معرفی کتاب دشواری مبارک اثر undefined

دشواری مبارک

دشواری مبارک

4.1
23 نفر |
19 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

4

خوانده‌ام

35

خواهم خواند

33

شابک
9786000355548
تعداد صفحات
170
تاریخ انتشار
1403/12/19

توضیحات

        کتاب شامل خرده‌روایت‌ایی از انفجار پیجرها در بین نیروهای حزب‌الله لبنان است که در شهریور 1403 اتفاق افتاد. راویان روایت‌ها مادران، همسران، دختران و خانواده‌ها هستند.
      

لیست‌های مرتبط به دشواری مبارک

پست‌های مرتبط به دشواری مبارک

یادداشت‌ها

ریحانه کلاهی

ریحانه کلاهی

1404/3/29 - 14:59

بعد از نما
          بعد از نمایشگاه کتاب اتفاقی فهمیدم که یک سالی هست این کتاب راجع به مجروحین حادثه پیجرها منتشر شده..با این که با علاقه کتاب های خانم غفار حدادی را دنبال میکنم و نثرشان عجیب به دلم مینشیند عکس جلدش را که دیدم فهمیدم خواندنش کار من نیست و کلا سراغش را هم نگرفتم.
***
دو روزی هست که شایعاتی پخش شده که ممکن است شبیه این حادثه اینجا هم تکرار شود. حس کردم الان وقتش رسیده که بخوانمش. دیروز یک سر رفتم سوره مهر و خریدمش.. از شروع جنگ تحمیلی دوم مراقبه میکنم که گریه نکنم! همه اش میگویم الان باید قلبم را سرد و ذهنم را گرم نگه دارم تا ان شاء اللّٰه بعد از پیروزی و نابودی دشمن... با قلبی سرد یک روزه همه اش را خواندم به امید آنکه نکته ای از آن در این شرایط به کارمان بیاید.
***
در حالی که خواندن این کتاب را به همه توصیه نمیکنم، میگویم که اگر دوست دارید توسل و توکل عمیق را یاد بگیرید و با عزیزان خدا روی زمین آشنا شوید که چطور تسلیم امر او شده اند، این کتاب را بخوانید..
        

14

حامد خسروشاهی

حامد خسروشاهی

1404/2/22 - 11:44

          درباره کتاب «دشواری مبارک» نوشته فائضه غفارحدادی

در میان ده‌ها حادثه بی‌صدایی که جهان را تکان داده‌اند اما بی‌روایت مانده‌اند، انفجار پیجرها در لبنان یکی از غریب‌ترین و تلخ‌ترین‌هاست؛ عملیاتی پیچیده، با زخمی‌های عمیق و مادام‌العمر.
عملیاتی تروریستی که در آن، دستگاه‌هایی کوچک و ظاهراً بی‌ضرر، به‌صورت هم‌زمان و از راه دور منفجر شدند و جان یا بینایی ده‌ها رزمنده را گرفتند؛ بی‌صدا، بی‌دود، بی‌نشان.
کتاب «دشواری مبارک» تلاشی است برای بیرون کشیدن روایت از دل همین خاموشی؛ صدایی انسانی از زنانی که چشم در چشم مصیبت ایستاده‌اند و هنوز هم، به‌جای زخم، از زندگی پای آرمان و اعتقاد حرف می‌زنند.
این اثر شامل چهل خرده‌روایت از خانواده‌هایی است که زندگی‌شان با یک لحظه انفجار، به «قبل» و «بعد» تقسیم شد. نویسنده با همراهی و هم‌نفَسی، به میان مادران و همسرانی رفته که عزیزان‌شان به‌خاطر همین انفجارها جانباز شده‌اند، با چشم‌هایی که دیگر نمی‌بینند، با دست‌هایی که دیگر کامل نیست، و با چهره‌هایی که دیگر آشنا نیستند. روایت‌ها کوتاه و ساده‌اند، آن‌قدر صادق که خواننده را بی‌صدا می‌لرزانند.
در دل روایت‌ها، چیزی فراتر از سوگ و درد جریان دارد: انتخاب. انتخاب ایستادن در کنار مقاومت، انتخاب زندگی‌کردن با نقصی که «مبارک» است.
 چند روایت برجسته‌ترند: روایت مادری ایرانی که پسرش در لبنان مستقر بوده و از قربانیان این عملیات است و دختری که پس از وقوع انفجار، علی‌رغم پس‌گرفتن خواستگاری از سوی خانواده پسر، همچنان اصرار دارد با او ازدواج کند.
کتاب کم‌حجم و راحت‌الحلقوم است. حدود دو ساعت زمان کافی است تا آن را بخوانید، اما تأثیرش، بسیار فراتر از این دو ساعت با شما خواهد ماند.
        

11

          کتاب دشواری را دشوار خواندم. گاهی با اشک، گاهی سردرد، گاهی لبخند... کتاب، کتاب رنج و امید است. کتاب ایمان و صبر. باید با اهالی مقاومت دمخور بوده باشید تا روایت‌ها را باور کنید وگرنه گاهی ممکن است خیال کنید نویسنده اسطوره سازی کرده!
کتاب به لحاظ قلم ساده و بسیط است، نویسنده خودش را از وسط ماجراها بیرون کشیده و بیشتر شبیه یک دوربین عکاسی صحنه‌ها را بازسازی و جمله‌های راوی را بازنویسی کرده و گاهی حتی شاید فقط ترجمه!
کتاب حرف زیاد برای گفتن دارد اما زخم وقایع آنقدر عمیق است که باید با احتیاط خواندنش را توصیه کرد.
کتاب را دوست داشتم
برای ثبت جنایتی غریب در قرن بیستم
برای آنکه بدانم اهل مقاومت بودن چگونه است
و مهم تر از همه اینکه چگونه فرزندانم را سرباز مسلمان شیعه تربیت کنم!
کتاب را جز یکی-دو روایت، مادران و همسران جانبازان پیجری روایت کرده اند... جانبازانی که بعد از یک تصمیم وحشیانه و یک جنایت جنگی توسط رژیم صهیونیستی، تا همیشه از داشتن چشم و دست محروم شده اند... 
ماجرا، ماجرای لحظه‌ی انفجار ۴۰ تا از ۴هزار پیجر است...
        

6

آمنه آزاد

آمنه آزاد

1404/3/20 - 23:32

          آخرین روزهای تابستان 1403 بود که خبری عجیب تیتر یک تمام رسانه‌های جهان شد؛ انفجار دسته‌جمعی پیجرها در لبنان! 
خبر آنقدر عجیب و هولناک بود که با حال جسمی‌ آن روزهایم، زیاد پیگیرش نشدم و فقط جسته و گریخته می‌شنیدم که جوانان حزب‌الله از ناحیه‌ی چشم و دست آسیب دیده‌اند؛ جنایتی دیگر از رژیم صهیونی.
ولی تصویری که فائضه غفارحدادی جلوی رویم گذاشت، تکانم داد. عمق فاجعه فراتر از تصورم بود. شوخی نیست مجروح شدن چند هزار نفر در یک لحظه، که پشت هر کدام داستانی است و خوف و رجایی و... 
غفارحدادی نشسته پای روایت زنانه‌ی 40 زن از مادران و همسران مجروحین حزب‌الله که برای درمان به ایران سفر کرده بودند. همه‌ی روایت‌ها نقطه‌ی مشترکی دارند که به هم شبیهشان کرده؛ محبوبی که مقابل دیدگان دلدارش در خون خود غلتیده، زنی که تکه‌های انگشت عزیزش را از روی زمین جمع کرده، مادری که دریایی از خون را در اتاق پسرش تمیز کرده و... 
ماجراها شبیهند اما دلت را که بگذاری کنار دل این زن‌ها، می‌توانی چهل بار از استرس و فشار روحی جان بدهی، چهل بار با دستان لرزان رانندگی کنی و خودت را به بیمارستان مملو از مجروح‌های یک‌شکل برسانی، چهل بار دعا کنی حداقل یکی از چشم‌های محبوبت ببیند...
و اما نقطه‌ی اشتراک دیگر، روحیه‌ی مقاوم و صبور و شاکر مجروحین و خانواده‌هایشان است، آنگاه که مادر به پسر می‌گوید پیش امام حسین روسفیدم کردی و مرد به زن می‌گوید خدا را شکر شرمنده‌ی اباالفضل العباس نیستم که من چشم داشته باشم و او...
دشواری مبارک را بخوانید و بیش از پیش برای نابودی رذل‌ترین و خبیث‌ترین موجودات عالم دعا کنید.
        

21

مهدی نانکلی

مهدی نانکلی

1404/5/18 - 19:12

        خرده روایت‌هایی از مواجهه با اطرافیان مجروحین حادثه پیجرها در لبنان. نمونه کامل از دست دادن یک فرصت ناب و البته برآمده از رانت ارتباطی. راوی که آثار خوبی هم از او دیده بودیم، مانند یک گزارش نویس روزنامه، کیفیت یک روایت ناب را فدای کمیتِ فراهم آوردن ۴۰ روایت کرده‌است.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

8

...photobook

...photobook

1404/6/29 - 20:47

از آدم گری
          از آدم گری افتاده ام ، خیلی وقت است :)
این را از لیست کتاب هایی که می‌خوانم میفهمم.
قبل ترها داستان و رمان و تاریخ شفاهی اصلا مغزم را راه می انداخت تا کار جدی تر بکنم . فکر می کردم اکسیژن اند برای مغزم ، حالا اصلا نمیرسم و فقط روی تر‌دمیل می دوم.
حالا یا فرایند کار کردن مغزم با قبل تغییری کرده یا مغزم کلا کار نمی کند!!😃
وسط درس، یکی از کتاب هایی خوانده ام همین کتاب است ،"دشواری مبارک"
کتاب مصاحبه هایی دست اول است از روز واقعه! با روایت عموما زنانی که عزیزان شان درگیر این اتفاق هولناک بودند.
وقتی آن را خواندم جنگ 23 خرداد ایران با اسراییل هنوز اتفاق نیفتاده بود و در جنگ میفهمیدم که چه اتفاق سختی را حزب الله پشت سر گذاشت.کتاب سختی است، خیلی سخت ، گاهی نمیتوان یک نفس خواند و باید زمین گذاشت.
پ.ن (متنی از مقدمه کتااااب)
در روز 27 شهریور ساعت سه و نیم عصر بطور هم‌زمان ۴۰۰۰ پیجر در لبنان و سوریه منفجر شدند. فاجعه‌ای که جان ده‌ها نفر را گرفت و هزاران نفر دیگر را مجروح کرد. این پیجرها که در ظاهر ابزارهای ساده ارتباطی بودند، توسط موساد دستکاری و به بمب‌هایی مرگبار تبدیل شده بودند.
 بعدها عامل موساد جزییات این جنایت را افشا کرد. او گفته بارها شدت انفجار روی ماکت انسان آزمایش شده و شدت طوری تنطیم شده بوده که به چشم و دست آسیب بزند، او با افتخار گفته که میخواستیم تا آخر عمر شکنجه شوند و حزب الله متحمل هزینه سنگین درمان شان شود، علاوه بر آن هرکدام که در خیابان راه بروند برای بقیه درس عبرتی شوند که با ما در نیفتند.
سه روز بعد در نشست شواری  امنیت سازمان ملل رئیس کمیساری عالی حقوق بشر سازمان ملل این اقدام اسراییل را مصداق جنایت جنگی شمرد!!!بعد هم دنیا به حمایتش از اسرائیل ادامه داد.
نوشتن در مورد پیجرها سخته ، چون پیش در آمد وحشت شهادت سید است ....😭
        

1

          روایت دشواری و برکت در سایه‌ی مقاومت 

«دشواری مبارک»، نگاشته‌ی فائضه غفارحدادی و منتشرشده توسط سوره مهر در سال ۱۴۰۳، روایتی مستند و تکان‌دهنده از یکی از هولناک‌ترین جنایت‌های جنگی معاصر است که در عین حال، نوری از ایمان و صبر را در دل فاجعه می‌تاباند. این کتاب، سندی از جنایت رژیم صهیونیستی در انفجار بیش از چهار هزار پیجر در لبنان و سوریه در شهریور ۱۴۰۳ است که هزاران نفر از نیروهای مقاومت را، به‌ویژه از ناحیه‌ی دست و چشم، مجروح کرد. غفارحدادی با تکیه بر مصاحبه‌های میدانی با حدود چهل نفر از خانواده‌های مجروحان که برای درمان به ایران آمدند، این فاجعه را از منظری انسانی روایت می‌کند. قلب کتاب، داستان زنان لبنانی است که در سایه‌ی این مصیبت، با صبر و ایمان، زندگی را بازسازی کردند. مادران، همسران و خواهران مجروحان، قهرمانان خاموشی هستند که با توکل، امید را در دل‌های شکسته زنده نگه داشتند. غفارحدادی با نثری صمیمی و عاطفی، قصه‌های این زنان را از لحظه‌ی انفجار تا روزهای درمان در ایران به تصویر می‌کشد. در برشی از کتاب می‌خوانیم: «خواندن این کتاب می‌تواند به غایت دشوار باشد. ممکن است نتوانید روایتی هولناک را تمام کنید یا مجبور شوید یکی یکی دستمال‌های جعبه‌ی کنار دستتان را با اشک و فین خیس کنید یا پوست لب‌هایتان را بجوید. ولی باور کنید به همان اندازه که دشوار است، مبارک است؛ حتی ضروری است.» این نقل‌قول، عنوان کتاب را معنا می‌کند: دشواری مواجهه با درد، اما برکت شناخت استقامت. کتاب در فصل‌های کوتاه و مستقل، هر یک به روایتی از یک خانواده اختصاص دارد. نثر روان غفارحدادی، که از کلیشه‌های حماسی دوری می‌کند، اصالت روایت‌ها را حفظ کرده و خواننده را به همدلی وامی‌دارد. نقش ایران در درمان مجروحان، نمادی از همبستگی اسلامی است که کتاب را به اثری فرهنگی و انسانی تبدیل می‌کند.
«دشواری مبارک» دعوتی است به تأمل در ایمان و صبر در برابر ظلم. مخاطب پیشنهادی این اثر، بزرگسالان و جوانانی هستند که به روایت‌های مستند و انسانی از مقاومت علاقه‌مندند.  «دشواری مبارک» روایتی است که از دل فاجعه سر برمی‌آورد، اما با نور ایمان جاودانه می‌شود.


        

1