یادداشت امیرحسین چمن
1403/10/4
نام این کتاب را اول بار از زبان معلم مطالعات اجتماعیمان شنیدم، که چو گفتیم ناتور دشت را خواندیم گفت فرنی و زوییْ هم خوبست؛ یا چیزی در این مایه. بعد حسین مهکام در کتابباز بهعنوان کتاب بالینی خود معرفیاش کرد و در خاطرم ماند، تا آنکه شش هفت ماه پیش خریدمش. کتاب، دو داستان کوتاه است دنبالهی هم، که شاید بتوان گفت جمعا یک داستان بلندست. در داستان اول با فرنی گلس همراهیم که با قطار از دانشگاه برمیگردد و ساعتی با دوستپسر خود وقت میگذراند. در داستان دوم زویی گلس از حمام به یکی دو اتاق و سالن خانهشان رفته با مادر و خواهر (فرنی) خود سخن میگوید. هر دو داستان از منظر سومشخص، حال آنکه ناظر نخست گویی بیطرفترست و ناظر دیگری آشکارا نظرورزتر. بهگمانم رسید نویسنده خود انگار راوی داستان دوم باشد -از زبان شوخ و طعنهزنش- اما بیشتر نمیدانم. برای من -با آن توضیحی که مهکام در کتابباز داده بود و خود نیز مدتی مشغولش بودم- چنین مضامینی با خواندن کتاب رخ نمود: تجربهی دینی چیست و چگونه پیش میآید؟ چطور خود را به قالب سلوک عملی میریزد؟ چه میزان بکر است و چه میزان پروردهی خودخواهی آدم است؟ آیا میتوان آگاهانه آن را جست؟ یا جوییدنش نیست مگر به حفظ لاله در باد پوییدن؟ و شاید از معنا و اصلش دور کردن؟ از ریزبینی نویسنده و طنز گزندهاش در توصیف رفتار و افکار و دورویی حاصل از نشان دادن این دو، خیلی لذت بردم. بهعلاوه در اینجا هم انگار شخصیتی بود مانند هولدن در ناتور دشت که از ریاکاری بیزارست و با نوعی لاقیدیِ ناشی از صداقت رفتار میکند. حتی الان بهنظرم رسید برادری بزرگتر که نیست اما نامه مینویسد و بعضا مرشدی میکند هم انگار مشترک است، و حتی خواهری کوچکتر؛ اِ چه جالب شد(: جا دارد بیشتر دربارهی کتاب فکر کنم، و شاید با دوستی باز بخوانمش، ولی فعلا برای شما آقای س. الف. ح. ه. که نگی من یادداشت نمینویسم. پ. ن: یک ستاره برای آنکه بازگردم به کتاب.
(0/1000)
نظرات
1403/10/6
کلا سلینجر به مراتب تو داستانها و رمانهاش از شخصیتهای داستانهای دیگهاش استفاده میکنه. این شباهتی که بین شخصیتهای فرنی و زویی و سلینجر پیدا کردی، یحتمل عامدانه بوده. و اعضای خانوادهی گلس تو مجموعه داستان کوتاهش که در ایران به اسم «دلتنگیهای نقاش خیابان چهل و هشتم» چاپ شده، چند جا هستند. حتی اونهایی که تو فرنی و زویی نبودن.
1
1
امیرحسین چمن
1403/10/8
1