یادداشت ریحانه نعمتی
1403/5/27
📄 #یادداشت 📘 #حوض_شربت 🖋️ #مریم_قربانزاده 📚 #ستاره_ها ⛔⛔خطر لو رفتن داستان⛔⛔ کتاب حوض شربت سرگذشت بتول باوقار، دختری از خانوادهای متمول است که با یک روحانی ازدواج میکند. مردی که یک روحانی معمولی نبود او در زمان شاه علیه شاه و طاغوت به روشنگری مردم میپرداخت. همسر بتول خانم آنقدر به این کار ادامه داد تا در شهر خودش، فردوس ممنوع المنبر شد و در نهایت بعد از مدتی که امام به نجف تبعید شد زندگی و مبارزه با شاه برایش در ایران مقدور نبود و در نهایت بتول خانم و دو فرزند خردسالش با همسرش راهی نجف میشوند. از آنجا که همسرش به مبارزه با شاه میپرداخت نتوانستند از راه عادی بروند و مجبور میشوند قاچاقی از راهی سخت و صعب العبور راهی نجف شوند. سختی های بتول با کودک نوزادش در این راه خودش روضه ای است ناگفتنی. سر انجام این زن صبور و پرتلاش به دیدار پدر معنویش امیرالمؤمنین نایل میشود و تمام سختی های سفر از دلش رخت برمیبندد. دوازده سال زندگی طاقت فرسا در غربت را فقط امیرالمومنین مرهم بود. همسرش هنوز هم در راه مبارزه بود. با خراب شدن روابط دیپلماتیک ایران و عراق زندگی آنها سختتر شد طوری که امکان رفت و آمد و حتی نامه و تلگراف با ایران نداشتند. بتول نگران مادرش بود که بسیار دلبسته این دختر بود. بعد از سالها که روابط ایران با عراق خوب شد، بتول و فرزندانش توانستند به ایران سفر کنند نحوه مواجهه بتول و مادرش از نقاط عطف داستان بود که بیش از این توضیح نمیدهم تا لذت خواندن را از شما نگیرم. مبارزه شیخ اسماعیل همسر بتول خانم هنوز هم ادامه داشت با این تفاوت که در نجف آنها توفیق زندگی در نزدیکی امام خمینی را داشتند. روایت زندگی در همسایگی امام و همسر و خانواده ایشان برای من جالب و خواندنی بود. برخوردهای همسر امام و دستگیریهای ایشان از خانواده های ایرانی مقیم نجف بسیار خواندنی بود. اوج این روایت نقل مرگ مشکوک فرزند برومند امام، آقا مصطفی بود توصیف نحوه برخورد امام خمینی در این واقعه برای من بسیار قابل توجه بود نویسنده امام را کوه با صلابتی توصیف میکند که حتی چشم هایش تر نشد. اقیانوس آرامی که از تلاطم این طوفان حتی یک تکان هم نخورد. واقعا عمق عظمت این مرد خدا برایم قابل درک نیست. در هر صورت توصیفات امام و همسر ایشان به عنوان همسایه در نجف برایم ناب و جدید بود. بعد از سختی های بسیار زیاد و پیروزی انقلاب موقع وداع بتول با امیرالمؤمنین پدر مهربان شیعیان رسید تا بتول و خانواده اش به ایران بازگردند. با پیروزی انقلاب اسلامی گویی دنبال آسانی های بعد از سختی ها بودیم اما داستان طور دیگری رقم خورده بود، انگار تمام سختی های نجف و قبل از آن فقط برای ایجاد آمادگی بوده و بس. حمله عراق به ایران، جنگ و سختی های اقتصادی به تنهایی سخت بود که در سال 60 با ترورهای منافقین و شهادت شهید بهشتی و جمعی از نمایندگان مجلس و شهادت رئیس جمهور مواجه میشویم، قطعا این وسط زندگی بتول هم که همسرش یار امام بود از این سختیها بی نصیب نماند توضیحات بیشتر را باید خودتان در کتاب بخوانید. کتاب موضوع جدید و نابی دارد، من تا به حال در مورد نحوه زندگی یاران امام خمینی در نجف نخوانده بودم اما از موضع نویسندگی میتوانست قوی تر باشد سه ایرادی که به نظر من به عنوان خواننده عادی رسید اول این بود که کاش داستان اول شخص بیان میشد نه دانای کل به طور کلی روایت اول شخص باعث همذاتپنداری بیشتری در خواننده میشود که من این حالت را در رابطه با شخصیت اصلی داستان نداشتم. دوم این که اگر نویسنده میتوانست با همسایههای ایرانی و عرب و سایر افرادی که در مواجهه با این خانواده بودند هم مصاحبه داشته باشد بهتر میتوانست داستان را نقل کند. ایراد سوم هم پایان ناگهانی داستان بود نمیدانم شاید جلد دومی در راه است. در کل از خواندنش راضی بودم و از طرح ملی کتابخوانی محدثه بابت معرفی و همخوانی کتاب تشکر میکنم. به امید آنکه ما نیز بتوانیم همانند بتول خانم قدرتمندانه و صبورانه در راه اسلام تلاش کنیم که به راستی اگر پشتیبانی های ایشان نبود قطعا همسرشان نیز در راه یاری امام خمینی موفق نبودند. مرداد ١۴٠٣ @BargiAzDanesh 🌱🌾 .
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.