یادداشت‌های فاطمه دهقانی (26)

          کتاب برای من کمی سخت‌خوان و سنگین بود. به طوری که حین مطالعه‌اش چند کتاب دیگر را تمام کردم! خواندنش برای من زمان برد و شاید برای همه اینطور نباشد. 
برای تربیت کودک دنبال کتاب منسجم و همه فن حریفی بودم که جامعیتش مرا از خواندن کتاب‌های دیگر بی‌نیاز کند. (البته این کتاب تمام انتظاراتم را برطرف نکرد و دلیلش را خواهم گفت.) کتاب را که دیدم، فکر کردم در موضوع عنوانش جامع است و همینطور هم بود. از ابتدا درباره‌ی فطرت گفت و مقدماتی بیان شد و کلیاتی در باب تربیت دینی برای والدین و مربیان گفت که در بسیاری موارد کاربردی و عملی هستند. توضیحات و بیان درس مثال محور حاج آقای حائری شیرازی مطلب را بر جان مخاطب می‌نشاند.
البته باید توجه داشت همانطور که در مقدمه بیان می‌شود، این کتاب "مقدمه‌ای بر تربیت کودکان" است که فکر می‌کنم کمی پا را هم فراتر گذاشته و با مثال‌هایش، تئوری‌هایش را عملی نشان داده.
مطالعه‌ی این کتاب دیدگاه و جهت فکری خوبی برای مطالعات تربیتی بعدی می‌دهد.
        

2

بسم الله ا
          بسم الله الرحمن الرحیم 
‌‌‌
زیر عنوان کتاب، خط سیر و جهت‌گیری آن را مشخص می‌کند: "کنکاش تاریخیِ نامۀ منشور روحانیت" 
تابه‌حال اسم «نامۀ منشور روحانیت» را شنیده‌اید؟ امام خمینی (ره) در سوم اسفند سال ۱۳۶۷ نامه‌ای خطاب به روحانیون و مراجع و طلاب سراسر کشور نوشت و در آن از مصائبی که از ناحیۀ جریان‌های فکری حوزه‌های علمیه بر ایشان وارد شده بود و بر سر راه انقلاب قد علم کرده بودند، سخن گفت. 
فشار آن مصائب و مقابلات به حدی زیاد بود که امام از آن روحانیون مقابل با تعابیری همچون "متحجرین نافهم"، "مقدس‌نمای واپس‌گرا"، مقدس‌نماهای متحجر و بی‌شعور" و "مقدسان نافهم و ساده‌لوحان بی‌سواد" نام می‌برد. حجم تلخی ضربات این جریان‌ها زمانی مشخص می‌شود که امام در جایی از منشور روحانیت می‌نویسد: «خون دلی که پدر پیرتان از این دستۀ متحجر خورده است، هرگز از فشارها و سختی‌های دیگران نخورده است.»
گویا امام افق دیگری را می‌دید و قصد هشدار خطر این جریان‌ها را داشت؛ شاید هم قصد شناساندن موانع پیش روی انقلاب را داشت. موانعی که خودی بودند اما از هر غریبه و دشمنی بیشتر خون به دل رهبر انقلاب کرده بودند.
از همان آغاز نهضت جریان‌های متفاوتی از درون حوزه‌های علمیه در برابر امام بلند شدند و با نام مصلحت‌اندیشی، بارها کار را بر امام سخت کردند. از "ولایتی‌ها" گرفته تا فعالیت‌های منافقانۀ "آیت الله شریعتمداری".
شاید اگر امام این نامه را در واپسین روزهای حیات پربرکتش نمی‌نوشت، نسل ما - دهه هشتاد - هرگز این وقایع را نمی‌فهمید و در قبرستان تاریخ دفن می‌شدند. فکر می‌کنم یکی از اهداف امام از نگارش این نامه، همراه کردن نسل‌های بعد انقلاب و آگاه کردنشان از سختی‌های مسیر به ثمر رسیدن این انقلاب بود. شاید به آن امید که نسلی که در فتنه‌ها حق را از باطل تمییز نمی‌دهد بداند این انقلاب به راحتی به دست نیامده.
جواد موگویی در این کتاب سراغ برخی از مصادیق گفته شده در منشور روحانیت رفته و تاریخچۀ پیدایش و سیر وقوعشان را بررسی کرده.
کتاب در پنج فصل به "آیت الله شریعتمداری"، "انجمن حجتیه"، "مخالفت‌های حوزه‌های علمیه با تدریس عرفان و فلسفۀ امام"، "نهضت آزادی" و "سلمان رشدی" می‌پردازند.
متاسفانه بر طبق تجربۀ زیسته، خیل کثیری از طلاب را دیده‌ام که نام "منشور روحانیت" حتی به گوششان هم نخورده است. علاوه بر ضرورت مطالعۀ منشور روحانیت و آشنایی با مصادیق تاریخی آن برای طلاب - که وظیفۀ روشنگری و جهاد تبیین، خصوصا در عصر حاضر و با توجه به گفتۀ مقام معظم رهبری را دارند -، ضرورت بعدی مطالعۀ کتاب، برای جوانان و نوجوانان نسل چهارم انقلاب است؛ نسلی که آگاهانه یا ناآگاهانه خود را به دست مخالفان و دشمنان انقلاب سپرده‌اند و با امواج پرتلاطم اقیانوس دروغ‌ها و شایعاتشان همراه شده‌اند.
کتاب «خون دل» می‌تواند گام خوبی برای شروع مطالعه پیرامون تاریخ انقلاب اسلامی باشد.
        

6

          از دیشب دارم فکر می‌کنم باید به این کتاب چند ستاره بدهم. چهار ستاره زیاد است و سه ستاره کم. شاید سه و نیم مناسب باشد. 
ایده‌ی کتاب ناب بود. تخیل نویسنده برای داستان‌پردازی و خلق دنیای ناشناخته برای خواننده قابل تحسین است. 
شاید یک سال پیش بود که با کتاب آشنا شدم و به سبب ایده‌ی نابش در ذهنم ماند تا بالاخره برای برادرم خریدمش. (و البته نیاز نیست بگویم خودم زودتر خواندمش!) البته ایده تا زمانی ناب بود که در ریویوهای گودریدز با فیلم under the dome آشنا نشده بودم. 
سرعت و حجم اتفاقات کتاب خیلی زیاد بود. گویا نویسنده ترسیده اتفاقات از دستش در بروند و با عجله آن‌ها را نوشته. هنوز با وقوع یک حادثه کنار نیامده‌ای و درکش نکرده‌ای، که حوادث بعدی مانند واگن‌های یک قطار سریع‌السیر از جلوی چشمانت می‌گذرند.
اشتباهات ویراستاری در کتاب به وفور به یافت می‌شود. 
شاید اگر نویسنده زمان بیشتری به شخصیت‌های داستانی و خواننده می‌داد، مباحث دینیِ مطرح شده، بیشتر روی داستان می‌نشستند. 
با این حال، خواندن "حصار" خالی از لطف نیست.
        

8

          مامان هیچ‌وقت کتاب‌خوان نبود و نشد. یکی از اولین کتاب‌هایی که برای مامان می‌خواندم "آبنبات هل‌دار" بود. اوایل، مامان زیاد دل نمی‌داد. مشغول کار بود یا تمایل نداشت اندک زمان استراحتش در روز را به شنیدن ماجراهای کتاب، آن هم با صدای من بگذراند!
اما از جایی به بعد، اشتیاقِ شعله‌ کشیده در وجودش را دیدم. دیگر صدایم می‌زد و می‌گفت اگر کار نداری کتاب بخوان. زمان استراحتش وقتم را خالی می‌کردم و "آبنبات هل‌دار" می‌خواندم و اگر میوه‌ای داشتیم، در کنارش می‌خوردیم. این کتاب عملا به جزئی جدا نشدنی از دورهمی‌های خانوادگیمان تبدیل شد. 
البته من هم کوتاهی نکردم. تمام توانم را به کار بردم که به درست‌ترین شکل (به خیال خودم!) لهجه را ادا کنم و خب، ذوق و خنده‌ی مامان، انرژی و دوپینگِ ادامه‌ی خنک‌بازی هایم بود. 
حتی علی (برادرم) هم ریز ریز به جمعمان اضافه شد. اول تظاهر به کار با گوشی می‌کرد تا خدای ناکرده عزت و غرورش زیر سوال نرود، اما بعد خودش هم به شنیدن کتاب با صدای من عادت کرد. 
نمی‌دانم چه شد که جلسات "آبنبات هل‌دار" خوانیمان ادامه پیدا نکرد. ناتمام ماند و کتاب‌های دیگری جایش آمدند. اما جایگاه این کتاب محفوظ است. اسم کتاب و طرح جلدش و جملات درونش و نام محسن و حتی لهجه‌ی بجنوردی، تداعی‌گر لبخند مامان و شوخی‌پرانی‌های برادرم است. 
ماه‌ها بعدی که دیروز باشد و هزار و اندی کیلومتر دورتر از خانه که قم باشد، نشسته روی تخت خوابگاه یادم افتاد چنین کتابی روی طبقات کتابخانه‌ی طاقچه منتظرم است. بی‌معطلی خواندمش. خواندمش و خندیدم و به کنایه‌های بچه‌ها که "نیگا توی گوشی می‌خنده، چه دلشم غنج می‌ره!" توجهی نکردم. انگار کن سربازِ سرخورده از شکست سپاهش که تاج پادشاه سرزمین دشمن را پیدا کند و به غمینت بردارد. 
الغرض، نه دهه شصتی‌ام و نه دهه پنجاهی، اما این کتاب برایم سراسر خاطره است و اگر بغضم را رها کنم، اشک!


* یک ستا‌ره‌ای که کم دادم بخاطر شوخی‌های نیمه‌جنسیِ کتاب بود. معیارم هم راحتی یا عدم راحتیِ خواندن بعضی شوخی‌ها در محضر خانواده است.
        

16