معرفی کتاب انقلاب ما به ما چه داد؟ اثر نادر ابراهیمی

انقلاب ما به ما چه داد؟

انقلاب ما به ما چه داد؟

4.6
18 نفر |
12 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

24

خواهم خواند

38

شابک
9789640024027
تعداد صفحات
88
تاریخ انتشار
1403/11/10

توضیحات

        نامه‌ی دختر کتابفروشی از طبقه مستضعف و پایین جامعه به نادر ابراهیمی در نقد انقلاب و آرمان‌هایش و در ادامه پاسخ نادر ابراهیمی به فاطمه و فاطمه‌ها
      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به انقلاب ما به ما چه داد؟

نمایش همه

یادداشت‌ها

          بسم اللّه الرحمن الرحیم

اگه دست من بود این کتاب رو به عنوان منبع تدریس انقلاب اسلامی در دانشگاه تعیین می‌کردم. واقعا انقلاب به ما چه داد؟ 🙂

فاطمه نوشته بود:«ضد انقلابی، به همین دلیل که مثلا آرام نگه داشته شده همچنان بر ما مسلط است، همچنان با ما بازی می‌کند، و همچنان به ریش ما می‌خنند» 
فاطمه به انقلابی که خودش مبارزش بوده، هجوم میاره، تند و بدون مکث 
یه جاهایی از نامه فاطمه بخاطر حجم واقعیتی که می‌گه سرگیجه می‌گیری
یه جاهایی هم تصویر یقه بسته‌های شیکِ بالانشین میاد جلو چشمات
و البته با خودت می‌گی چه جالب همون سال‌های اول انقلاب هم همین دردها جاری بوده 

اما هر چی نامه فاطمه جلوتر می‌رفت، بیشتر تشنه می‌شدم برای خوندن جواب ابراهیمی، انگار فاطمه داشت سوال تمام آدمای اطرافم رو می‌پرسید
سوالایی که شاید اینقدر بی‌جواب موندن که صاحبانشون به سرنوشتی رسیدن که نادر سعی کرد فاطمه به چنین سرنوشتی دچار نشه. سرنوشت رها کردن انقلابی که متعلق به خودشونه!:) 

و اما نادر در جواب 
به فاطمه حق می‌ده، شاید ستایشش هم می‌کنه 
اما اجازه نمی‌ده فاطمه با خشم به حال خودش رها بشه 
نادر دقیق جواب می‌ده و به جا 
و اتمام حجتش برای من اینجاست: 
ای فاطمه! خودت را کنار فاسدترین مردم قرار نده و از انقلاب شکایت نکن.
آن را از تو گرفته‌اند؟ باز پس بگیر
ناقص است؟ به کمالش برسان؛
کج می‌رود؟ مهارش کن! 


این ۸۸ صفحه کوتاه و پرمغز را کاش دریابند، آن‌هایی که باید! 
        

5

          
نادر ابراهیمی همراه با چند نفر دیگر در یکی از محلات جنوب شهر و محروم تهران به تمیز کردن آن محله پرداخته بودند و آن موقع دختری به نام فاطمه با او آشنا شد. چند سال بعد و پس از گذشت مدتی از پیروزی انقلاب، فاطمه که جلوی دانشگاه تهران دستفروشی می‌کند و کتاب می‌فروشد، نامه‌ای بسیار تند و تیز برای نادر خان ابراهیمی می‌نویسد و از این مسئله گله می‌کند که با وجود پیروزی انقلاب، کماکان آن‌ها در فقر و محرومیت به سر می‌برند و از سختی‌های پدرش که رفتگر است می‌گوید و از ناامیدی او نسبت به شعارهای انقلاب و تلاشهایشان برای پیروزی و می‌گوید.
نادر هم در جواب فاطمه نامه‌ای به او می‌نویسد و بدون ذره‌ای ماله کشی و حرف های شعارمآبانه و ترحم از عصر انقلاب و تفاوت انقلاب ایران با بقیه انقلاب‌ها و نقش تک‌تک مردم و فاطمه ها و نادرها در رسیدن به آرمان‌ها میگوید. نادر خیلی کوتاه و متقن و خوب از انقلاب در این نامه گفته است.
کتاب انگار همین امسال نوشته شده نه سال پنجاه و هشت!
این کتاب از آن کتبی است که با خرید امتیاز آثار نادر ابراهیمی توسط نشر امیرکبیر، پس از سال پنجاه و هشت به چاپ رسیده است.
چکه ای از کتاب:
* انقلاب بیمار است؟ مسلسل ها دست کیست؟ پزشکان را به ضرب مسلسل بالای سر بیمارت بیاور؛ اما از مرض منال.
* فاطمه وای به روزی که باور کنیم انفلاب، انجام گرفته است؛ چراکه انجام‌گرفتن دقیقا به معنای پایان یافتن است و پایان یافتن انقلاب، آغاز سوگواری.

        

16

          ...ما غریب ترین، بی رفیق ترین و مستقل ترین انقلابِ جهان را داشته ایم.
هیچ دستی برای کمک به ما دراز نشد.
هیچ صدایی از هیچ کجا برنخاست.
دنیا ایستاد و نگاه کرد تا یک بار دیگر شاهد لِه شدن ملتی باشد، و در نهایت، اظهار تاسفی کند و قطره اشکی بر گور مردمی که به رگ زده بودند تا آزادی را به دست آورند بیفشاند. پیام های تبریک را، دخترم فروبگذار. آنها شوخی های دردناک و غم انگیزی است...
اینها بخشی از نامه‌ی نادر ابراهیمی در جوابِ فاطمه، دختری انقلابی (به معنای مصطلح آن در دهه ۶۰) که رو به روی دانشگاه تهران و در شمال تهران در مناطقی مثل الهیه و امانیه و هزار "ایه"‌ی دیگه به قول خودش کتب انقلابی می‌فروخته است، نوشته است. فاطمه ای که معتقد است، ابراهیمی بیشتر نسبت به ادبیات احساس مسئولیت می‌کند تا نسبت به دردمندان ِ جامعه.  فاطمه‌ی آنروز وجدان عمومی جامعه کنونی ماست با سوالی مشترک: انقلاب ما به ما چه داد؟ انقلابی که ابراهیمی می‌گوید: دستاوردی داشته است نه در خور عظمتش و نه چنان که با آرزوهای ما همساز باشد.  این انقلاب چه داشته؟ در صفحات پایانی او جواب را داده است و فارغ از داده ها او در فاطمه ها مرضی را یافته که در جهت مداوای آن درد، سعی می‌کند همان  مفهومِ "نهضت ادامه دارد" را تبیین کند. بار ها به فاطمه می‌گوید که دختر مبارزم فاطمه! تصور انقلاب، همان انقلاب نیست... پس برخیز و انقلاب را ادامه بده.  دختری را در دانشگاهمان می‌شناسم که خیلی شبیه به فاطمه‌ی ماجرای ماست... و با شخصی ازدواج کرده است که شبیه نادر ابراهیمی است. چقدر نسل ما خوب اند... من عاشقانه فاطمه این داستان را دوست دارم و جواب های نادر را هم.
        

18