یادداشت 𝘔𝘢𝘩𝘴𝘢

        حالا چیکار کنم؟
چگونه از غم نوشافرین بیرون بروم؟ چگونه فراموشش کنم؟ چگونه درد کشیدنش را فراموش کنم؟
چگونه لبخندها و رقصیدنش را فراموش کنم؟ چگونه وقتی پیرهن صورتی زیبایش را پوشیده بود و میرقصید و دکتر معصوم را عاشق خود کرد که ای کاش نمی‌کرد را، فراموش کنم؟
حسینا..وای حسینا.. عجیب درد هجران سخت است!
چقدر حسینا و نوشا درد کشیدند..از عشق هم درد کشیدند از فراق هم درد کشیدند ..
سال بلوا با من چه کرد !؟بلوایی به جانم انداخت فراموش نشدنی..
نوشا و حسینای بیچاره ام که در زرگری می‌نشستند و رویاها می‌بافتند و افسانه ها میگفتند.
حسینا با چشمان اشکی از نوشا میخواست تکلیفش را روشن کند ولی نوشا تکلیفش دست خودش نبود.دلش برای حسینا پر میکشید ولی مگر مادر میگذاشت؟
هر ظهر از مدرسه به زرگری می آمد و به آغوش حسینا آن مجسمه ی زیبا پر میکشید.
چه عاقب تلخی داشتند هر دو..تلخ تر از زهر.

مادر گفت:« از هر انگشتش یک هنر میریزد، گلدوزی ،خیاطی و...»
گفتم:«مادر عاشقی هنر نیست؟»
      
9

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.