یادداشتهای مهدی نجف پور (40) مهدی نجف پور 3 روز پیش غریبه ایان رید 3.2 7 ■بعضی از کتابارو که میخونی، خوشحال میشی که هنوز قدرت ادبیات اونقدر زیاده که تاثیرش از دیدنِ فیلمها و سریالها هم فراتر میره و اثرش رو توی تو چنان باقی میگذاره که مدتها بهش فکر کنی. "غریبه" برای من جزو چنین آثاری بود. اثری که اتفاقا نه برای خیلی وقت پیش، بلکه برای ۴ یا ۵ سال قبل هستش. خوندنش لذتبخش و در عینحال مور مور کننده بود. چیزهایی که توی متنِ داستان میخونی یک داستان ساینسفیکشن رو ارائه میدن اما در فرامتن و زیرمتن داستان، ما با چیزهایی روبهروییم که حتی اگر چشمهامون رو به روشون ببندیم نمیتونیم مانعِ متوجه شدنشون بشیم. داستانِ "غریبه" برای شککردن نوشته شده. داستانی که توش دنیا آخرالزمانیه، پیشرفت بشر مثلِ برق و باد سریعه و دنیا اونقدر در حال تغییره که برای کرکترای داستان بسترِ نقطهایه که باید دقت کنن چیزی که فکر میکنن هستن یا نه؟ روایتِ ایان رید از ماجرا جوریه که از همون اول متوجه میشی که یه چیزی سرِ جاش نیست و داره بهت سرنخ میده تا دچار شک بشی اما هرچقدر هم شککنی، خیلی دشواره که سیلی محکمی که اواخر داستان قراره بهت بخوره رو پیشبینی کنی و این برای یک نویسندهی امروزی خیلی کار سختیه چون مخاطبهاش هم از یک هوش نسبی برخورد دارن که اگر خوب با کارتات بازی نکنی دستت رو میخونن. ■همراه شدن با داستانِ "غریبه" اونقدر سادهست که باورت نمیشه داری انقدر راحت در طول صفحات پیشروی میکنی. همهی اینها برمیگرده به هنرِ ایان رید در نوشتنِ اثری چنین گیرا و همراه کننده. پیش از این ایان رید به جستار نویسی و مموآر نویسی مشغول بوده و خب مشخصه که چرا انقدر میتونه مخاطب رو برای خودش نگه داره و همراه داستانش پیش ببره. چون کسی که جستار یا مموآر مینویسه یک بخشِ هنرش ایجادِ روایتِ جذاب از چیزهای معمولی و حوصله سر بره و این به شدت توی اثری مثل "غریبه" حائز اهمیته. در یک دنیای آخرالزمانی که دنیا سراسر خاکستری شده، در حاشیهی شهر توی یک خونهی قدیمی چه اتفاقاتی ممکنه رقم بخوره که بشه با جزئیات بهشون پرداخت؟ خوردن، خوابیدن، ریدن و سکس... همین و بس. اما ایان رید دست روی همین مسائل میذاره و اونهارو در داستانش جوری دچار اهمیت و ارزش میکنه که تو به جای سر رفتن حوصلهت، احساس نزدیکی میکنی با داستان. پیشتر دربارهی خلاصهی غریبه حرف زدم، اینکه شما همزمان با کاراکتر اصلی داستان دچار یک نبرد میشید تا برای حفظ موقعیت و مرزهای انسانی/اخلاقیتون بجنگید هنر بینظیر نویسنده به حساب میاد. ■این کتاب برای من یادآورِ هرسانگیز دنیا بود. چه دشواره که چیزهایی که واقعا هستیم رو با مدرک بهمون ثابت کنند نیستیم و چه دشواره که نتونیم مرز بینش رو ببینیم تا زمانی که کار از کار گذشته باشه. ■در کل، اثری مثل غریبه نورهای روشنی هستن در دنیای ادبیات این روزها. ادبیاتی که وقتی همه فکر میکنند تیره و تاره شده، اثری اینچنینی میاد و میدرخشه و انصافا هم خوب میدرخشه. به شدت توصیه میکنم بخونیدش. از سهلخوانترین کتابهای امسال بود برام. امتیاز: ۴ از ۵. (اگر قرار رو بر سختگیری نمیذاشتم، ممکن بود حتی ۵ بگیره) *جا داره که از مترجم هم بابت ترجمهی خوبش تشکر کرد. من واقعا راضی بودم. 0 22 مهدی نجف پور 6 روز پیش شازده احتجاب هوشنگ گلشیری 3.6 44 درباب شازده احتجاب باید بگویم که این روایت سیال و ترکیبش با چنین فضای داستانیای برایم به شدت زیبا بود. اما فرای بخش تکنیکی چیز جذاب این کتاب روایتِ گفتمان بازی است که گلشیری به خوبی آن را به اجرا در میآورد. در تک تک بخش های روایی داستان این مخاطب است که تصمیم گیری میکند با کدام بخشِ محتمل همراه شود و داستان خودش را بسازد. شازده احتجاب مردیست روانپریش، پارانوییک و در گیر و دار التهابات روانیای که جستا و گریخته به فروید میتوان آنها را متصل نمود. نماد های جنسی، اِلِمان های هیستریک، عقدههای مختلف جنسی و غیره و غیره. به شخصه دوست داشتم داستان شازده احتجاب را یک رستگاری ببینم. رستگاریای که با نابودی تمام میشود. با این خوانش میتوانم تمامی اِلِمان های مختلف داستان را به خوبی در ذهن خود مرتبط کنم و تجربهای لذت بخش را دریافت نمایم. اما این گفتمان باز بودن کتاب به مخاطب اجازهی هر برداشتی را میدهد و همین کتاب را خواندنی تر میکند. شازده احتجاب را حتمن توصیه میکنم که بخوانید. اما نه در ابتدای مسیر کتاب خواندنتان. بهتر این است که با فاکنر و قلم او آشنایی داشته باشید و سپس به این کتاب مراجعه کنید. 0 0 مهدی نجف پور 6 روز پیش مرگ ایوان ایلیچ لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.2 257 خوشا نوشتن از اثری اینچنینی که نیاز به گفتن ندارد چه گرانبهاست. اولین مواجهه من با تولستوی به حساب میآمد و خدای من عجب اثری. برای من این اثر بیش از هرچیز، این کشمکشهای چند بخشِ آخر جذابیت داشت. اینکه شک بنمایی به تمامیتِ چیزی که بودهای یا سعی کردهای باشی. چه عبث است زندگی، وقتی هیبتِ مرگ را مقابل چشمان دیدن. چه عبث است هر کرده و هر ناکرده و چه عبث است بودن، وقتی نبودن مسئلهی حتمیست. اینکه تولستوی با هر بخش از داستانِ ۱۰۰ و چند صفحهایاَش نشان میدهد مرگ از همهچیز حتی خدا هم نزدیکتر است، چیزیست بِکر و خاص چرا که در زیر و فرای چنین معنیای (مرگ) چیزهای زیادی نهفتهست. اول از همه زیر سوال بردن آن چه که مینمایی تا بودنت به حساب آید. آیا درست آن بود که تو کردهای؟ آیا آنچه که میپنداری شایستهاست واقعا تناش به نادرستی و ناشایستی نمیخورَد؟ دوم، مُردن که بیاید چگونه خواهی بود؟ بهسانِ ایوان ایلیچ که کودکانه زار میزند و با حال نزارش میل به بودنش را ناممکن میبیند، یا به روشنی برایش آنچنان آمادهای که با آرامشِ بودنش هر ترسی برایت رنگ میبازد. چه ترسی والاتر از نبودن؟ چه ترسی سَهمگینتر از مُردن؟ سوم، چه تنهاست آنکس که میمیرد. چه غریبانه ریقِ رحمت را سَر باید کشید. تو میمیری. من میمیرم و آنکس که حالا مُرده، مُرده. چه خوشایند است که ما او نیستیم. اما چه فریبی... خدای من. چه فریبی! کدام ولینعمتی را میتوان یافت که از مرگ بهسویش گُریزان شد؟ کدام جایِ جهان از مرگ مُبراست؟ من هم تمام میشوم تو هم تمام میشوی. چنان که ایوان ایلیچ تمام شد. با تضرع و زاری و در صباحهایِ آخر با آسودگی. او که تمام شده. هرکدام متفاوت تمام میشویم اما، چیزی که مُحرز است، این است که تمام میشویم. به آن چقدر اندیشیدهای؟ اصلا به آن میاندیشی؟ ایوان ایلیچ که نیاندیشیده بود. چه سرنوشتی. مرگ را مقابلت ببینی آنهم وقتی که هیچ خیال مردن را نکردهای. چهارم، آیا چگونه مردن مهم است؟ اصلا مگر چیزی مهم است وقتی قرار است هیچ شوی؟ برای ایوان ایلیچ که بود. آنقدر مهم که همهچیز برایش رنگ باخت و رنگی تاریک به خود گرفت. یک درخشش سیاه که بر زندگیاش حاکم شد. یک کلمه: شَک. آیا چگونگی مهمتر است یا چرایی؟ چه فیلسوفی جواب این پاسخ را میداند؟ پنج و آخر، چه مظلومیم به هنگام مرگ، از بدترین و ناپاکترینمان (منظور انسانهاست) گرفته تا با شرافتترینِ میانمان. همه و همه در قرابتِ مرگ بهسانِ نوزادی تازه متولد شدهایم که زار میزند و گریه سر میدهد. مظلومیتی بیقید و شرط. مهم نیست که چه کنی یا چقدر برایش آماده باشی یا نباشی، مرگ که به سراغت آید، عمیقا بچه میشوی. و مظلوم، چنان که بیپناهترین عنصر جهان باشی. جوری که تمامِ تنت تلاش میکند تا تمام نشود اما، زنهار که مرگ را هیچ چارهای نیست. نظرم درباره کتاب، خیلی دوسش داشتم. خیلی. عمیق بود. گیرا بود. غنای ادبی زیادی داشت. تمثیلِ ایوان ایلیچ تا آخر با من میمونه. قلم تولستوی رو به یک فرد که مانند مهندس همهچیز رو برنامه ریزی شده و پله پله ساخته تشبیه کردن. من اما معتقدم که تولستوی در این اثر خیلی شورانگیز نوشت. منتها نه شوری از خوشی یا غم. بلکه شوری از مرگ. تولستوی مرگ رو انگار لمس کرد و انقدر زیبا مرگ رو لمس کرد که در ایوان ایلیچ تجلیاش داد. قبل از این اصلا فکر نمیکردم که میشه زوال رو زیبا روایت کرد. اما تولستوی جوری با ایوان ایلیچش زوال رو به خوردت میده که تو از این ملغمهی عجیب هراس و امید بس لذت میبری. مرگِ ایوان ایلیچ یک آینه میشه برای هر فردی که اون رو بخونه و بتونه عمیقا لمسش کنه. آینهای که برات همواره یه سوالِ ضروری رو یادآوری میکنه. که خبر داری خواهی مُرد؟ و این فرای ترسناک بودن، کمک کننده و چه بسا جرعت بخشه. اگر قرار است بمیریم پس بگذار جوری که دلمون میخواد زندگی کنیم. جوری که میمیریم رو بسپاریم دست مرگ. ترجمهی سروش حبیبی هم بسی دلنشین بود. 0 0 مهدی نجف پور 6 روز پیش بیچارگان فیودور داستایفسکی 3.8 72 امتیاز: ۳ از ۵. این کتاب جزو اولین کتابهای داستایفسکی به حساب میاد و هرچند که خوندنش خالی از لطف نیست اما هیچوقت نزدیکِ آثار بینظیر داستایفسکی هم نمیشه. تلاش داستایفسکی برای پرداخت به مسائلی مانند فقر و فلاکت واقعا تاثیر گذاره و خوندن کتاب به صورت یک کله رو واقعا سخت میکنه. چون بدبختی موج میزنه. اما، در زمینه شخصیت پردازی، واقعا داستایفسکیای نیست که بعدا در کتابهایی بینظیر و شاهکاری مانند یادداشتهای زیرزمینی یا برادران کارامازوف قلمش غوغا میکنه. به شخصه، احساس میکنم که داستایفسکیِ جوان خیلی کمتر رنج کشیده و شاید چیزی مثل فقر اینچنین براش سوژهگی داشته. در کل، خوندن چنین داستانی بابِ آشنایی با قلم داستایفسکی یا صرف کنجکاوی و عمیق شدن در آثار این نویسنده جالب و خوب هستش و اگر نخونید هم اونقدر ضرر نکردید. در اصل چیز خاصی رو از دست ندادید. بعد از پاراگرافهای بالا میخوام دربارهی این هم صحبت کنم، که کتاب به صورت مکاتبه نوشته شده. مکاتبهی یک مرد میانسال و یک دختر جوان. و متاسفانه، کرکترها جز فرم نوشتارشون(که در کتاب به اسم سبک ازش یاد میشه) تفاوتی ندارن چون بدبخت و بیچارهاند. و واقعا نمیشه از روی مکاتبات، انتظار شخصیت پردازی عمیقی داشت. و در نهایت، بیچارگان کمی بیشتر از یک اثر معمولیه. پایانش هم همونطوریه که چنین اثری میتونه به پایان برسه. مطمئنن از خوندنش پشیمون نمیشید اما اینجوری هم نمیشید که ایول خوب شد خوندمش. 0 28 مهدی نجف پور 1404/1/17 دون ژوان (از زبان خودش) پتر هانتکه 3.1 4 امتیاز: ۱ از ۵ این روزها به این نتیجه رسیدم که خیلی از تلاشهای مذبوحانه برای خلقِ چیز جدید واقعا نالازمه. حداقل برای من چیز جدید دیگه جذاب نیست. در آستانهی ۲۱ سالگی دنیارو اونقدر بزرگ میبینم که ترجیح میدم چیزهایی که میدونم چی هستن رو عمیقتر بشناسم و تجربه کنم تا اینکه چیزهارو سطحی ببینم و سراغ چیزهای جدید برم. دون ژوانهای قبلی رو نخوندم اما به واسطهی این کتاب متوجه شدم که شخصیتی اسطورهای و ساختهی قرون وسطاست که تمایل و توانایی جذب زنان در اون بسیار زیاد هستش. اما در این اثر هانتکه تلاش داره که این اسطوره رو آشنایی زدایی کنه و بگه که دون ژوان من دون ژوانی واقعی هستش نه برای بقیه. فارغ از اینکه این ایده چقدر جذابه یا چقدر میتونه معانی مختلفی همراهش داشته باشه و بازآفرینی معنارو برای ما به ارمغان بیاره، هانتکه دست به کاری میزنه که از نظر من اصلا خوشایند نیومد. و اون هم نابود کردن فرم راوی و ایجاد یک مه بزرگ در تمام روایت بود. همهجا داستان تکهتکه و محو روایت میشد، دنیا به نظر بیاهمیت میاومد و روایتی نبود که راویای باشه. دون ژوانی که هانتکه میسازه بیشتر از اینکه یک کرکتر واحد و نو باشه یا حتی بازآفرینیِ دون ژوانهای قبلی باشه، شباهت زیادی به تصویر دون ژوان اسطورهای در آینهای شکسته داره. نامفهوم و در عینحال قابل تشخیص. هانتکه تلاش میکنه که داستان را موجز و جذاب و کنجکاوانه پیش ببره اما به شدت خوندن اثر رو نه از لحاظ غنایی بلکه از لحاظ همراهی باهاش سخت میکنه. به این شکل که تو دوست داری داستان رو و حتی میخوای بدونی هدف نویسنده چیه اما خوشایند نیست برات خوندن. بیشتر معذبی، احساس آشفتگی میکنی و میلت به همراهی برای ادامه به شدت کاهش پیدا میکنه. چون راویای نیست که بهش اعتماد کنید. بیشتر مجموعهای از اخبار به صورت نامفهوم و تصاویر آمیخته با اوهام برای شما ساخته میشه که لزوما نه جذابند و نه بودنشون قابل درک. بازیِ هانتکه با مفاهیم مختلفی از جمله اندوه و سوگ در کرکتر دون ژوان و تلاش برای اینکه چرایی و چیستی نفسِ انسان رو به چالش کشیدن من رو وادار میکنه که این اثر رو محترم بشمارم. اما به عنوان یک فرد که در ادبیات روایت و فرم روایت و در کل راوی خیلی نقطهی مهمی براش به حساب میاد اصلا از این اثر لذت نبردم و نه خوشحالم از خوندنش. چون فرای کار بزرگی که هانتکه میخواسته بکنه و کرده، من با نفسِ کارش مشکل دارم. اینهمه تلاش برای گریز از روایت و اینهمه تلاش برای استعاره زدایی مفاهیم قبلی و استعارهی جدید پدید آوردن رو هم. قبل از امتیاز دادن به کتاب به این سوال فکر کردم که چه چیز دون ژوانِ هانتکه مجذوب کننده بود که بعدا به یادش بیفتم و پاسخ هیچی بود. اتفاقا، بر خلاف تلاش هانتکه و با توجه به اینکه من فقط دون ژوان هانتکه رو خوندم، بیشتر از اینکه دون ژوان هانتکه رو در آینده به یاد بیارم، دون ژوانی رو به یاد میارم که زنبارهست و هیز هستش و به شدت توانا در بدست آوردن زنان و معاشقه باهاشون. دون ژوانی که اسطورهای هستش. برخلاف دون ژوان اندوهگین و همیشه در فرار و ناجی زنانی که هانتکه ساخت و تاکید داشت که بپذیرم دون ژوان واقعی همینی هست که بهم دربارهش گفته. 0 30 مهدی نجف پور 1404/1/7 شب پیشگوئی پل استر 3.7 3 بهتون پیشنهاد میکنم خودتون برید و در دل داستان این اثر غرق بشید. این اثر عجیب موجز و تواناست در همراهی کردن شما. مدتها دنبال خوندن چنین کتاب بودم. خوشحالم که خوندمش. خیلی این کتاب رو دوست داشتم. خیلی زیاد. خوندنش خیلی لذید بود. مطمئنم از پل استر بیشتر خواهم خوند. وقتی که از پل استر چیزی میخونم یه لحن خاص و یک صدای خاص توی ذهنم شکل میگیره. راویای که استر برای آثارش انتخاب میکنه انگار همچین ویژگیای دارن. جالب اینه که با ترجمههای مختلف و از نشرهای مختلفی کتابهاش رو خوندم ولی همچنان راوی آثارش برام خاص و یکتاست. انگار یک کاراکتر خاصِ راوی مانندی ایجاد کرده در ذهنم. کتاب دست به دهانش رو خوندم که روایت زندگی خودش بود و باز هم همین احساس رو داشتم. یک راوی، مردی میان سال. ۴۵ ساله شاید. خسته ولی با چشمانی که برق میزنند و کلی حرف که قراره ازش بشنوی و همراه داستانهای مختلف بشی. هنوز پرفکت امسالم رو پیدا نکردم که بهش ۵ بدم. شاید در آثار دیگرش. 0 1 مهدی نجف پور 1404/1/3 کلکسیونر جان فولز 3.5 42 توصیه میکنم بدون اینکه هیچی بدونید بشینید و کتاب رو بخونید. این یک تجربهی بدیع و خاصه. اثری عمیقه و ارزش فکر کردنهای بسیار رو داره. کتاب لزوما دربارهی یک جنایت نیست، به مثالی عمیقتر دامن میزنه. مسائلی که گاهی در کتاب مستقیم بهشون اشاره میشه و گاهی تو باید خودت برداشت شخصی خودت رو ازشون ارائه بدی. مفاهیم کتاب ساده نوشته شدن اما اصلا ساده نیستن. رفتار کرکترها خیلی عادیه و انگار نرماله و همین، دنیای مارو بیرحمانه نشونمون میده و ترسناکتر جلوهش میده. کتاب اصلا برای این نیست که شما منتظر یه اتفاق یا یک معجزه باشید، در تجربهی خوندن من این کتاب مطالعهی روان و رفتار آدمهاست. به طور کلی در یک طرف فردی جانی و طرفِ دیگه قربانی. این کتاب میتونه کیس استادی بسیار خوبی برای آشنایی با روانشناسی جنایی باشه. متوجه شدم که خیلیها بخش دوم کتاب رو نخوندن. با جرعت میشه گفت که این کار توهین به کتابه. توهین به تمام افرادی که در اون شرایط بودن و شما به خاطر اینکه حوصلهی خوندن وقایع از دید اونهارو ندارید ازشون میگذرید و عبور میکنید. ماهیت این کتاب انتقال یک تجربهست. هرچند سخت، هرچند غمگین و حتی حوصلهسر بر. باید خوندش، باید لمسش کرد و باید بررسیش کرد. جایی از کتاب به این برداشت خندهدار رسیدم که این کتاب میتونه یک تلنگر برای یاد گرفتن یک ورزش رزمی باشه. ترجمهی خاکسار بد نیست. نسخه انگلیسی رو دیدم، چندتا جا یک تلاشهای مذبوحانهای برای سانسور نکردن داشت که متن رو گنگ میکرد. از طرفی، برندگی و نوع نوشتن فاولز کمی تفاوت داره با شکل ترجمه خاکسار. و اینکه به تفاوتهای میان بخش اول و دوم خیلی نگاه کنید. نوع نوشتن، نگارش، زاویههای دید و... بینشون خیلی فرق داره. چون دوتا آدم متفاوت اینهارو نوشتن. دوتا آدم که هیچ رقمه به هم کوچکترین نزدیکی یا شباهتی ندارن. به شدت پیشنهادش میکنم. 0 1 مهدی نجف پور 1403/12/29 تونل ارنستو ساباتو 3.8 41 اتفاقی که در این داستان توسط ساباتو رقم میخورد این است که شما کرکتر داستان یعنی خوآن پابلو کاستل را میفهمید اما او را درک نمیکنید. اثری که شایان ستایش است. اگر کتابهایی مانند بیگانه از کامو یا یادداشتهای زیرزمینی از داستایفسکی را خواندهاید و برایتان تجاربی خوب به حساب میآیند، این کتاب به همان اندازه برایتان دلپذیر خواهد بود. پ.ن: شباهتی عجیب میان کاراکتر این کتاب و دو کتاب مذکور وجود دارد. کامو را میدانم که کتابِ تونل را خوانده و ممکن است بیگانه تحت تاثیر این کتاب باشد. جایی در همین کتاب هم ساباتو از کتابهای داستایفسکی نام میبرد. تکامل چنین شخصیتی در تاریخِ ادبیات بسیار انسان را به شگفت میآورد. 0 1 مهدی نجف پور 1403/4/9 شازده کوچولو آنتوان دو سنت اگزوپری 4.4 416 آره خلاصه. 0 0 مهدی نجف پور 1403/4/9 در ستایش بطالت برتراند راسل 3.9 24 بدک نبود. 0 0 مهدی نجف پور 1403/4/9 رنج های ورتر جوان یوهان ولفگانگ فون گوته 4.0 53 رنجهای وُرتر جوان یک تراژدی عظیم است. داستان صعود عشق در دل آدمی و افول او. در رابطه با این کتاب سخن های فراوان گفتهاند و همواره اثری مبنای الهام دیگران بوده است. همین باعث شده که اثر کنونی به رغم فوقالعاده بودنش در زمانهی خود در جامعهی کنونی پیش چشم بسیاری کلیشهای، مضحک، غیرقابل باور و بسیار ساده به نظر برسد. اما در حقیقت برای من کتاب منبعی عظیم از هنرمندیای بی حد و حصر داشت. آنچنان که فرم روایتِ رمان(با نامهنگاریها روایت را انجام میدهد) و در وهله بعد محتوای آن بر جان و روانم به شدت جاری شد و مرا مبهوت خود میکرد. این پرحجم شدن احساسات آدمی، این تجربهی رنج/عشقِ عظیم و عزیز آنچنان با گذشت زمان مخاطب را تحت تاثیر قرار میدهد که پس از پایانش با خود خواهید گفت که جقدر رنجهای او چقدر تراوش احساسات ورتر واقعی بوده و به راستی که انگار ما هم کسانی را دیدهایم و یا خود این پدیده را شخصا تجربه کردهایم. آن نحوهی خودکشی و تصمیم بر نیستی گرفتن به حدی هنرمندانه در کتاب قرار گرفته که در پایان از چنین پایانی برای ورتر جوان خشنود خواهید بود و همچنان بسیار بسیار غمگین. مخاطب بعد از خواندن این کتاب مسلما تعریف خود را از عشق مورد بازبینی قرار میدهد و با سوالاتی روبهرو خواهد شد که تا چه باید عاشق بود؟ آیا اصلا توان تصمیم گیری دارد؟ آیا میتوان عاشق نبود؟ کتاب داستانِ ورتر جوانیست که به روستایی میرود طی اتفاقاتی با دختری به نام لوته آشنا میشود و با مرور زمان میان این دو صمیمیتی بر قرار میشود و ورتر دل را به لوتهی معصوم میبازد. چندی بعد ورتر فارغ به عمل میآید که لوته نامزدی به نام آلبرت دارد و قرار است به زودی با او ازدواج کند. ادامهی کتاب تماما شرح حال این عشق دیوانه وار و کشمکش های ورتر با خودش، لوته و آلبرت را شامل میشود. این اثر را باید خواند. معتقدم که روند پاکبازی و رستگاری ورتر را بسیاری باید بخوانند تا برای خود تعریفی شخصی از عشق بسازند. اگر عشقی نافرجام هم داشتید با خواندن صفحات این کتاب همزاد پنداری بسیاری با ورتر خواهید داشت. چه بسا که با گریهی او بگریید و با رنج هایش رنجهای خود را یادآوری کنید. و تا حدی تمایز میان عشق و دوست داشتن را خواهید فهمید. دوست داشتن عملیست که میتوان متوقفش کرد اما وقتی عاشق میشوید.. عاشق شدهاید و این احساسات بر شما تحمیل میشود. البته که این ها در باب عشق کلاسیک صادق است اما هنوز هم رقم میخورد. 0 0 مهدی نجف پور 1403/4/9 سه گانه ی خاورمیانه: جنگ عشق تنهایی گروس عبدالملکیان 4.0 17 جز تعدادی از اشعار که کمی مزهی تکراری و بیات بودن میدادن سایر اشعار از نظرم خوب و عالی بودن برخلاف نظر سایر ریویو ها من اشعار متاخر رو هم دوست داشتم. این مجموعه به شدت بهتر از "رنگ های رفته"و اشعار ابتدایی گروس عبدالملکیان بود و به طور کلی تاریکی،تلخی و زیبایی شاعرانهی همیشگی اشعار گروس رو داشت. 0 0 مهدی نجف پور 1403/4/9 در ماگدا سابو 4.1 39 یکسومِ پایانی کتاب به طرز عالیای دردناک بود. کم پیش میاد با کتابها انقدر حس عمیقی تجربه کنم. "دَر"احساسات آدمی رو نه بلکه ادراک و احساسات آدمی رو در کنار هم نشانه میگیره و این واقعا درد بیشتری منتقل میکنه. خوشحالم که خوندمش. اخیرا حوصله ندارم ریویویی برای کتابها بنویسم فرصت و حال و حوصله که داشتم خواهم نوشت. ۳ خط ابتدایی این عبارات هم بخشی از ریویو به حساب میان البته*. 0 2 مهدی نجف پور 1403/4/9 ادموند گانگلیون و پسر ژوئل اگلوف 3.7 7 کمدی سیاه این کتاب برای من به شدت جذابیت دارد. معتقدم که سادگی حرف اول را در کمدی میزند. ظرافت، سادگی و سیاهی از قلم اگلوف میتراود و این به شدت رمانش را خواندنی میکند. این داستان از همه جهت در زمینه کمدی سیاه حائز اهمیت است. به خصوص بخش پایانی آن که کمدی سیاه را با کمدی موقعیت ترکیب میکند. کمدی سیاه نباید شما را به خنده بیاندازد کمدی سیاه باید شمارا به لبخند زدن در تک تک تراژدی های ممکن وادارد. 0 0 مهدی نجف پور 1403/4/9 سرباز ناساز ژیل مارشان 3.6 5 به پایان رساندن یک کتابِ با ارزش همواره همراه با تجربهاست. تجربهای شخصا نزیسته اما با همان پیامها و مفهومها. سربازِ ناساز اثرِ ژیل مارشان، یکی از این آثار است و خواندنش یکی از نزدیکترین تجاربِ نزدیک به جنگ بود. هرچند که ژیل مارشان این کتاب را در سال ۲۰۲۲ منتشر کرده و شخصا در جنگ و در زمان جنگ نبوده، به خوبی میتواند یک تجربهی نزدیک به جنگ را در اثرش ارائه کند و این نزدیکی نه از منظرِ روایت و چگونگی رقم خوردن جنگها یا توصیف نبردها و کشته شدنها بلکه به اینخاطر است که نویسنده تصمیم بر این میگیرد که انسانها را در جنگ روایت کند. انسانهایی که هرکدام به نحوی چه با اختیار و چه به اجبار درگیر جنگی شدهاند که زندگیشان را تحت شعاع خود قرار میدهد و این نوع و سبک روایت، شامل ارزشگذاریهایی میشود که جنگ و مفهومِ در جنگبودن را نسبت به هر شخصیت تعریف میکند. این شکل از نوشتار دریافتِ تجربه است. تجربهی در جنگ بودن. خواندنش لزوما خواندن تجربهی یک فردِ حاضر در جنگ نیست. تجربهی افرادیست که هرکدام زندگیشان با جنگ گره میخورد و بخشی از خودشان را برای همیشه از دست میدهند و بعضا تا ابد در جنگ باقی میمانند. در این کتاب از عاشقانی صحبت میشود که همچنان در خلالِ جنگ ناامیدانه عاشقاند، از سربازانی گفته میشود که برای زنده ماندن و سر نرفتن حوصلهشان همه چیز را افسانهای جلوه میدهند و یا از آدمهایی که به واسطهی احساس گناهشان دیگر مانند سابق نمیتوانند زندگی را تجربه کنند و همهجا و همهی زندگیشان وقف جنگ شده. این آمدن و رفتن شخصیتها، نوع مواجههشان، تفاوتشان و نقطهنظر مختص به خودشان هرکدام روایتیست که تماما قطعههایی از یک پازل را شکل میدهند. پازلی که دورنمایِ آن تصویرِ هولناک و سیاهیست که شمایِ کلی جنگ را نشان میدهد. خواندنش را توصیه میکنم. 0 0 مهدی نجف پور 1403/4/9 حمام ها و آدم ها میخاییل زوشنکو 3.7 9 حمام ها و آدم ها کتابی است شامل ۲۵ داستان از میخاییل زوشنکو من این کتاب را برای طرح جلد بامزه و قیمت منصفانه اش گرفتم اما با مجموعه داستانی خوب و با حرف های خاص روبه رو شدم. کمدی چیزی است که زندگی را همانگونه که باید نشان میدهد و اگر جایی غیر واقعی شود همین غیر واقعی بودنش هم کمدی به حساب میآید. زوشنکو میداند که چگونه حرف بزند و سر آخر همه حرف هارا نقض کند. داستان های دو قرن قبل زوشنکو اکنون کاربرد دارند و ۹۰ درصد جوک های تلگرامی که اکنون منتشر میشوند به داستان های زوشنکو بی شباهت نیستند. اما باید بگویم که اکثر این داستان ها هم مطالب طنز خاص خودشان را دارند و نخ نما نیستند و حتما خنده بر لبتان می آورد. این جا سیاست را با دستشویی ها میفهمیم. با حمام ها وضعیت حاکم بر شوروی(که بی شباهت به الان ایران نیست) را خواهیم دید. دغدغه زوشنکو تنها جامعه نیست رفتار ها، هنجار ها، دیدگاه ها و دغدغه های شخصیت های خلق شده توسط زوشنکو اغلب چیزهای متفاوتی است. پاره بودن جوراب،انعام ندادن،چگونه رشوه گرفتن یا دادن،بازگشتن از جنگ،تابوت ،بیماری و چشم های مردم ممکن است دغدغه های اشخاص این ۲۵ داستان باشد. اصل مهم در این داستان ها رخ داد حادثه و مشکلی که روایت نقادانه زوشنکو آن را در عین کمدی بودنش تمثیلی از یک حقیقت مهم است. ترجمه آبتین گلکار نیاز به تمجید ندارد. قلم زوشنکو هم در کمدی خاص و خوب است. برای سرگرمی کتاب خوبی است. اگر دنبال سرگرم شدن در اوقات مردهی خود هستید این کتاب توصیه میشود. 0 1 مهدی نجف پور 1403/4/9 برادران سیسترز پاتریک دوویت 3.7 26 کتاب داستان دو برادرِ آدمکش است که سوار بر اسب های خود به دنبالِ هدف مسیری را طی میکنند. چیزی که از یک اثر وسترن انتظار میرود و این به خودی خود حوصله سر بر و تکراری به نظر میآید. اما در این داستان که سبک روایت "سفر قهرمان" را دست میگیرد عوامل شدیدا مهمی داستان را با ارزش و لذت بخش میکنند. اول از همه شخصیت پردازی ها. شخصیت پردازی هایی که مرا به شدت جذب خود میکرد. نوع نگاه هر یک از کاراکتر ها و سادگی رقم خوردن بعضی اتفاقات برایشان آنقدر مجذوب کننده بود که بسیار بسیار از خواندن هر صفحه از کتاب لذت میبردم. کتاب در ظاهر یک اثر صرفا سرگرم کننده است اما در بسیاری از نقاط کتاب ما با سوال ها و فلسفه سر و کار داریم و این کتاب اصلا اثری نیست که بخواهد درگیر پاسخ به سوال ها شود. صرفا روایتش را میکند، شخصیت پردازیش را انجام میدهد و بعد میرود سراغ ادامه دادن مسیری که از ابتدا در حال پیمایشش هستیم. از نظرم همین بیخیالی نسبت به بسیاری از چیز هاست که اثر را شدیدا متمایز میکند. اینکه هیچ زوری برای هیچکاری نمیکند و صرفا ادامه دادن مسیر مهم است. چیزی به مثابهی ساز و کار زندگی و عملکرد ما انسان ها. این کتاب را پیشنهاد میکنم. اثریست خواندنی و شدیدا دلنشین. 0 0 مهدی نجف پور 1403/4/9 برف و سمفونی ابری: مجموعه داستان پیمان اسماعیلی 3.4 8 مجموعه داستان خوبی بود فرم و نوع روایتش رو دوست داشتم. اما محتوای داستانها برام آنچنان جذاب نبود جز داستانِ "لحظات یازدهگانهی سلیمان" که به نظرم شاهماهی این مجموعه بود باقی داستان ها متوسط یا خوبن. نکته اصلی که خیلیا گفتن این بود که کتاب قرار بوده در ایجاد وحشت موفق باشه. کجا دقیقن همچین چیزی ادعا شده؟ من که ندیدم. جز داستان اول باقی داستانها بیشتر رمزآلود بودن و هیچ ادعایی هم برای ایجاد وحشت توسط نویسنده دیده نشد. مسئله محتوای داستانهاست که آنچنان برام جذاب نبودند چون گاهی خیلی اغراق آمیز رمز آلود بود و میتونست اینطور نباشه. بیش از این از حوصلم خارجه گفتن دربارش. ۹۰ صفحهس، بخونید خودتون تجربه کنید اثر رو، ارزشش رو داره. 0 0 مهدی نجف پور 1403/4/9 عصر طلایی و عصر نقره ای شعر روس حمیدرضا آتش برآب 4.0 1 مجموعه ای زیبا و شکیل از شعر های روسی "ترجمه" شده. ترجمه آتش بر آب روان بود و تا حد توان ترجمه لذت شعر خواندن را ارائه میداد. گاهی اشعار به سمت منثور شدن پیش میرفتند که با توجه به ترجمه بودن میتوان از این موضوع چشم پوشی کرد. در وهلهی بعدی اواسط کتاب بود که کمی حوصله سر بر شد اما اوایل و اواخر کتاب بسیار اشعار خوب و تا حد کمالی را ارائه میداد. به هر حال من این کتاب رو به خاطر فهمیدن این موضوع که شاعرای یک اقلیم که نویسندگانش انقدر پر احساس مینویسند چقدر میتونند خوش قریحه باشند که تا حدودی به هدفم رسیدم. اگر از این هدفا دارید بخونید لذت ببرید. 0 0 مهدی نجف پور 1403/4/9 دست به دهان: گاه شماری شکست های نخستین پل استر 3.1 1 بخور و نمیر یک اثر خود زندگینامهمحور است. اثری که در آن پل اُستر به مسیری میپردازد که به چاپ اولین کتابش منتهی میشود. یک خودزندگینامهیِ(اوتوبیوگرافی) جذاب با روایت روان و طنازی هایی که مخاطب را در اَوان روایت شکستها به خنده وامیدارد. به شخصه مراحل طی شده توسط پل اُستر را در همین سالهای ابتدایی زندگیام تا حدی لمس کردهام و از این رو به عنوان کسی که تلاش دارد برای علایقش زمان بگذارد و تمرکز خود را بر این دسته از فعالیتها قرار دهد، کتاب برایم یک سیلی محکم بود. کتاب تلخ اما به جایی که اگر در ذهنتان آرزوی پرداخت به علایق خود را دارید حتما باید آن را مطالعه کنید. اُستر به شکستها میپردازد، به موفقیتهای کوچک، به لحظات نزدیک شدن به خوشحالی و نرسیدن، به لحظاتی که رخوتانگیزند اما در بطن آنها سراسر احساس و هیجان نهفته است، به روزهای تنگدستی و دوام برای یک روز دیگر اتصال خود را با دنیا برقرار نگه داشتن. اگر تصور این را دارید که تصمیمهایتان در لحظهی انتخاب بهترین ممکنشان هستند این کتاب به شما یک راز بزرگ را میگوید و آن این است که هیچ تصمیم درستی وجود ندارد. این کتاب مثل زنجبیل میماند.. گزنده و ناخوشایند اما مفید و پیشگیرانه. به جوان ها، به کسانی که سودای نوشتن دارند یا آنها که در ابتدای مسیر بزرگسالیشان قرار دارند با شدت تمام توصیه میکنم که این کتاب را بخوانند. *ترجمهی دیگری از این کتاب در دست هست با نام دست به دهان(نشر چشمه/ترجمه بهرنگ رجبی) که هر دو ترجمه کاربردی و کیفیت مناسب را دارند. فقط ترجمه نشر افق(بخور و نمیر) حق کپی رایت را در اختیار دارد. 0 2