یادداشتهای فاطمه کاردانی (45)
یادم نمیآید که تا به حال کتابی پیرامون دفاع مقدس به این قدرت خوانده باشم. ناصر راوی داستان است و در طول کتاب با علی،رسول،مسعود و.. چند نفر دیگر همراه هستیم. علی به دنبال ناصر میآید و او را در فصل امتحاناتش به جبهه میبرد.آنها به همراه دیگر رزمندگان در یک عملیات بسیار سنگین که تا سرحد محاصره هم کشیده میشود شرکت میکنند.اوج ماجرا قسمت شروع عملیات و لحظات محاصره است. چقدر مُردن ترسناک است! نویسنده حاشیه نمیرود و از اغراق پرهیز میکند.استفاده از جزئیات بسیار و به اندازه در تصویری شدن ماجرا در ذهن خواننده کمک کننده است.و در انتها این ناصر است که با تنی خسته و مجروح به خانه برمیگردد. به نظرم تلخترین قسمت ماجرا آنجایی بود که ناصر به خاطر صدمهای که میبیند از خط به عقب برمیگردد و به خاطر عمق جراحتش به شهر اهواز اعزام میشود.رزمندهای که تا ساعاتی پیش چند روزی در معرکه مبارزه و جهاد بوده و شهادت و مجروحیت افراد زیادی از همگردانیهایش را دیده حالا با صورتی مجروح به همراه مجروحین دیگر وقتی در شهر رفت وآمد میکند، دیدن مردها و زنهایی که در خیابان به دنبال زندگی عادی خود هستند و بی توجه از کنار آنها میگذرند برایش بسیار تعجب برانگیز و برای خواننده غمانگیز است. خواندن کتاب را که تا اندازه زیادی مردانه است،فارغ از هر جنسیتی توصیه میکنم.
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
5