یادداشت‌های علیرضا شایق (51)

          قوچانی قلمی روان اما پرغلط دارد. هم غلط‌های فاحش محتوایی و هم غلط‌های شکلی و نگارشی. کتاب مانند دوره قبلی - که نقد الهیات سیاسی نام داشت و نویسنده حالا از چنین عنوانی پشیمان است و آن را نقد اسلام سیاسی می‌خواند! - نوشته‌هایی ژورنالیستی است و طبیعتا هیچ عمقی ندارند.
گویی نویسنده روزنوشت‌های خود در مواجهه با افراد و آثار را در وبلاگی می‌نوشته و آنها را به کتاب تبدیل کرده است.
یک نمونه از غلط‌های فاحش نویسنده این است که در صفحه ۱۹ می‌نویسد:
"اقتدار حوزه علمیه مشهد چندان بود که مجتهد و حکیمی مانند سیدجلال‌الدین آشتیانی مجبور به هجرت از آن شد"!!!!
در حالی که علامه آشتیانی از سال ۱۳۳۸ به مشهد مهاجرت نمود و تا پایان عمر شریفش مجاور حریم رضوی ماند و در همانجا هم درگذشت و هجرت ایشان از قم به نجف و تهران و بعد به مشهد بود و نه بالعکس!!!!
نویسنده در تمام آثارش به شکلی عریان سعی در  بیان باورش به لیبرالیسم دارد و این هیچ اشکالی ندارد و حق اوست. اما خوانش لیبرالیستی شهید مطهری و بسیاری از شخصیت‌ها همان‌قدر غلط است که مصادره دیگر شخصیت‌ها توسط چپ‌گرایان و مارکسیست‌های اسلامی و غیر اسلامی (که البته قوچانی به این کار نقد اساسی دارد!!).
قوچانی برخی عنوان‌های خودساخته‌اش را چنان باور کرده که آنها را مسلم انگاشته و مبنای بحث قرار داده است بدون اینکه اثبات شده باشند. مثلا از مکتب قم و نجف و اصفهان و مشهد سخن می‌گوید بدون اینکه چنین مکتب‌هایی واقعا وجود داشته باشند و اگر به نظر او هم وجود دارند کدام منابع و استنادات برای چنین مکاتبی هست؟!!
قوچانی و چند ژورنالیست دیگر که چنین جعل عناوینی داشتند جو و فضای برخی محافل و دوره‌ها و تفکر برخی افراد را تعمیم داده و به عنوان مکتب خوانده‌اند.
آری اگر مرحوم حکیمی از تفکر دوستانش به عنوان مکتب نام می‌برد کاربردی صحیح است چون این افراد با پایه‌های روشن فکری و علمی و با بنیان‌گذار و سران و آثار معین قابل شناسایی و پیگیری هستند.
اما در مشهد هم مرحوم آشتیانی هست (فیلسوف) و هم مرحوم‌مروارید (فقیه) و هم مرحوم میلانی (فقیه مایل به فلسفه میزبان علامه طباطبایی) و هم شیخ مجتبی قزوینی (تفکیکی)!!
در اصفهان و نجف و قم و تبریز و تهران هم همین‌طور.

اشتباه دیگر در کتاب این است که در همان صفحه ۱۹ می‌نویسد:
"همین فشارها سبب شد که .... درس‌های فلسفه علامه طباطبایی به بیرون از شهر قم منتقل شود".
این عبارت صحیح نیست. علامه خارج از قم هیچ درسی نداشت و فقط جلسات تهران بود که در آن هم تدریسی نبود بلکه جلساتی علمی بود که افرادی چون شهید مطهری، جزایری، شایگان، نصر و البته گاهی هم کربن حضور داشتند و هریک در موضوع گفتگو می‌کردند نه آنکه علامه تدریس کند!!

        

5

19

          یکی از افتخارات صنعتی‌زاده که در کتاب بسیار بر آن تاکید شده راه‌اندازی چاپخانه کتب درسی و یکسان سازی آنهاست. چنان‌که در کتاب هم آمده پیش از آن هر استان و شهر و ولایتی برای خودش کتاب‌های درسی را تدوین و چاپ می‌کرد و صنعتی زاده با حمایت دربار پس از سفر افغانستان و انعقاد قراداد چاپ کتب درسی افغانستان، به فکر مترکز کردن کتب درسی و چاپ سراسری آنها می‌افتد و این کار را انجام می‌دهد که پس از گذشت نزدیک به هفتاد سال هنوز هم انجام می‌شود. البته آن زمان در بخش خصوصی و امروز در بخش دولتی!
این کار را اگرچه از نگاه چاپ و نشر کاری سترگ می‌پندارند اما از دیدگاه تعلیم و تربیت نوین خسارتی زیانبار است که پس از هفت دهه هرگز از آن رهایی نیست.
یک‌سان سازی کتب درسی در آموزش و پروش نوین امری پسندیده که نیست، بسیار ناپسند هم هست!
بی‌توجهی به تفاوت‌های سرزمینی و زیست‌بوم فرهنگی و زبانی و عدم توجه به خلاقیت و ابتکار معلمان همه از نتایج خسارت‌بار آن است.
        

31