نبات

تاریخ عضویت:

آبان 1403

نبات

@Nabat

57 دنبال شده

89 دنبال کننده

                چه تکلیف سنگینی ست ؛ بلاتکلیفی
وقتی که نمی دانم منتظرت ماندم ، 
یا فقط خودم را به انتظار زده ام آقا..؟!
الهم عجل لولیک الفرج 🤲💞
              

یادداشت‌ها

نمایش همه
نبات

نبات

4 روز پیش

        بسم الله الرحمن الرحیم 
اوایل که این کتابو شروع کردم توپم از نویسنده پر بود و بی‌صبرانه منتظر بودم که کتاب تموم بشه و بتونم نظرمو تو  بهخوان ثبت کنم ولی کم کم این دیدگاه خیلی کمرنگ تر شد و دیدم بنده خدا همچین حرف بدی هم نزده ،بگذریم.
نکته اول اینکه زیاد وارد جزئیات نمی‌شه،در واقع یه سری کلیات از هر کشوری رو بیان می‌کنه ، چیزایی که بیشتر به چشم میان و با توجه به فرهنگی که ما داریم و تفاوتش با فرهنگ اون کشور برامون جلب توجه می‌کنند. البته خب این سفرها مال قبلنه حدود شاید ۱۵ سال پیش یا بیشتر برای همین یه مقدار طبیعیه که نویسنده چیز زیاد یادش نباشه و یک سری مسائل کلی رو بیان کنه.
دوم ،اوائل کتاب حس میکردم نویسنده دیدش نسبت به ایران با من متفاوته در واقع حس می‌کردم نویسنده نسبت به اوضاع ایران شاکیه و داره با مقایسه کردن ایران و بقیه کشورها افسوس می‌خوره یا یه همچین چیزایی. یکم کتاب جلوتر رفت دیدم نه نویسنده همچین دیدگاهی نداره خیلی هم ایرانو دوست داره و مثل همه ما معتقده مشکلات مملکتمون باید حل بشه. اما بازم نمی‌تونم بپذیرم که نویسنده کشورها رو حتی توی ۱۵ سال پیش هم توی دسته‌های جهان اول و دوم و سوم تقسیم بندی کنه.چون  با توجه به تغییراتی که توی کشورها بوده و گذشته زمان از جنگ جهانی دوم نمیشه از این اصطلاحات استفاده کرد  و این برای من قابل هضم نبود. البته این کتاب مال الان نیست و سفرها حدودا مال دهه هشتاده که اوضاع ایران با الانش فرق داشته. 
سوم ،یه جاهایی نویسنده از یه خاطراتی حرف می‌زد که که می‌گفت به علتی مثل اینکه فرصت نیست تعریفشون نمی‌کرد و این آدم رو هرچقدر هم که موضوع ساده بوده باشه کنجکاو می‌کنه و خب حرص داره به یه مطلبی اشاره کنید و ولش کنی.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

14

نبات

نبات

1404/4/22

        کتاب در مورد دختر دانشجوییه که خیلی هم کاری به دین نداره و حالا به سفر حج رفته.نه برای ثواب ،بیشتر برای تکمیل کردن پایان نامه معماری که بعد از ورود به عربستان کم کم دارا به خودش و اشتباهاتش فکر می‌کنه.خیلی دوست داره راهشو پیدا کنه و به سمت خدا برگرده اما تحول زیادی در خودش نمی‌بینه.
توی این سفر ،همسفر های مختلفی داره،از دختر مریضی که امیدوار شفا پیدا کنه تا پیرزن هوایی که مدت ها تو حسرت آیت سفر بودن و ماجراهای مختلفی رخ میده البته اونقدر هیجان ندارن.اوایل کتاب فکر میکرد شخصیت اصلی به مرده اما در واقع به دختر بود به اسم ماهی‌.تشبیه های قشنگی تو کتاب به کار رفته بود ،از این نظرم خوب بود.
اما این کتاب به نظرم یه نکته جالب داشت
تو اکثر کتاب ها داستان رو از زبون خود فرد بیان میشه اما این کتاب از زبون یه سوم شخص صحبت می‌کنه و شخصیت اصلی رو خطاب قرار میده.این نکته مثبتی بود به نظرم
اما یه نکته منفی هم داشت
خیلی از جملات این شکلی استفاده میکرد،مثلا:تا بیای فلان کار رو انجام بدید همه اومدن و باید از اونجا برید.
این مدل جمله چندین بار تکرار شده که یکم تو ذوق می‌زنه
در کل کتاب بدی نیست ولی اونقدر هم جذاب نیست
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

8

نبات

نبات

1404/3/20

        اول بگم که یکم گیج کننده است ولی اخر کتاب تازه متوجه میشه چی به چیه.دوم اینکه من بازم به جواب یه سری سوالام نرسیدم نمی دونم خودم سرسری از روش رد شدم،یادم رفته یا باید واضع تر بیان میشد که به نظرم مورد دوم درست تره. داستان در مورد گوشه ای از اتفاقات کردستانه،درگیری ها بین احزاب مختلف کردستان و تعدادی از شهداست.در مورد تنها معلم شیعه روستا که با یاد خاطرات همرزم های شهیدش همراهشه و  به سرفه امونش نمیده.یوسف تو دل مردم جا داره،ولی کسایی هستن  که یوسف رو مانع رسیدن به اهدافشون می‌دونن و می‌خوان از شرش خلاص بشن.بعضی ها بخاطر کینه ای که ارزش دارن،بعضی ها بخاطر اینکه مانع جذب شدن افراد روستا به طالبان میشه،یا فکر میکنن قاتله...
خلاصه اتحاد مردم رو هم نشون میده🥺❤️‍🔥
حالا سوالام چیا بودن:
 به نظرم واضح بیان نشد که هیوا بالای تپه چی دید،اون نور کی بود؟چی بود؟چرا هیوا کچل شد؟اصلا چرا تاپور دیوونه شد؟؟یعنی من نفهمیدم ؟؟اقا اصلا تهش چی شد،یوسف شفا گرفت،هیوا مرد؟اگه کسی میدونه بگه لطفا 😅😂
این سوالا مهمنننن😂

      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

13

نبات

نبات

1404/2/21

        نمی دونم،شاید خوندن این کتاب برای من زود بود شاید تو بحر کلمات نرفتم...
اولش فکر می‌کنی داستان عاشقانه است بین مادر و پسر بعد فکر می‌کنی قصه  یه زوج عاشقه و بعد که اسم شهید چمران میاد وسط با خودت میگی قطعاً طرف عاشق شهید چمران شده و جونشم برای کنار ایشون بودن میده ولی قصه اینجا تموم نمی‌شه صفحات آخر کتاب همه چی تغییر میده 
این عشق ،عشق به خداست،همونی که همه باید عاشقش باشیم...
 به نظرم متن پشت کتاب اصلاً مناسب برای کتاب نبود. کتابم خیلی پیچ و تاب خورده بخش نامه‌ها خیلی طولانی آدمو خسته می‌کنه. عملاً کتاب تو همون ۷۰، ۸۰ صفحه آخر روند اصلی رو پیدا می‌کنه تا قبلش هیچ چیز دندون گیری از داستان نفهمیدی.
یه جاهایی جملات سنگینه باید صبر کنی روشون دوباره بخونی فکر کنی روشون یا تو عمق دلت بشینن 
ولی حقیقتا انتظار داشتم کتاب خیلی قشنگ‌تر باشه 
اوایل داستان خسته کننده است ولی نباید ولش کنی و ادامه بدی. این کتاب رو صرفاً ادامه دادم که تمومش کنم،نمی‌دونم شاید مناسب سنم نبود شاید رای درک جملاتش آماده نبودم یا باید بیشتر و بهتر می‌خوندمشون 
در هر صورت مناسب هر کسی نیست 
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

8

نبات

نبات

1404/2/16

        توصیفات و حرف این کتاب خیلی خوب بود 
مسئله حجاب رو از زوایای مختلف این کتاب خوب توضیح داده بود ولی می‌تونست کامل‌تر باشه مثلاً اون بخش امنیت رو می‌تونست خیلی بهتر توضیح بده. 
قشنگی کتاب این بود که دیدگاه خود مردم جامعه رو نشون می‌داد در واقع دیدگاه دخترای این دوره زمونه 
ولی دو تا نکته داشت این کتاب به نظرم،که اگه اون‌ها رعایت می‌شدن کتاب خیلی قشنگ‌تر می‌شد 
یه متن بلند از کتاب‌های دیگه رو گذاشته بود،این یکم آدمو خسته می‌کرد البته فقط همین یه بار ایت اتفاق افتاده بود که یکمم آدمو گیج و خسته می‌کرد،به جز این تیکه باقی جاها که متنی از کتابای دیگه اورده ،مشکلی ندارشتن
بعد اینکه به نظر من  واقعا نیاز کلماتی که استفاده می‌شه اکثراً فارسی باشه،حالا نمیگم همه چون اینجوری کتابا که از دیدگاه مردم جامعه داره صحبت می‌کنه قطعاً کلمات بیگانه داخلش هست لی یه سری جاهاش واقعاً فکر نمی‌کنم از اون اصطلاحات بیگانه ای که به کار آورده بود استفاده کنیم 
در کل کتاب جذابی بود مفهوم و پیامش رو قشنگ رسونده بود
      

10

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

بریده‌های کتاب

نمایش همه

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.