خب خانه لهستانی ها رو همین الان ۱۲:۱۰ شب تموم کردم.

• کتاب از زبان بچه ده دوازده ساله ای بیان میشه که تو خونه لهستانی ها زندگی میکنه. خونه ای که پر از آدم های جورواجور و متفاوته. هر اتاق برای یک نفر.

• نکته برجسته این کتاب فضاسازی عالی و توصیفات به اندازه و خوب داستان بود. شخصیت پردازی نسبتا خوب و قوی. روایت و لحن شخصیت ها خیلی خوب شخصی سازی شده بود.‌ و روایت داستان از زبان یک بچه ده دوازده ساله بود که خب بنظرم این یکم می‌لنگه. چون بچه ای به این بچگی این تفکر ازش برنمیاد یجاهایی. ولی در کل خوب بود و سعی کرده بود اون چهارچوب ذهنی یک بچه نوجوان در فقر رو به تصویر بکشه منتها میگم یجاهایی دیگه خیلی بالغانه بود بهش نمی‌اومد.

• این کتاب وایب کتاب های زویا پیرزاد و مخصوصا کتاب چراغ ها را من خاموش میکنم رو میداد. کتاب مناسب برای سن بزرگساله و بنظرم اگر در سنین پایین تر خونده بشه اون لذتی که باید رو نمیتونین ببرین.

در کل از خوندنش لذت بردم و امتیاز من ۸ از ۱۰.
      

        خب همین اول بگم خوندنش لذت بخش بود فوق العاده و عالی نه چون همونطور که نویسنده گفت کاملا معمولی و البته قابل حدس. اما کجای این کتاب جذابش میکنه؟ نویسنده تو موقعیت مشابه با جسی قرار داشته مادرس رو از دست داده و روز ها رو می‌شمرده. طبق یادداشت خود نویسنده در آخر کتاب اون در واقع این کتاب رو برای خودش می‌نوشته برای پذیرش و برای کنار اومدن با تمام این ۲۴ سالی که مادرس رو از دست داده. بنظرم این کتاب برای یکبار خوندن ارزش داره اما برای سن مناسب خودش که بنظرم میشه گفت زیر ۱۶ سال. امتیاز من ۳.۵ از ۵.
      

        "موش کور بخورتت یعنی اینکه نفهمد چه گوهی را دارد می‌خورد."

تموم شد کلی باهاش خندیدم و گذاشتم طنز تاریکش کل مغزمو درگیر کنه و قهقهه بزنم. خوب بود برای یکبار خوندن. نثر جالبی داشت. ۲.۵ از ۵.
#ریویو #مرور 
      

        کتاب یسری دیالوگ شاعرانه با نویسنده ها و شاعران معروف که در پاسخ به اون ها شعری گفته یا حرفی زده هر صفحه با یکی مثل یه گفت و گو شعر نوشته و خب قشنگ بود اگر نویسنده ها رو بشناسین هم بیشتر لذت میبرین. در کل کوتاه و قشنگ بود.
      

        خب حال خوب کن و بامزه‌س برای اونایی که ریدینگ اسلامپ شدن یا تو شرایط روحی خوبی نیستن پیشنهاد میشه.‌

      

        خیلی قشنگه :')
یه یادآوری آرامبخش و ساده.
      

        مثل اینکه کتاب کودک راه حل خوبی برای رهایی از اسلامپه. پیش بسوی گزینه های بیشتر.🗿💕
      

        •با اینکه آخراش خیلی دیگه ۹۸یا و سیندرلایی شده بود ولی در کل داستان متوسط و خوبی بود درباره حس ناکافی بودن و عزت نفس داشتن جرئت زندگی کردن و مواجهه با مسئولیت های زندگی حرفای خوبی زده بود.
 •شخصیت پردازی متوسط داشت روند داستان نسبتا سریع بود اما یسری جاها بی منطق بود یا یهو بدون دلیل درست حسابی امداد غیبی از راه می رسید یا رفتارایی که به شخصیت نمیخورد.
•ترجمه نشر کوله پشتی رو کنار زبان اصلی خوندم و با اینکه ترجمه روانه اما بشدت سانسور شده.
•نقطه ضعف اصلی کتاب بنظرم پایانش بود که بشدت دراماتیک و رویایی بود با اینکه کتاب در ژانر درام و عاشقانه‌س ولی کتاب بزرگساله و این همه به خوبی و خوشی در این اندازه کنار هم زندگی کردن و همه مشکلات پروانه شدن میتونه از یه طرف غیرواقعی بودنش ادمو اذیت کنه و از طرف دیگه مخاطب های این کتاب که برای حال خوب سراغش اومدن رو خوشحال کنه.

 •در کل بعنوان یه داستان متوسط دوستش داشتم و نمره من ۲.۵ از پنج.
      

        مجموعه از داستان های کوتاه از زندگی معمولی و اتفاقاتی که روزانه رخ میدن و ما شاید توجه کافی بهشون نشون ندیم. زندگی ملال آور و این چرخه تکراری.
      

        فلسفه برای نوجوانان / مهرگان خرد
امتیاز من ۳.۵ از ۵
کتاب در باب چند موضوع اساسی فلسفه سیاست و اخلاق و متافیزیک و... نظرات فیلسوف های مختلف رو بیان میکنه و سوالاتی برای خواننده مینویسه. از فلسفه شرق و غرب کنار هم میگه و خوب مقایسه میکنه.
اما خیلی سریع و گذرا از روی هر نظر عبور میکنه و درست توضیح شون نمیده اینه که ممکنه برای خواننده تازه کار درک یسری جاها سخت باشه (در رده سنی نوجوان) چون بدون توضیح و مقدمه خاصی مستقیم میره اصل مطلب رو میاره.
 ترجمه کتاب خوبه و از لغات خوبی استفاده شده. بعنوان کتاب دوم یا سوم پیشنهاد میدم ولی برای شروع فلسفه و کتاب اول مناسب نیست.
      

        وای این چقدر ناراحت کننده بود الان یادم اومد داستانش
      

        آنا و مرد چلچله ای
امتیاز من ۳.۵
خلاصه : ارزش یکبار خوندن رو داشت.
• هوا رو به سردی میرفت و آنا که جلوی داروخانه نشسته بود بیشتر در خودش جمع  می شد. سرش را که بالا اورد سایه ای بلند دید مردی به قامت کاج و به سیاهی شب که به او نگاه میکرد. سرباز های سرخ پوش که از داروخانه بیرون زدند سمت انا امدند: کی هستی؟ اینجا چیکار میکنی؟ انا ساکت و ترسیده نگاه میکرد اما سایه پشت سرش جواب داد دخترم برویم؟
• آنا و مرد چلچله ای داستان معمولی در زمان غیر معمولیه( جنگ جهانی دوم و در کشور لهستان ) حال و هوای جنگ و سرما و ناامنی به خوبی توی متن به خواننده القا شده ولی بیشتر از اینکه به جنگ بپردازه به شخصیت ها پرداخته شخصیت پردازی خوب و فضاسازی خوب نقاط قوت این داستان هستن با اینکه توصیفات کم و کوتاه و خلاصه وار بودن اما توی فضا سازی برای من مشکلی نبود.
• سیر تحول شخصیت ها رو دوست داشتم اما برای مرد چلچله ای میتونست بهتر و بیشتر نوشته بشه و با اینکه رمان ریتم تند و سریعی داره اخرای داستان انگار که نویسنده عجله داشته باشه و زود سر هم بندی کرده باشه. (دوستش نداشتم)
• پایان هم معمولی بود میتونست بهتر نوشته بشه و بیشتر وقت گذاشته بشه سرش. (بنظر من)
• با اینحال کتابیه که ارزش یکبار خوندن رو داشت و به من حس و حال قلعه متحرک هاول رو میداد شاید برای فیلمنامه شدن کتاب خوبی باشه و دوست دارم اون فیلم رو ببینم‌. 
#مرور #ریویو
      

        پذیرش یعنی قبول کنیم که سوگ خود عشق است و این احساس همیشه در قلب‌مان خواهد ماند؛ یعنی قبول کنیم ما تغییر کرده ایم و هرگز مثل قبل نخواهیم بود. یعنی بالا و پایین ها را عادی بینگاریم و نترسیم و به اشک های‌مان اجازه دهیم جاری شوند و اطمینان داشته باشیم که هر چند شدید باشند اما بند خواهند آمد، درست مثل باران.

با خط به خط این کتاب گریه کردم.
 این کتاب مرهمی شد روی قلبم، غزاله جان ازت ممنونم.
      

        قشنگ بود لذت بردم موسیقی شوپن صدای باد حلقه قطره روی آب صدای برگ ها دوستش داشتم لذت بردم آرزو میکنم فیلمش رو بسازن دلم میخواد ببینم بشنوم و دوباره بخونمش!
      

        قشنگ بودد:'>