یادداشت طه احمدیزاده
دیروز
...ما غریب ترین، بی رفیق ترین و مستقل ترین انقلابِ جهان را داشته ایم. هیچ دستی برای کمک به ما دراز نشد. هیچ صدایی از هیچ کجا برنخاست. دنیا ایستاد و نگاه کرد تا یک بار دیگر شاهد لِه شدن ملتی باشد، و در نهایت، اظهار تاسفی کند و قطره اشکی بر گور مردمی که به رگ زده بودند تا آزادی را به دست آورند بیفشاند. پیام های تبریک را، دخترم فروبگذار. آنها شوخی های دردناک و غم انگیزی است... اینها بخشی از نامهی نادر ابراهیمی در جوابِ فاطمه، دختری انقلابی (به معنای مصطلح آن در دهه ۶۰) که رو به روی دانشگاه تهران و در شمال تهران در مناطقی مثل الهیه و امانیه و هزار "ایه"ی دیگه به قول خودش کتب انقلابی میفروخته است، نوشته است. فاطمه ای که معتقد است، ابراهیمی بیشتر نسبت به ادبیات احساس مسئولیت میکند تا نسبت به دردمندان ِ جامعه. فاطمهی آنروز وجدان عمومی جامعه کنونی ماست با سوالی مشترک: انقلاب ما به ما چه داد؟ انقلابی که ابراهیمی میگوید: دستاوردی داشته است نه در خور عظمتش و نه چنان که با آرزوهای ما همساز باشد. این انقلاب چه داشته؟ در صفحات پایانی او جواب را داده است و فارغ از داده ها او در فاطمه ها مرضی را یافته که در جهت مداوای آن درد، سعی میکند همان مفهومِ "نهضت ادامه دارد" را تبیین کند. بار ها به فاطمه میگوید که دختر مبارزم فاطمه! تصور انقلاب، همان انقلاب نیست... پس برخیز و انقلاب را ادامه بده. دختری را در دانشگاهمان میشناسم که خیلی شبیه به فاطمهی ماجرای ماست... و با شخصی ازدواج کرده است که شبیه نادر ابراهیمی است. چقدر نسل ما خوب اند... من عاشقانه فاطمه این داستان را دوست دارم و جواب های نادر را هم.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.