یادداشتهای نبات (23)
2 روز پیش
اول بگم که یکم گیج کننده است ولی اخر کتاب تازه متوجه میشه چی به چیه.دوم اینکه من بازم به جواب یه سری سوالام نرسیدم نمی دونم خودم سرسری از روش رد شدم،یادم رفته یا باید واضع تر بیان میشد که به نظرم مورد دوم درست تره. داستان در مورد گوشه ای از اتفاقات کردستانه،درگیری ها بین احزاب مختلف کردستان و تعدادی از شهداست.در مورد تنها معلم شیعه روستا که با یاد خاطرات همرزم های شهیدش همراهشه و به سرفه امونش نمیده.یوسف تو دل مردم جا داره،ولی کسایی هستن که یوسف رو مانع رسیدن به اهدافشون میدونن و میخوان از شرش خلاص بشن.بعضی ها بخاطر کینه ای که ارزش دارن،بعضی ها بخاطر اینکه مانع جذب شدن افراد روستا به طالبان میشه،یا فکر میکنن قاتله... خلاصه اتحاد مردم رو هم نشون میده🥺❤️🔥 حالا سوالام چیا بودن: به نظرم واضح بیان نشد که هیوا بالای تپه چی دید،اون نور کی بود؟چی بود؟چرا هیوا کچل شد؟اصلا چرا تاپور دیوونه شد؟؟یعنی من نفهمیدم ؟؟اقا اصلا تهش چی شد،یوسف شفا گرفت،هیوا مرد؟اگه کسی میدونه بگه لطفا 😅😂 این سوالا مهمنننن😂
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
1404/2/30
با کسی آشنا شدم که حتی اسمش رو هم نشنیده بودم یا شنیده بودم و نشناخته بودم،ولی چه دلاوری بود... و این دلاور ها توی کل دوران اسلام بودن ،هستن و خواهند بود و واقعا حیفه که ما نمیشناسیمشون... این کتاب از ظهور تا اسلام تا کربلا رو توضیح داد... البته کربلا بیشتر در حد اشاره بود و بیشتر داستان در مورد هور اسلام و گسترش اسلام و در آخر کتاب دو تا از جنگهایی که در اسلام رخ میده را توضیح میده. میشه گفت روان نوشته شده بخشی که آدمو گیج میکنه اسامی زیادشه کتاب یکیشو یاد بگیری قبلی یادت میره. یکمی طولانیه ولی روند داستان قشنگه
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
1404/2/21
نمی دونم،شاید خوندن این کتاب برای من زود بود شاید تو بحر کلمات نرفتم... اولش فکر میکنی داستان عاشقانه است بین مادر و پسر بعد فکر میکنی قصه یه زوج عاشقه و بعد که اسم شهید چمران میاد وسط با خودت میگی قطعاً طرف عاشق شهید چمران شده و جونشم برای کنار ایشون بودن میده ولی قصه اینجا تموم نمیشه صفحات آخر کتاب همه چی تغییر میده این عشق ،عشق به خداست،همونی که همه باید عاشقش باشیم... به نظرم متن پشت کتاب اصلاً مناسب برای کتاب نبود. کتابم خیلی پیچ و تاب خورده بخش نامهها خیلی طولانی آدمو خسته میکنه. عملاً کتاب تو همون ۷۰، ۸۰ صفحه آخر روند اصلی رو پیدا میکنه تا قبلش هیچ چیز دندون گیری از داستان نفهمیدی. یه جاهایی جملات سنگینه باید صبر کنی روشون دوباره بخونی فکر کنی روشون یا تو عمق دلت بشینن ولی حقیقتا انتظار داشتم کتاب خیلی قشنگتر باشه اوایل داستان خسته کننده است ولی نباید ولش کنی و ادامه بدی. این کتاب رو صرفاً ادامه دادم که تمومش کنم،نمیدونم شاید مناسب سنم نبود شاید رای درک جملاتش آماده نبودم یا باید بیشتر و بهتر میخوندمشون در هر صورت مناسب هر کسی نیست
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
1404/2/6
انتظار این پایانو نداشتم،پایان قشنگ تر میخواستم ولی خب نکته و پیام اصلی داستان به دلم نشست...نکته ی قشنگ و مهمی بود از یه جایی به بعد داشتم کم کم حرص می خوردم که چرا اینقدر دختره گریه میکنه؟ خیلی این گریه کردنه هی تکرار می شد و حالمو گرفت در کل کتاب خوبی،بر خلاف خیلی از کتاب ها که فقط رمانن این کتاب خیلی خوب پیام اصلیش رو رسوند.اون بحث و گفت و گو هایی که بین شخصیت ها هم صورت میگرفت خیلی جذاب بود
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
1404/1/1
نویسنده خواسته اوضاع مردم فلسطین رو نشون بده که به نظرم درست این کارو انجام نداده. تا یه جاهایی آدم واقعاً درک میکنه ولی دغدغه و مشکلات اصلی مردم رو نشون نمیده ،بیشتر داستان حول و هوش همون پسر و دوستاش میچرخه یه جورایی غیر مستقیم اشاره شد به اوضاع مردم ولی بازم اوج مشکلات مردم رو نتونست به تصویر بکشه اتحاد مردم فلسطین،باید بیشتر نشون داده می شد ولی بازم خداروشکر بود.یه سری جاهاهم انگار خیلی زیاد گفته شده یا برعکس نیاز بود کامل تر بگه به هر حال این کتاب متوسط بود.نسبت به حجمش اونقدر که باید جذاب نبود
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
1403/12/26
یا امام رئوف... الان بگم شخصیت های اصلی عاشق هم بودن یا عاشق امام؟کل زندگی یک شاعر امامش و اهل بیت پیامبره و چه شعر هایی که برای اونا میگه... زندگی که داشتن خیلی قشنگ بود و زلفایی که حاضر نبود شاعر اهل بیت حتی یک بیت براش شعر بگه و امامی که معجزاتش تمومی نداره...🥺❤️🩹 روند داستانش قشنگ بود ولی از آخرهای کتاب یکم طول کشید تا بتونم بخونم و برم جلو ولی آخرش همون چیزی بود که انتظار میرفت...یه معجزه دیگه از امام رئوف🫠❤️🔥
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
1403/12/23
حقیقتا کتاب خیلی قشنگیه،داستانش رو دوست داشتم ولی اصلا برام قابل پذیرش نیست که طرف با خدا ازدواج کنه😐 داستان میتونست بدون اعتقادات غیر منطقی این چنینی نوشته بشه و خیلی قشنگ تر میشد تفاقض زیاد داشت یه جا خدا گذشته اش رو فراموش میکنه بعد چون یادش نیست خدااست به یه فرد دیگه که فکر میکنه خدااست خدمت میکنه بعد خدا عاشق میشه و.. دوباره یادش میره چی به چی بوده تا اینکه تهش دیگه نویسنده تصمیم میگیره این دوتا کفتر عاشق به هم برسن! من واقعاااا روند اصلی داستان رو دوست داشتم،اگه داستان تخیلی بود که تا حدودی بود مشکلی نداشت ولی واقعا این نکاتش میزنه تو ذوق.برای یکی مثل من خیلی مهمه که خدارو اینجوری زیر سوال نبرن که متأسفانه بردن،برای همین امتیاز نمیدم به این کتاب!
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
1403/12/15
ای کاش پایان داستان یکم با جزییات بیشتری بیان میشد.اصل کتاب خیلی جالب بود ولی خب واقعا چرا همه دنبال پیدا کردن اون شخص بودن؟حتی اینکه دقیقا چی بین مادر عطیه و عمو ارمیا بود که بدش رو میگفت؟فقط چون فکر کرده بود جنگ نرفته بدش رو میگفت؟ کتاب کوتاه بود ولی اینا به نظرم باید بیان میشد داستان برام جذب کننده بود فکر کنم بخاطر شیوه بیان نویسنده بود و دیدگاه های متفاوتی که گفته بود برام قشنگ بود اما کاستی های داشت
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
1403/12/11
اول اینکه خیلی روند کنده،باعث میشه شخص خسته بشه و جذابیتی برای نداشته باشه دوم انتظار داشتم بعد از مسلمان شدن ایشون رو هم بیان کنه ولی این اتفاق نیفتاد بعد اینکه حجم کتاب نسبت به اطلاعاتی که بهت میده زیاده،حداقل دویست و پنجاه صفحه اول روند داستان شبیه هم و تکراریه و نشید خیلی سریع از کنارشون گذشت که به آخرش رسید
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
1403/11/18
گنگ و مبهم بود برام،تقریبا تا خود صفحه ی آخر یه سری چیزا برام روشن نشد.طول کشید تا یکم برام عادی بشه و بتونم یکم بفهمم چی به چیه کتاب تاریخیه و خود داستان های که بیان میشه قشنگه ولی شهص گیج میشه و همین باعث میشه خیلی جذب کتاب نشه فکر میکنم از اون کتاب های باشه که نیاز چند بار بخونی تا دقیق بفهمی و یادت بمونه
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
1403/10/15
داستان کوتاه بود ،اوایلش جذبم کرد اما بعدش یکم خسته شدم از روند داستان.از یه جایی به بعد روندش تکراری بود و نویسنده همچی رو خیلی سریع جور کرد که شخصیت اصلی متحول بشه و این باعث میشد خیلی حس نکنی داستان واقعیه، یکم عجیب بود این حالت. شخصیت پردازی هم می تونست خیلی کامل تر باشه که خواننده تصور بهتری داشته باشه از شخصیت ها،اخر داستان هم انتظار داشتم که حداقل رفتار خانواده عرفان و خود عرفان به شخصیت اصلی ببینم و ببینم تحولی که در شخصیت اصلی رخ داد مقطعی بود یا کلا باعث تغییر شخصیت فرد شد ولی به این مسائل اشاره نشده بود و کتاب خیلی یهویی تموم شد
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
1403/10/12
خیلی قشنگ دیدگاه آدم رو وقتی گم میشه بیان کرد،وقتی گم میشه و نیاز داره یکی راهنماییش کنه.دقیقا همون دیدگاه نوجوون هارو بیان کرد،افکاری که حتی گاهی ناخواسته سراغشون میاد وقتی میخوان از همه چی سر در بیارن و درکش کنن خط داستانی هم خوب پیش میرفت و جذبم کرد برای خوندن ادامه داستان.پیشنهاد می کنم حتما نوجوون ها بخوننش!
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.