عجب کتابی بود تا صفحات آخر به تمام کاراکترهای کتاب مشکوک میشوید ولی در نهایت کسی قاتل است که نباید.
همیشه با خودم فکر میکنم نویسنده های ژانر جنایی آیا روانشناس نیز هستن؟ اینکه بتوانی مغز کسی را سیصد صفحه به بازی بگیری و مانند هزارتویی به دنبال قاتل بدوانی و در آخر کسی قاتل است که جلوی چشمانت بود و تو حتی یک بار هم به آن نگاه نکردی.همیشه وقتی بدانی دنبال چه چیزی میگردی راحتتر پیدایش میکنی، برای همین است که الان که میدانم قاتل کیست تکه های پازل در کنار هم قرار میگیرند و حقیقت را عریان میکنند.
همیشه یک نفر دروغ میگوید کتابی ست پر از بی اعتمادی ، سواستفاده ، ترس ، غم و معما..معمای بسیار.
لذت خواندن این کتاب را از خودتان دریغ نکنید مطمعن باشید به شدت لذت میبرید.
هر داستان دو طرف دارد:
طرف شما و طرف من،
طرف ما و طرف آنها ،
طرف مرد و طرف زن
من همیشه طرف خودم را ترجیح میدهم!