد را به خوبی نشان میدهد. به نظرم با خواندن این کتابها بهتر متوجه میشویم که چرا رهبر انقلاب اینقدر به انتقال مفاهیم جنگ تحمیلی به نسل بعد تاکید دارند. مفاهیمی که جنگ را برای ما دفاع مقدس کرده و حاضر نشدیم تحت هیچ شرایطی حتی یک وجب از خاکمان اشغال شود اما نبود همین مفاهیم سربازان آلمانی را به پوچی رسانده است. شهریور ١۴٠٣ @BargiAzDanesh 🌱🌾 .
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
1403/5/27
📄 #یادداشت 📘 #حوض_شربت 🖋️ #مریم_قربانزاده 📚 #ستاره_ها ⛔⛔خطر لو رفتن داستان⛔⛔ کتاب حوض شربت سرگذشت بتول باوقار، دختری از خانوادهای متمول است که با یک روحانی ازدواج میکند. مردی که یک روحانی معمولی نبود او در زمان شاه علیه شاه و طاغوت به روشنگری مردم میپرداخت. همسر بتول خانم آنقدر به این کار ادامه داد تا در شهر خودش، فردوس ممنوع المنبر شد و در نهایت بعد از مدتی که امام به نجف تبعید شد زندگی و مبارزه با شاه برایش در ایران مقدور نبود و در نهایت بتول خانم و دو فرزند خردسالش با همسرش راهی نجف میشوند. از آنجا که همسرش به مبارزه با شاه میپرداخت نتوانستند از راه عادی بروند و مجبور میشوند قاچاقی از راهی سخت و صعب العبور راهی نجف شوند. سختی های بتول با کودک نوزادش در این راه خودش روضه ای است ناگفتنی. سر انجام این زن صبور و پرتلاش به دیدار پدر معنویش امیرالمؤمنین نایل میشود و تمام سختی های سفر از دلش رخت برمیبندد. دوازده سال زندگی طاقت فرسا در غربت را فقط امیرالمومنین مرهم بود. همسرش هنوز هم در راه مبارزه بود. با خراب شدن روابط دیپلماتیک ایران و عراق زندگی آنها سختتر شد طوری که امکان رفت و آمد و حتی نامه و تلگراف با ایران نداشتند. بتول نگران مادرش بود که بسیار دلبسته این دختر بود. بعد از سالها که روابط ایران با عراق خوب شد، بتول و فرزندانش توانستند به ایران سفر کنند نحوه مواجهه بتول و مادرش از نقاط عطف داستان بود که بیش از این توضیح نمیدهم تا لذت خواندن را از شما نگیرم. مبارزه شیخ اسماعیل همسر بتول خانم هنوز هم ادامه داشت با این تفاوت که در نجف آنها توفیق زندگی در نزدیکی امام خمینی را داشتند. روایت زندگی در همسایگی امام و همسر و خانواده ایشان برای من جالب و خواندنی بود. برخوردهای همسر امام و دستگیریهای ایشان از خانواده های ایرانی مقیم نجف بسیار خواندنی بود. اوج این روایت نقل مرگ مشکوک فرزند برومند امام، آقا مصطفی بود توصیف نحوه برخورد امام خمینی در این واقعه برای من بسیار قابل توجه بود نویسنده امام را کوه با صلابتی توصیف میکند که حتی چشم هایش تر نشد. اقیانوس آرامی که از تلاطم این طوفان حتی یک تکان هم نخورد. واقعا عمق عظمت این مرد خدا برایم قابل درک نیست. در هر صورت توصیفات امام و همسر ایشان به عنوان همسایه در نجف برایم ناب و جدید بود. بعد از سختی های بسیار زیاد و پیروزی انقلاب موقع وداع بتول با امیرالمؤمنین پدر مهربان شیعیان رسید تا بتول و خانواده اش به ایران بازگردند. با پیروزی انقلاب اسلامی گویی دنبال آسانی های بعد از سختی ها بودیم اما داستان طور دیگری رقم خورده بود، انگار تمام سختی های نجف و قبل از آن فقط برای ایجاد آمادگی بوده و بس. حمله عراق به ایران، جنگ و سختی های اقتصادی به تنهایی سخت بود که در سال 60 با ترورهای منافقین و شهادت شهید بهشتی و جمعی از نمایندگان مجلس و شهادت رئیس جمهور مواجه میشویم، قطعا این وسط زندگی بتول هم که همسرش یار امام بود از این سختیها بی نصیب نماند توضیحات بیشتر را باید خودتان در کتاب بخوانید. کتاب موضوع جدید و نابی دارد، من تا به حال در مورد نحوه زندگی یاران امام خمینی در نجف نخوانده بودم اما از موضع نویسندگی میتوانست قوی تر باشد سه ایرادی که به نظر من به عنوان خواننده عادی رسید اول این بود که کاش داستان اول شخص بیان میشد نه دانای کل به طور کلی روایت اول شخص باعث همذاتپنداری بیشتری در خواننده میشود که من این حالت را در رابطه با شخصیت اصلی داستان نداشتم. دوم این که اگر نویسنده میتوانست با همسایههای ایرانی و عرب و سایر افرادی که در مواجهه با این خانواده بودند هم مصاحبه داشته باشد بهتر میتوانست داستان را نقل کند. ایراد سوم هم پایان ناگهانی داستان بود نمیدانم شاید جلد دومی در راه است. در کل از خواندنش راضی بودم و از طرح ملی کتابخوانی محدثه بابت معرفی و همخوانی کتاب تشکر میکنم. به امید آنکه ما نیز بتوانیم همانند بتول خانم قدرتمندانه و صبورانه در راه اسلام تلاش کنیم که به راستی اگر پشتیبانی های ایشان نبود قطعا همسرشان نیز در راه یاری امام خمینی موفق نبودند. مرداد ١۴٠٣ @BargiAzDanesh 🌱🌾 .
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
1403/5/1
📄 #یادداشت 📘 #دارزن 🖋️ #طاهره_کوه_کن 📚 #انتشارات_شهید_کاظمی کتاب دارزن سرگذشت آقای اصغر اقلیدی از روزهای انقلاب تا اسارت در زندانهای حزب کومله را روایت میکند. کتاب نثر روانی دارد و با استفاده به اندازه و درست از لهجه خاص محل زندگی نقش اول داستان خیلی زود خواننده را با خود همراه میکند تا فضای حاکم بر روستاها را در زمان شاه درک کند. در خلال روایتِ اتفاقات روستا، تعدادی از رسم و رسومات آن ناحیه را نیز بازگو میکند و البته شروع انقلاب در ایران را هم نمایش میدهد. با توصیف ظلم خان به روستائیان و وضع و احوال زندگی آنها به خوبی متوجه فقر حاکم بر جامعه و دلیل عدم همراهی با شاه و عواملش توسط مردم میشویم. اینکه چگونه کم کم مردم دلبسته به رهبر در تبعیدشان میشوند کاملا غیرمستقیم نمایش داده میشود گمانم همان اصطلاح "نگو نشان بده" که بچه های نویسندگی زیاد از آن نام میبرند را خانم کوه کن به خوبی در این کتاب پیاده کرده است. در جریان انقلاب دلبستگی در مردم ایجاد میشود که اوج آن را در ایام جنگ شاهد میشویم. اصغر که هنوز به قول خودش اسمش برای سربازی درنیامده است به صورت بسیجی به جبهه میرود. صحنه ها بدون هیچ تکلفی توصیف شده بودند طوری که با مجروحیت اصغر ترسیدم واقعا پایش قطع شود اما نه اصغر قوی تر و مردتر از چیزی بود که تا حالا شناخته بودم. زرنگی و شهامت اصغر در جنگ با کومله بیشتر خودش را نشان داد طوری که چند بار باعث نجات جان بقیه هم شد. صحنه اسارت او و دوستانش از نقاط اوج داستان بود همچنین برخورد روستاییان با او صحنه خاصی را یادآوری میکرد که حتما باید کتاب را بخوانید تا خوب لمس کنید. اسارت طعم تلخی دارد ولی به قول اصغر داستان ما اسارت در دست هم وطنت به مراتب تلخ تر است. در این قسمت از داستان نیز شاهد شجاعت و زرنگی اصغر هستیم وگرنه چندین بار شاهد شهادتش میبودیم. وقایع اتفاق افتاده در اسارت خوب بیان شده بود. و باز هم زرنگی اصغر در نحوه آزادی اش مشهود بود. در فیلمها سختی اسارت به دست بعثی ها را دیده بودم اما نمیدانم چقدر باید به کسی سخت بگیرند که بعد از هفت ماه اسارت خواهرش او را نشناسد کتاب را بخوانید که برای ما روضه مصور است. البته که نمیتوان قیاس کرد اما رسیدن بعضی از انسانها به درجه دون از حیوانات را میتوان حس کرد. این نکته هم قابل توجه بود که با وجود سختی های اسارت توصیفات نویسنده کتاب را ترسناک نکرده بود چون برای بعضی خواننده ها خواندن این دست کتابها بسیار سخت است ولی شما میتوانید با خیال راحت این کتاب را بخوانید. کتاب به صورت ناگهانی تمام شد طوری که چند بار صفحات کتاب الکترونیکم را بالا پایین کردم تا مطمئن شدم به انتهای داستان رسیده ام. سوالاتی داشتم که کتاب به آن جواب نداده بود اما حضور نویسنده در گروه همخوانی مان و سوالات دوستان کتابخوانم باعث شد نویسنده جوان و خوش ذوقمان به آنها پاسخ بدهد. طرح جلد کتاب و اسم آن بسیار جذاب و سوال برانگیز است که خود نویسنده در کتاب به معنای اسم کتاب اشاره میکند. کتاب موضوع جدیدی داشت و بدون هیچ اضافه گویی و تکلفی آن را به سادگی بیان کرده بود. از دست اندرکاران نشر شهید کاظمی که فرصت مطالعه کتاب را دادند صمیمانه تشکر میکنم. خرداد ١۴٠٣ @BargiAzDanesh 🌱🌾 .
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
1403/5/1
📄 #یادداشت 📘 #پشت_شیشه_های_مات 🖋️ #عزت_الله_الوندی 📚 #انتشارات_سوره_مهر بعد از شهادت ناگهانی شهید رئیسی به تصمیم حلقه کتاب مبنا خوانش دسته جمعی این کتاب را آغاز کردیم. کتاب در مورد زندگی آیت الله بهشتی بود و با یک ایده جذاب شروع شده بود و قصد داشت شخصیت این شهید بزرگوار را از زبان یکی از گروگانهای لانه جاسوسی برای نوه اش توصیف کند. ایده ناب بود اما به نظرم نویسنده آن طور که باید نتوانسته بود آن را رشد بدهد وجود دو شخصیت اضافی که شاید تا جملات آخر معلوم نبود کی هستند داستان را خدشه دار کرده بود. کتاب با اینکه میتوانست خیلی بهتر نگارش یابد اما مطالب تکراری نبود و نقاط کم اما خوبی از شخصیت این شهید بزرگوار را به ما نشان میداد لحظه شهادت ایشان بسیار دلنشین روایت شده بود. به طور کلی کتاب دید دقیقی از شخصیت شهید بهشتی معرفی نمیکند اما در عین حال مطالب تکراری نیست شاید اگر مورد بازنویسی قرار بگیرد و شخصیتهای اضافی حذف شود و ابعاد بیشتری از زندگی ایشان توصیف شود نویسنده بتواند کتاب بسیار بهتری ارائه بدهد. در کل مخاطب با خواندن این کتاب ترغیب میشود بیشتر با شخصیت این شهید موثر آشنا شود. خرداد ١۴٠٣ @BargiAzDanesh 🌱🌾 .
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
1403/5/1
📄 #یادداشت 📘 #بابا_رجب 🖋️ #نسرین_رجب_پور 📚 #نشر_ستاره_ها گاهی فکر میکنم شهید شدن در راه خدا نهایت عاقبت به خیری است. اما با خواندن کتابهایی از جنس بابارجب عمق تصوراتم به هم میریزد. جانبازی در راه حق گاهی بعضی انسانها را آنقدر بالا میبرد که دیگر نمیتوان جمله اول این متن را با قاطعیت گفت. گاهی عاقبت به خیری در تحمل شدایدی است که خدا برایمان صلاح دیده است. گاهی در رسیدن به مقام رضای خداست تحت هر شرایطی... بابارجب خاطرات شهید جانباز رجب محمدزاده است که چهره اش در جنگ تحمیلی با یک خمپاره از بین میرود و سالها با این شرایط سخت زندگی میکند. کتاب از زبان طوبی خانم همسر فداکار او روایت میشود. کتاب ساده و روان خاطرات را بیان کرده و ترتیب زمانی را خوب حفظ کرده و با وجود توصیفات ساده اما صحنه ها را خوب بازسازی میکند. مخصوصا صحنه اولین دیدار طوبی و کربلایی رجب بعد از مجروحیت ایشان را که میخواندم هیجان و استرس زیادی داشتم. گاهی چقدر خودخواه میشویم و فداکاری اطرافیانمان یادمان میرود برخورد بعضی همسایه ها و آشنایان بابارجب نمایانگر همین آدمهاست که شرایط کسی را میدانند اما بازهم زیبایی را در صورت میبینند نه در سیرت. چقدر روح طوبی خانم و خانواده اش در طول زندگی با این شهید زنده بزرگ شد شاید هم بزرگ بود وقتی خدا امتحان شان کرد سرافراز از ابتلا خدا بیرون آمدند. از خود گذشتگی طوبی خانم در کتاب خیلی پررنگ نبود شاید چون از زبان خودش روایت میشد آن را نشان نمیداد اما برخورد مردم چون از جنس برخورد خودش نبود بسیار اذیتش میکرد. بابارجب مهربان و بزرگمرد را در اینترنت دیدم. او سراسر لطف بود و متانت. خدا به مقامات او بیفزاید. از زندگی او یک فیلم کوتاه ساخته شده به نام "پسر را ببین پدر را تصور کن " اوج زندگی بابا رجب برای من آنجا بود که در مصاحبه از طوبی خانم پرسیدند غذای مورد علاقه ایشان چیست؟ سوالی که وقتی کتاب را خوانده باشی و به جوابش بیندیشی عمق درد را خواهی یافت او با یک پاسخ زیبا از یک صحنه تراژدی یک درام ساخت. جوابش را نمیگویم تا خودتان کتاب را بخوانید و بعد حدس بزنید و اگر دوست داشتید جواب را در مستند نیز ببینید. پینوشت : البته اگر مستند را قبل از خواندن کتاب ببینید احتمالا متوجه زیبایی و ظرافت این جواب بی مکث طوبی خانم نخواهید شد. 😉 تیر ١۴٠٣ @BargiAzDanesh 🌱🌾 .
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
1403/4/21
📄 #یادداشت 📘 #ام_علاء 🖋️ #سمیه_خردمند 📚 #انتشارات_شهید_کاظمی کتاب زندگینامه شهدا که معمولا از زبان مادر یا همسرشان روایت میشود زیاد خوانده ام و خیلی ها تاثیرگذار بودند اما گاهی لازم است زندگینامه مادر شهدا را بخوانیم شیرزنانی که چنین مردانی در دامنشان پرورش یافته باید برای ما روایت شوند تا از آنها بیاموزیم از این دست کتابها کتاب تنها گریه کن یک روایت عالی از یک مادر شهید ارائه میدهد ناب و خواندنی... حالا در کتاب ام علاء با روایت مادر چهار شهید که همسر شهید و خواهر شهید هم هست مواجه هستیم... از هر سو به این زن نگاه کنیم اسوه است و کاملا مشخص است که چقدر ذوب در اهل بیت شده که خدا چنین صبری به او و چنین برکتی به فرزندان او داده است... از ویژگی های دیگر این کتاب که در نوع خودش برای من ناب بود آشنایی با خانواده های عراقی در زمان صدام است بعد از دیدن مهمان نوازی عراقیان در اربعین برایم این سوال پررنگتر شده بود آیا این مردم همان مردم عراقی هستند که هزاران پیر و جوان ما را شهید کردند؟ و این تغییر رویه آنها برایم قابل درک و هضم نبود... با خواندن این کتاب فهمیدم صدام چه ظلمی به مردم خودش میکرده و همان موقع هم مردم زیادی از عراق حاضر به جنگ با ایران نبودند و چقدر زجر کشیدند حتی به ایران و کشورهای دیگر فرار کردند و چه ظلمهای طاقت فرسایی در حق خانواده آنها شده است. این وجهه از زندگی مردم شریف عراق در این کتاب برایم روشن شد. خاطرات با نثری روان به رشته نگارش درآمده بودند و نظم زمانی خوبی داشتند. این که نویسنده از چگونگی آشنایی خودشان با سوژه داستان نوشته بودند برایم دلچسب بود. تنها موردی که دوست داشتم در این کتاب ببینم اما نبود روایت یک دست داستان بود اگر داستان از یک راوی مخصوصا راوی متکلم وحده روایت میشد و حالت رمان به خود میگرفت بسیار جذابتر و شیرین تر میشد مشابه کتاب شهاب دین، نخل و نارنج و کتابهایی که به صورت رمان نوشته شده بودند و سعی کرده بودند پایبند به واقعیت باشند. البته نمیدانم شاید خانواده ام علاء دوست داشتند نویسنده از قوه خیال خود برای اتصال روایتهای راویان مختلف به هم استفاده نکند. در هر صورت این کتاب شخصیت یک زن قوی را حکایت میکند که برای همه میتواند الگوی خوبی باشد. از نویسنده و تمام راویان و دست اندرکاران نشر شهید کاظمی بابت این کتاب عالی ممنونم. ان شاء الله بتوانیم از چنین زنی که اسوه صبر و تقوا و توسل به اهل بیت است الگو بگیریم. تیر ١۴٠٣ @BargiAzDanesh 🌱🌾 .
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
1403/4/19
📄 #یادداشت 📘 #دن_آرام 🖋️ #میخائیل_شولوخف 🎧 #علی_عمرانی 📚 #ترجمه_م_ا_به_آذین از ادبیات روسیه کتابی نخوانده بودم. تعریفهایی از کتاب دن آرام خواندم مخصوصا که رهبر نیز آن را توصیه کرده بودند، ترغیب شدم آن را صوتی با صدای علی عمرانی بشنوم. امشب بالاخره بعد از حدودا پنج ماه کتاب را تمام کردم البته کتاب طولانی بود نزدیک 2500 صفحه که بیش از هفتاد ساعت زمان خوانش صوتی آن بود. به نظرم برای اولین کتاب روسی شروع خوبی نبود چون هم طولانی بود هم من با ادبیات روسی آشنایی نداشتم. کتاب شخصیتهای زیادی داشت که بعضی از افراد به جز اسم اصلی اسم مخفف هم داشتند علاوه بر این اسمهای روسی برایم جدید بود این را به کلمات جدید مثل مکانهای ناآشنا، حتی مقیاسهای طولی متفاوت و... اضافه کنید که خوانش را سختتر میکرد. آقای عمرانی کتاب را روان خوانده بودند ولی به دلیل شخصیت های زیاد کتاب حس میکردم در صداسازی شخصیتهای جدید به مشکل برخورده بودند از طرفی تدوین صوتی کتاب به نظرم ضعیف بود و موسیقی های کمکی که به تصویرسازی کتاب کمک میکرد کم بود و بیشتر به موسیقی متن اول و آخر فصل محدود میشد و خیلی از توصیفات که میشد با صدا صحنه سازی کرد به این شکل انجام نشده بود. جاهایی که ریتم متن تند میشد یا شخصیتهای متفاوت صحبت میکردند به وضوح احساس ضعف میشد. ترجمه روان بود البته احساس میکنم مترجم در بسیاری از کلمات به کلمات روسی وفادار بود. بعضی توصیفات در جای جای کتاب یکسان بود مثلا در توصیف دندان شخصیتها همیشه سفید و ردیف بودند یا صورتشان آبله گون بود. شخصیت اصلی داستان گریگوری ملوخوف بود و داستان حول او و خانواده اش میچرخید و در عین حال دوره مهمی از تاریخ روسیه بازگو میشد شخصیتها تخیلی بودند اما قسمتهای مهم تاریخ روسیه و شخصیتهای واقعی تاریخ روسیه نیز در خلال داستان توصیف میشود. در کتاب با نحوه زندگی مردمان شوروی و فرهنگ آنها، دین و آیین شان آشنا میشویم. توصیف بعضی صحنه ها باعث میشود آن را مناسب نوجوانان ندانم. اگر علاقمند به خواندن این کتاب هستید توصیه میکنم کمی با ادبیات روسی آشنا باشید و در مورد تاریخ روسیه اطلاعاتی داشته باشید تا این کتاب جذاب را بهتر متوجه شوید. تیر ١۴٠٣ @BargiAzDanesh 🌱🌾 .
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
1403/4/6
📄 #یادداشت 📘 #بچه_ای_که_نمیخواست_آدم_باشد 🖋️ #زهرا_موسوی 📚 #انتشارات_مهرستان یک کتاب کوتاه مخصوص نوجوانان در مورد واقعه غدیر که از نگاهی نو این واقعه را توصیف میکرد. ایده کتاب جدید و خوب بود نثر کتاب را ولی نپسندیدم. داستان از زبان یک بچه شتر روایت میشد که نثر خاصی داشت و جملات را غلط بیان میکرد دوستان کتابخوانم که با هم کتاب را میخواندیم اتفاقا بسیار زبان بچه شتر را دوست داشتند اما من نه. نمیدانم شاید چون معلمم این طرز غلط صحبت کردن را دوست نداشتم البته من کتاب را به همراه دو فرزند 6 و 11 ساله ام بلندخوانی کردم و آنها نیز با نحوه صحبت بچه شتر ارتباط برقرار نمیکردند و کمی برایشان نامفهوم بود و بعضی جاها نیاز بود منظور نویسنده را توضیح بدهم ولی خود داستان را دوست داشتند و کلی با کارهای بچه شتر خندیدند. در کل تجربه خوبی بود. کتاب مناسب بلندخوانی برای سنین دبستان و نوجوانان و البته بزرگسالان با دل نوجوان هست... تیر ١۴٠٣ @BargiAzDanesh 🌱🌾 .
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.