آینه در آینه (برگزیده شعر)

آینه در آینه (برگزیده شعر)

آینه در آینه (برگزیده شعر)

4.5
62 نفر |
12 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

10

خوانده‌ام

125

خواهم خواند

73

شابک
9789646194212
تعداد صفحات
220
تاریخ انتشار
1399/7/9

توضیحات

        
پرنده می داند 
خیال دلکش پرواز در طراوت ابر 
به خواب می ماند 
پرنده در قفس خویش
خواب میبیند
پرنده در قفس خویش به رنگ و روغن تصویر باغ مینگرد.
پرنده می داند 
که باد بی نفس است 
و باغ تصویری است.
پرنده در قفس خویش خواب میبیند.

      

لیست‌های مرتبط به آینه در آینه (برگزیده شعر)

آینه در آینه (برگزیده شعر)نیمه ی پنهان ماه در سراب برکههشت کتاب  سهراب سپهری

بایگانی‌احساسات

8 کتاب

قلم را روان میکنم بر روی کاغذ کاهی مینویسم از حسن التعلیل های زندگی ام، از همان موقوف المعانی های معروف،از همان پرتو ی طلوع خورشید، من مثل معشوق ها نیستم، هیچ وقت نبودم، آنها به هنگام تابش خورشید عینک های دودیشان را می‌گذارند تا مبادا چشم هایشان اذیتت بشود و وقتی آفتاب رفت عینک را درست می‌گذارند در لا به لای موهای در هوا رقصان و مرتب خود و من آفتاب را میپرستم. پرتو تابش به روشن تر شدن رنگ چشمانم کمک می‌کند آن را دوست دارم و عینک های آفتابی ام گوشه ی خانه خاک میخورند من همانند معشوق ها دروغ های رنگارنگ را به زبان نمی آورم، به جایش برایت مینویسم و در لا به لای وسایلت مخفی میکنم. برایت نمی‌گویم اگر نباشی میمیرم، برایت روان میکنم بر کاغذ که گر باشی تیکه از جانی و گر نباشی جایت مشخص می‌شود اما میدانی؟ انسان ها عادت می‌کنند، سخت نگیر و در آخر تورا در لا به لای شعر های شاملو که هیچکس جز آیدا آنها را لمس نکرد، در لا به لای کتاب هایی که هرگز چاپ نشدند و در میان علفزار های قلبم به یادگار می‌گذارم. این آدم ها دیگر توجهی به گنجینه ها ندارند تورا در گنجینه ها مخفی میکنم. و‌اولین‌لیست

2

یادداشت‌ها

          تصاویرِ سایه؛
ایماژهای شاعرانه و تصویر یک شاعر.

0- خیلی عجیب است که «نثرخوان» شده ایم. ایرانی جماعت است و  تاریخی از شعر؛ ایرانی است و نظم و ریتم. ایرانی است و سنتی از شعر، اما اینجا دور هم جمع شده ایم و نثر می‌خوانیم. کجای راه را اشتباه رفته ایم؟

1- آینه در آینه تنها کتابی بود که سه ماه تابستان چندسال پیش هر روز هفته در کوله‌ام بود و وقت و بی‌وقت در لای صفحاتش بُر می‌خوردم. البته گزیده غزلیات سعدی و گزیده اشعار فریدون مشیری هم گاهی همدم بودند، ولی هیچ‌کدام به ماناییِ آینه در آینۀ سایه نبودند. سایه بود و لحظاتی مکرر از شاعرانگی و تصاویرِ ناب.

2- معمولا هرشاعری چند عنصر و المان تکرارشونده دارد که این ویژگی‌ها را عطف به نام خود می‌کند. از رقت کلام سعدی گرفته است تا کنایت‌های حافظ و جهانِ تیرۀ خیام. صلابت و هیبت زبان فردوسی هم ایضا. برای من سایه شاعر تصویر است و تصویر سایه این چنین است. حتی ابتهاج از تخلصِ شاعرانۀ خود که سایه باشد نیز بازی‌های بسیارِ تصویری دارد، برای نمونه در شعر «رحیل» در بیت تخلص داریم:
[آغاز شعر]
این عمر سبکسایه‌ی ما بسته به آهی است
دودی ز سر شمع پرید و نفسی رفت
[پایان شعر]
در این تصویر زندگی که مانند یک شمع تصویر شده است به آه فردِ محتضر شمع را خاموش می‌کند و این زندگی که بذاتِ سبک«سایه» است محو می‌شود. علیت معکوس هم به نوعی در این بیت داریم، شمع خاموش می‌شود و نفس می‌رود (در تصویر معمول باید با نفسِ نهایی شمع را خاموش کنیم و نه بالعکس).
برای نمونه همین تصویرِ «زندگی به مثابۀ نور و آتش» را در این بخش از «سنگواره» می‌بینیم:
[آغاز شعر]
شب‌ها در انتظار سپيده،
با آتشي كه در دل من بود،
چون شمع، قطره قطره چكيدم.
افسوس! بر دريچه‌ي باد است
فانوس نيمه‌جان اميدم!
[پایان شعر]
باز تصویرِ آتشِ زندگی‌ای که به واسطۀ باد خاموش می‌شود.
یا در بیتِ تخلصِ «دلی در آتش» داریم:
[آغاز شعر]
چراغ دیده روشن کن که من چون سایه شب تا صبح
ز خاکسترنشینِ سینه، آتش وام می‌کردم
[پایان شعر]
باز می‌بینیم که تخلصِ سایه به تصویری‌ترین شکل ممکن در این بیت بیان شده است.
باز در بیتِ تخلصِ «شبیخون» می‌بینیم:
[آغاز شعر]
در فروبند که چون سایه درین خلوت غم
با کسم نیست سر گفت‌وشنود ای ساقی
[پایان شعر]
باز تصویر تنهایی در این بیت به تصویر یک سایه در خلوتِ غم حواله شده است.
یا در «کهربا» عدم امکان جدایی از معشوق را به این تصویر می‌بینیم:
[آغاز شعر]
سایه اون شدم، چون گریزم از او؟
در پی‌اش می‌روم تا کجا می‌کشد
[پایان شعر]
پس می‌بینیم شاعر به منظور بیان گرایش ابدیِ خود به معشوق از استعارۀ تصویریِ «سایۀ همجوار» استفاده می‌کند. سایۀ فرد هیچگاه از فرد جدا نمی‌شود همانگونه که سایه از معشوق خود نمی‌تواند. 
یا باز در بیت مطلعِ «آینه در آینه» (که از مشهورترین‌های سایه است) شعر اینگونه آغاز می‌شود:
[آغاز شعر]
 مژده بده ، مژده بده ، یار پسندید مرا
سایه ی او گشتم و او برد به خورشید مرا 
[پایان شعر]
سایه یار گشتن همانا به خورشید رسیدن است و تصویر این بیت واضح!
پس دیدیم که سایه بسیار تصویری می‌سروده است، به نحوی که این تخلصِ شاعرانه نیز در این فضای تصویری است که به جانِ شعرها می‌نشیند و از جهان شعریِ ابتهاج برون نمی‌زند.

3- تصاویرِ شاعرانۀ ابتهاج در تخلص‌های خود منحصر نمی‌شود. برای نمونه از بهترین تصاویرِ شاعرانۀ زندگی‌ام در شعر «پرنده می‌داند» تصویر شده است:
[آغاز شعر]
خیال دلکش پرواز در طراوتِ ابر
به خواب می‌ماند.
پرنده در قفس خویش 
                                        خواب می‌بیند.
پرنده در قفس خویش
به رنگ و روغن تصویر باغ می‌نگرد
پرنده می‌داند
که باد بی‌نفس است
و باغ تصویری است.
پرنده در قفس خویش
                                      خواب می‌بیند.
[پایان شعر]
هربار این شعر را می‌خوانم، تصویر کاری می‌کند از سویدای وجود آه بکشم.
در شعر «سرگذشت» از بهترین تصاویرِ توصیفیِ شاعرانۀ شعر فارسی را داریم. شعری طولانی و برای نمونه در بخشی از آن داریم:
[آغاز شعر]
کوچه تاریک است
بانگ پایی می شود نزدیک
شاخه ای بر پنجره انگشت می ساید.
اشک باران می چکد بر شیشه تاریک.
من نشسته پیش آتش، در اجاقم هیمه می سوزد.
دخترم یلدا
خفته در گهواره می جنباندش مادر...
[پایان شعر]
یعنی برای کلاسِ درسی به بچه‌های کلاس می‌خواهم اهمیت توصیف در ادبیات را بگویم و قطعا این شعر و تصویر از بهترین انتخاب‌های ممکن می‌تواند باشد.
اصلا در یکی از بهترین اشعارِ نوی فارسی به نظرِ من که شعر «بوسه» باشد، تصویر غروب خوشید که همانا استعاره‌ای از اضمحلال امید است، از بهترین ترکیب‌های شعریِ تمام تجربۀ نحیفِ شعری من است:
[آغاز شعر]
آرزویی دلکش است اما دریغ
بخت شورم ره بر این امید بست
و آن طلایی زورق خورشید را
صخره های ساحل مغرب شکست
[پایان شعر]
هر چه قدر از تصویر این شعر و میزان استفاده‌ام در موقعیت‌های مختلف از این شعر بگویم، حق مطلب ادا نمی‌شود.

4- سایه شاعر تصویر است یا لااقل تصویرِ سایه برای من این است.

5- در ضمن دفتر اشعار را نمی‌توان «خواند» و پرونده‌شان را بسته دانست. اگر دفتر شعری خوانده شد، بسته شد و در رستۀ «خوانده‌شده‌ها» قرار گرفت یعنی شکست شاعر و شعرش. شعر همواره باید مکرر شود و قند باشد.

17آبان1403
        

13