معرفی کتاب سرو، سپید ... سرخ اثر جهانگیر شهلایی

سرو، سپید ... سرخ

سرو، سپید ... سرخ

3.8
2 نفر |
2 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

2

خوانده‌ام

3

خواهم خواند

7

ناشر
چترنگ
شابک
9786227342895
تعداد صفحات
251
تاریخ انتشار
1403/1/1

توضیحات

کتاب سرو، سپید ... سرخ، نویسنده جهانگیر شهلایی.

یادداشت‌ها

سامان

سامان

1403/9/30

          «ایران عزیز»
سرو،سپید...سرخ داستان بیست و سه روز پر ماجرا و مهم در شهریور 1320 رو روایت می‌کنه. پس از اشغال ایران توسط متفقین در سوم شهریور ماه که وطن حال و روز خوشی نداره و دولت استعفا میده، رضاخان از فروغی که درگیر بیماری است و مثل وطن در همان روزها حال و روز خوشی نداره درخواست می‌کنه که نخست وزیری رو قبول کنه و عهده دار مذاکرات با شوروی و انگلستان بشه.خب سرانجام این اتفاق هم در تاریخ آمده که چه شده.
تلاش فروغی در این بیست و سه روز و مذاکرات و صحبت ها با سفرای دولتین و همچنین دیدار و صحبتهای او با رضاخان و سایر اعضای هیات دولت و فلش بک هایی به گذشته برای آشنا شدن زندگی شخصی فروغی که با شماتت همیشگی پدرش برای ورود به عرصه سیاست همراه است، اجزای اصلی داستان رو تشکیل می‌دند. کار نویسنده در پرداخت شخصیت فروغی و وطن دوستی او بسیار خوب و خواندنی از آب در آمده.داستان پر است از جملاتی که انسان رو به اندیشیدن در مورد تاریخ پر تلاطم کشورش وادار می‌کنه.گفت و گوهای فروغی با رضا خان به نظر من از برجسته ترین قسمت های کتاب بود .به طور کلی با یک داستان خوش خوان، خوش ریتم جذاب مواجه بودم و لذت بسیاری بردم.
این کتاب برای من تداعی کننده داستان های یکی از نویسندگان محبوبم، رضا جولایی- نه آثار یکی دو سال اخیر ایشان- بود و «سورپرایز» مطالعاتی بهار 1403 من بود.در بهار سال جاری کتاب خوب زیاد خوندم، اما این کتاب که نه نویسنده‌اش رو میشناختم و نه قصد قبلی برای خریدش داشتم و به طور اتفاقی خریدم، تجربه خواندنی و جذابی برام بود..این نکته رو هم اشاره کنم از طرح جلد روی کتاب که معمولا در انتخاب کتابها برام ملاک نیست، خیلی خوشم اومد.حسن ختام این معرفی هم به بریده ای از کتاب اختصاص میدم از گفت و گوی رضاخان و فروغی:

(رضاخان).. شما به من بگویید، شما که همیشه مثل معلم بوده اید برای من، شما که ناظر بوده اید به کار من،بگویید من کجا اشتباه کردم که کارم به اینجا کشید.
- تمام این سالهای خانه نشینی روزی نبوده که به این سوال و به این جواب فکر نکرده باشم.جوابش طولانی است و تاریخ به آن رسیدگی خواهد کرد. فقط بگذارید بگویم همیشه آن کسی که خیال کرده خودش به تنهایی از پس همه‌ی امور برمی‌آید، در پایان تنها مانده است.آنکه فکر کند جواب همه‌ی سوالها را می‌داند، احمق ترین‌ها را دور خود نگه می‌دارد و احمق‌ها با اولین تندباد متفرق می‌شوند.
        

0