فرنی و زویی

فرنی و زویی

فرنی و زویی

جی. دی. سلینجر و 2 نفر دیگر
3.8
71 نفر |
20 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

121

خواهم خواند

44

ناشر
نیلا
شابک
9789646900400
تعداد صفحات
158
تاریخ انتشار
1399/11/19

توضیحات

        
تا حد ممکن به شیوه ی متیو سلینجر یک ساله که هنگام ناهار به بغل دستی اش اصرار می‌کند باقالی بخورد،اصرار دارم ویراستار،مشاور و (خدا به دادش برسد)صمیمی ترین دوستم،ویلیام شان،خدای نیویورکر،عاشق لانگ شات،حامی نویسندگان کم کار،مدافع متظاهران،افتاده ترین ویراستاران بزرگ و مادرزاد این کتاب حقیر را از من بپذیرد.

      

لیست‌های مرتبط به فرنی و زویی

خانواده من و بقیه حیواناتخداحافظ گاری کوپرلیدی ال

سیاهه‌ی صدتایی رمان

100 کتاب

اولا صد تا بيش‌تر شد، گفتيم صد و ده تا بشود تيمنا و تبركا، آن هم نشد! مي‌توانيد خودتان تا صد و ده را پر كنيد. ثانيا براي بعضي از كتاب‌ها كه ترجمه‌هاي متعدد داشت، ترجمه‌ي به‌تر را -به انتخابِ خودم!- برگزيدم. ثالثا نه كسي با خواندنِ رمان بي‌دين مي‌شود، نه دين‌دار، اين هر دو، كارِ آخوند است! رابعا اين‌چنين سياهه‌اي را آن‌چنان كه پيش‌تر گفته‌ام، قديم‌ها ناصرزاده‌ي عزيز به ما -به دوستانم و نه به من!- پيش‌نهاد كرده بود، اما از آن‌جا كه سياهه‌ي وي را نيافتم، سياهه‌ي خود را نوشتم، كه يحتمل حذف و اضافاتي دارد. خامسا شايد بعضي از رمان‌هاي تازه منتشر شده مثلِ "سورِ بز" از دستم در رفته باشند، اما از آن‌طرفِ قضيه شايد بعضي از رمان‌هاي قديمي را نيز فراموش كرده باشم، مثلِ "هكلبري فين" يا "تام ساير". اين به آن در. سادسا در اين سياهه‌ي رمان، كتاب‌هايي وجود دارند كه اصالتا رمان نيستند، مثلِ "هفت روزِ آخر" رضا بايرامي. سابعا اگر پنج دقيقه‌ي ديگر به من وقت مي‌دادند، نامِ بيست رمانِ ديگر را اضافه مي‌كردم، و يحتمل نامِ ده كتاب را نيز حذف. اما به هر رو شما مي‌توانيد مطمئن باشيد كه از اين صد و اندي، دستِ كم پنجاه تا را بايد (حتا در دورانِ سپري‌شده‌ي بايدها و نبايدها!) بايد خواند... ثامناً -كه خيلي سخت است- همان هشتماً! بعضي از جاهاي خالي را كه بدجوري توي ذوق مي‌زد با توضيحاتي بي‌ربط پر كرده‌ام. ترتيب هم كاملا تصادفي است. تاسعاً اين قلم آن‌قدر از استعداد و فروتنيِ توامان برخوردار مي‌باشد كه كارهاي خودش را در اين سياهه نياورده باشد. منتقدانِ گرامي بي‌جهت دنبال‌شان نگردند!!! رضا امیرخانی، اردیبهشت 1397 *هشت‌تایش اینجا جا نشد: سنگ صبور (صادق چوبک)، بارون درخت نشین (ایتالو کالوینو)، سنگ‌اندازان غارِ کبود (داوود غفارزادگان)، روی ماه خداوند را ببوس (مصطفا مستور)، مرغان شاخسار طرب (کالین مک کالوی)، صد سال تنهایی (گابریل گارسیا مارکز)، مجمع الجزایر گولاک (الکساندر سولژنیتسین)، مسخ و درباره‌ی سمخ (کافکا و ناباکوف).

114

پست‌های مرتبط به فرنی و زویی

یادداشت‌ها

          هیچ وقت شأن یک رمان رو حل مسائل و مشکلات نظری ندونستم و بعد از خوندن این کتاب هم باز این نظرم تقویت شد. هنر رمان باید قصه گویی و مواجه کردن شما با دنیایی باشد که نمی شه در قالب تعابیر تنگ و خسته کننده دانشگاهی بیان کرد؛ هنر رمان ترسیم گری و فضاسازی محیطیه که همه بتووند در انتقال یه فضا تاثیرگذار باشند، فضایی که باید همگی عناصرش در خدمت ترسیم شدن وضعیتی باشه که رمان می توونه از خلال اون یک ایده رو منتقل کنه؛ شرط تاثیرگذاری و ماندگاری رمان همینه نه استدلال ها و درگیری های نظری که امروزه حتی در جستارهای دانشگاهی بسیار بهتر میشه پیداشون کرد.
تنها چیزی از رمان که برای من جالب بود موقعیت شخصیت های داستانه؛ خصوصاً موقعیت امور غایب: از تصور کیفیت برنامه ای که بچه های حاضر جواب توش بازی می کردن تا موقعیت بادی و سیمور در داستان، مولفه هایی ند که قدری تصور اونا رمان رو جذاب می کردند. 
و نکته نهایی که نباید ازش غافل شد نظر سلینجر درباره دانشگاه است که اساساً نمیفهمم موضع نقدش کجاست. 
به هر حال کتاب جز در موقعیت های برای من دلچسبی نداشت.
        

3

          
نمی دانم در این دو راهی ها گیر افتادید یا نه. یک طرف یک کتاب سخت که حلزونی جلو می رود و کسل کننده است و دلتان می خواهد پرتش کنید پشت مبل که مبادا دوباره چشم در چشمش شوید؛ یک طرف دیگر همان کتاب که یک نویسنده متفکر و باهوش دارد که معلوم است می خواهد حرف عمیق بزند فقط مخاطب را دق می‌دهد! کنجکاوی که ببینی آخر کتاب چه می‌شود. نمی توانی رهایش کنی. این تعریف رمان فرنی و زویی است.

 این دومین اثری است که از سلینجر معروف خواندم. دغدغه‌  او در ناطوردشت هم پیچیده بود؛ اعتراض به سبک زندگی یک جوان در دنیا، تمدن غرب و انگیزه‌ها و ... اینجا هم سلینجر باز مبهم‌گویی دارد ولی در مورد مذهب و دین و هدف از زندگی. دغدغه ‌ای معنوی و در ابعادی بزرگتر از ناطوردشت.

اول نکته فنی جالب توجه اثر را بگویم. اصل داستان در دو موقعیت داستانی رخ می دهد:اول یک رستوران که محل ملاقات لین و فرنی است و دوم خانه پدری فرنی و زویی.
وقایع این ۱۹۰ صفحه کتاب، از نظر زمانی دو تکه هستند و دو صحنه چیده شده است.  با روش خاص سلینجر که با جزییات ساده‌ای مثل صرف ناهار در رستوران، حرکت شخصیتها از حمام به اتاق، زدن ریش، سیگار کشیدن، دراز کشیدن، تلفن کردن و... شخصیت پردازی می کند و با دیالوگ داستان را پیش می‌برد.
با وجود  محدودیت‌هایی که نویسنده در کنش شخصیتها قرار داده، این صحنه‌های محدود خسته کننده نیست، مشکل آنجاست که چون سر نخ اصل بحث تازه از حدود ص۱۲۰ آغاز می شود، تحمل این حجم خواندن که معلوم نیست به کجا و چه ختم می شود خواننده را اذیت می کند.
فرنی و زویی یک خواهر و برادر هستند. فرنی دچار یک فروپاشی روحی شده است زیرا کتابی یافته که در مورد دعا و ذکر است و اتفاقاتی که بعد از مرحله ذکر زبانی، در روح و جان رخ می دهد.
فرنی و زویی یهودی_ایرلندی هستند. به مذهب خاصی تعصب و تعلق خاطر ندارند و فرنی به مذهب برای کشف حقیقت و یافتن معنایی در زندگی و پیدا کردن انگیزه ادامه تحصیل توجه دارد.
نکته‌ای که مخاطب مذهبی را در درک کتاب آزار می‌دهد این است که سلینجر سعی می کند بدون اشاره به باوری خاص با کمک ملغمه‌ای از دانش های سطحی درباره مسیح، انجیل، بودا،عرفان هندو و... به جواب برسد و امید را در سطح زندگی و رویدادها پیدا کند.
او به درستی متوجه شده است که بشر علم زده امروز تهی از خرد است و همین نداشتن هدف است که روح سرگردان او را آرام نمی کند.(ص۱۳۳_۱۳۴)نمی داند چه چیز به راستی ارزش دارد که برای دست یافتن به آن حریص باشد.
او سوال را درست مطرح کرده است ولی برای پاسخ به آن از ذهن آشفته خود بهره جسته است و بیراه‌های زیادی را مطرح کرده است که قابل‌فهم نیستند. 
البته از ادبیات توقع نمیرود مثل کتاب دینی ماجرا را موشکافی کند.لذا نمیتوان بر نویسنده خرده گرفت زیرا او دنیای خودش را خلق کرده است و ارزش‌هایی را مطرح کرده که به آن باور دارد.
در انتهای کتاب نیز راهی برای آرامش خاطر پیشنهاد داده که از دنیای غرب و زیستن در جامعه‌ای که دین‌زدایی شده است، نشات میگیرد.
فیلم سینمایی پری،اقتباسی از این رمان است.این کتاب به جهت ارزش ادبی قطعا توصیه است ولی برای کسانی که در خواندن  اینگونه آثار صبور هستند.

https://eitaa.com/vazhband
        

25

          به نام او

فرنی  در سال 1955 در مجله نیویورکر  به چاپ رسید و به دنبال آن زویی در سال 1357 منتشر شد. این دو داستان آغازگر یک رشته داستان اند که دارم درباره خانواده گِلَس در نیویورکِ قرن بیستم مینویسم. این مجموعه طرحی درازمدت و جاه طلبانه است و فکر میکنم این خطر هست که دیر یا زود به بن بست برسم یا در شیوه و سبک و ادا و اصولِ خود محو و ناپدید شوم. اما روی هم رفته خیلی امیدوارم. کار کردن روی داستانهای خانواده گلس را خیلی دوست دارم، بیشتر عمرم را به انتظارِ آنها گذرانده ام و تصور می کنم برنامه جنون آمیزم آنقدر واقعگرایانه هست که آنها را با دقت و مهارت به سرانجام برسانم

متن بالا بخشی از مقدمه سالینجر بر چاپ اول کتاب فرنی و زویی است که در سال 1961 منتشر شده است

بیشتر رمان خوانها و کتاب دوستان سراسر دنیا دیوید جروم سالینجر را با کتابِ ناتورِدشت و شخصیت به یادماندنیِ هولدن کالفیلد می شناسند و از همین روست که این کتاب که اول باردر 1951 منتشر شد هنوز هم که هنوز است جزو پرفروشترین کتابهای داستانی دنیاست. ولی بخش دیگری از طرفداران سالینجر (که من هم جزو آن دسته هستم) علاوه بر احترامی که برای هولدن کالفید قائل اند، شیفته اعضای خانواده گلس اند. خانواده ای که در چندین و چند داستان کوتاه و بلند سالینجر خودی نشان می دهند و ما را با دنیای جذاب و پیچیده خود آشنا می کنند.

فرنی و زویی هم در مورد دو فرزند آخر این خانواده است و شروعی است برای آشنایی هرچه بیشتر ما با ایشان، البته سالینجر پیش از این در کتاب  نه داستان (با ترجمه کاوه میرعباسی) در دو داستان ما را آماده این آشنایی کرده بود
سالینجر بعد از فرنی و زویی در کتاب «تیرهای سقف را بالاتر بگذارید نجاران؛  سیمور: پیشگفتار» باز هم در مورد اعضای این خانواده خصوصا سیمور برادر بزرگتر و جذاب ترین عضو این آن داستان سرایی می کند.

باری خواندن این کتاب به شدت توصیه می شود و نکته آخر اینکه بعد از خواندن فرنی و زویی حتما پری مهرجویی را ببینید تا ببینید آقای کارگردان چه بلایی بر سر داستان سالینجر آورده است
        

2

رها

1400/12/3

          راه های نرفته، سعی های نکرده، حرفهای نگفته، و دنیایی که همیشه این همه براق، ردیف و بر وفق مرادمون نیست. یه جایی تو زندگی هامون هست که بالاخره با یه خلا بزرگ ذهنی و قلبی مواجه میشیم و می رسیم  اول جاده ای که تهش می رسه به پوچی مطلق
خیلی ها به تهش نمی رسن البته چون اون وسط ها دست آویزهای متفاوت و رنگارنگی پیدا میکنن که مسیرشون رو به جاده های دیگه ای تغییر میده. با این وجود مابین تمام اون جاده ها و دست آویزها یکیشون هست که از بقیه وسوسه برانگیزتر و خطرناک تره... اونی که میره سراغ فلسفه و معنویات ، که به قول داستان اگر به بی راهه بره آخرش می رسه به فروپاشی ذهنی و به جنون کشیده شدن مسافرهاش

همه ی حرف کتاب این بود که چطور می تونیم به زندگی هامون معنا و مفهموم تازه و متفاوتی ببخشیم که ما رو قادر کنه که از این مسیر پر پیچ و خم به سلامت عبور کنیم!؟
و اما جواب : اینکه مهم نیست در این دنیای گسترده چقدر معمولی و از نظر جسمی ضعیف باشیم، این هنر رقصیدن با مشکلاتمون هست که از ما آدم ها موجودات قدرتمندی می سازه. اون لحظه ای که دست به انجام درست ترین کار ممکن می زنیم بدون اینکه نظرات و عقاید دیگران اهمیت و ارزشی برامون داشته باشه، اون لحظه ست که می تونیم از همین هستیِ به ظاهر کوچیک و بی ارزشمون نهایت لذت رو ببریم و ته قلبمون خوشحال باشیم که در این مسیر، یک قدم دیگه رو با افتخار و رو به جلو برداشتیم
****

یک امتیازی که کم میکنم فقط واسه اینه که فکر کنم تو این کتاب نزدیک 40 تا بسته سیگار کشده شد که واقعا هم لزومی نداشت.یعنی من دیگه اون  آخرهای کتاب کم کم احساس خفگی بهم دست داده بود 
:)))
        

0