جین ایر..
نمیدانم در وصف جین ایر چه بگویم .زبانم قاصر است .روزهاست که با خود فکر میکنم چه باید در باب این کتاب دلچسب بگویم...
از کجا شروع کنم و کجا یادداشت را به اتمام برسانم..؟
از منزل خانم رید شروع کنم یا از مدرسه ی لوود..یا شاید باید از زمانی که به عمارت آقای راچستر وارد شد شروع کنم؟ شاید بهترین شروع همان نقطه باشد..کسی چه میدانست که ارباب سختگیر و جدی که به دنبال گرفتن ایرادی در جین بود بعد از مدتی در طلب رفاقت با او شد و او را صمیمی ترین دوست و همدم خود قرار داد..ساعتها درکنار یکدیگر مینشستند و ادوارد از سرگذشت خود و چیزهایی که دیده بود و شنیده بود سخن میگفت . از پاریس و زنان آن و از جای جای مکانهایی که به آنها سفر کرده بود. تباهی هایش ، اشتباهاتش و شکستن قلبش.
حتی در آن لحظه هم هیچکس فکر نمیکرد که ادوارد و جین اینگونه در دام عشق یکدیگر بیفتند. عشق آتشین و خواستنی و عجب دلداده و معشوقی بودند برای یکدیگر . میتوانی ساعتها بنشینی و توصیفاتی که ادوارد از جین میکند را بخوانی و بغض کنی و قطره های اشکت همچون رودی خروشان بر گونه هایت جاری شوند.اما دنیا جای بی وفاییست و چرخ زندگی جوری میچرخد که در ذهن نمیگنجد...
جین ایر سراسر عشق، غم، از دست دادن و به دست آوردن است و توصیفات شارلوت بسیار بسیار زیبا از همه چیز و همه کس بود و در قلب من مکانی بسیار عمیق را کسب کرده است . شارلوت عزیز ممنونم بابت نوشتن چنین شاهکاری.