یادداشت‌های امیررضا بیات (63)

          از آنجایی که "ایده‌ی اولیه" یا "موقعیت کلی" یا "سه خطی" و مترادفات این‌ها، بسیار در جذب یا دفعم نسبت به یک اثر تاثیرگذار است و سه خطی "ملکوت" بهرام صادقی برایم جز دسته‌ی جذاب‌ها بود انتظار و پیش‌فرض متفاوتی از آنچه با آن روبرو شدم  داشتم.
انتطاری که فارغ از کیفیت مربوط به شکل داستان می‌شد. انتظار (و علاقه) داشتم با اثری فانتزی،شوخ‌طبعانه، "دارک"  (اصطلاح جایگزین فارسی مناسبی  برایش پیدا نکردم)، طعنه زن و بُرنده روبرو شوم. چیزی که در فصل اول کاملا وجود داشت (چه فصل جذابی بود)، اما در ادامه نه.
نه این‌که صفاتی که بالا برشمردم در اثر وجود ندارد، که دارد؛ بلکه غالب شدن ته‌رنگ‌های فلسفی و تمثیلی و گاها (با شک) معنا‌گرایانه، قدرت عرض اندام صفات دوست‌داشتنی‌ام را کم‌ کرد. (شاید) صادقی می‌خواسته "بوف کور" دیگری بیافریند که موفق نشده و ایده‌ای که برای این امر مناسب نبوده و اتفاقا برای شکل دیگری از داستان فوق‌العاده جذاب را زخمی کرده و رنجور.
دوست داشتم "ملکوت" با این ایده‌ی اصلی‌اش، سبک‌تر بود، آسان‌تر بود، چابک‌تر بود و به معنای دقیق کلمه داستان‌تر بود.
        

13

          در وصف ارزش ادبی "پیرمرد و دریا" و اهمیتش در ادبیات سخن بسیار گفته شده و الحق که به درستی؛ و من جز صحه گذاشتن به آن‌ها نظر قابل عرضی ندارم.
اما دوس داشتم به موردی جز خود داستان در این کتاب اشاره کنم.
یادداشت مفصلی که نجف دریابندری در ابتدای کتاب (که من مثل همه‌ی الحاقات کتاب‌های داستانی - که بیشتر مواقع سراغشون نمی‌رم- بعد از خوندن خود اثر مطالعه کردم) از زندگی و آثار و سیر هنری همینگ‌وی نوشته بی‌اندازه دلچسب، جذاب و مفید بود.
یادداشتی که فارغ از آشنایی مختصر و مفید با شخصیت همینگ‌وی و سبک نویسندگی‌‌ش و حتی می‌شود گفت مهمتر از آن (حداقل برای چون منی که در حال آموختن داستان‌نویسی هستم) پر از نکات ظریف و کلیدی بود. و درسنامه‌ای که احتمالا در آینده، شاید بعد از خواندن آثار دیگر همینگ‌وی، بار‌ها بهش مراجعه کنم.
توصیه می‌کنم اگر شما هم هم‌قطار من هستید یا حتی کتاب‌خوان جدی و علاقه‌مند به ادبیات، حتما از این مقاله‌ی جناب دریابندری استفاده کنید و ازش غافل نشید.
        

7

8

2

          بالاخره تموم شد :)
به طور کلی کتاب خوب و به درد بخوری بود و در این برهوت کتاب‌هایی که در حوزه داستان‌نویسی سرشون به تنشون بیارزه این کتاب جز  خواندنی‌هاست و برای کسانی که قدم در این راه گذاشتند و علی‌الخصوص تازه‌کار تر هستند، کمک‌ کننده.
البته شما با خوندن این کتاب بیشتر از این که نحوه‌ی استفاده از عناصر رو یاد بگیرید این رو یاد می‌گیرید که عناصر داستان چی هستند و اصلا باید بیشتر روی آموختن چه چیز‌هایی در ادامه‌ی مسیرتون در داستان‌نویسی سرمایه‌گذاری کنید.
اما با توجه به همه نکات مثبت و منفی مورد نظرم در مورد این کتاب (که پایین‌تر بهشون شاره می‌کنم) بعید می‌دونم دوباره به ان کتاب برگردم و احتمالا حالا حالاها سراغ آثار دیگه‌ی آقای میرصادقی نرم و باقی کتاب‌های این حوزه رو امتحان کنم.

- مهمترین نکته "کلی‌گو" بودن کتاب هست که فکر می‌کنم نه می‌شه نکته‌ی خیلی مثبتی ارزیابیش کرد و نه خیلی منفی (بسته به نیازتون می‌تونه متغیر باشه). کتاب تقریبا به همه‌ی عناصر داستان اشاره می‌کنه و در موردشون توضیحاتی می‌ده اما توی هیچکدوم اونقدر‌ها عمیق نمی‌شه و به نظرم بیشتر می‌تونه مناسب افرادی باشه که خودشون هنوز خیلی به این مباحث مسلط نشدند.

- اما نکته‌ی منفی با توجه به مورد قبلی تفصیل‌های غیرمفید کتابه که واقعا آدمو خسته می‌کنه یه جاهایی. با توجه به رویکرد آقای میرصادقی در این کتاب فکر می‌کنم به راحتی‌ می‌تونستیم با اثری موجز‌تر و کم‌حجم‌تر روبرو بشیم.

- بهترین چیزی که برام وجود داشت مثال‌هایی بود که از ادبیات ایران ارائه می‌شد که ما نمی‌تونیم توی کتاب‌های آموزشی ترجمه شده ببینیمشون. برای من به شخصه همین یک مورد خوندن کتاب‌ رو ارزشمند کرد.

- کتاب پر از مثال‌ها و  نمونه‌موردی هاست و شما موقع خوندن عملا دارید یک مجموعه داستان کوتاه پر و پیمون از نویسندگان مختلف رو هم مطالعه می‌کنید.

- و موردی که خیلی اذیتم کرد جهت‌گیری‌های شخصی (و عموما اخلاقی) نگارنده در مورد مدل‌های مختلف داستان‌گویی و حتی برخی جاها قالب‌های داستانی بود که اصلا نپسندیدم.
نکته مهم: من نمی‌گم افراد نباید نظرات شخصی داشته باشند یا اصلا کاری با نوع نظرات شخصی آقای میرصادقی در این کتاب ندارم مسئله‌ام اینه که تو این نوع کتاب‌های آموزشی که ما نمی‌خواهیم کاری با نقد و تحلیل و نظریه‌پردازی راجع به ادبیات داشته باشیم بهتره فقط به آموزش بپردازیم و نه چیز دیگه‌ای.

        

19