هلیاخانم

تاریخ عضویت:

فروردین 1403

هلیاخانم

@itshelia

23 دنبال شده

25 دنبال کننده

                تجربه زندگی در دنیاهای متفاوت. طرفدار فانتزی و جنایی و کلاسیک.
              

یادداشت‌ها

نمایش همه
هلیاخانم

هلیاخانم

3 روز پیش

        جنگ تریاک قطعا متفاوت‌ترین و یکی از قوی‌ترین فانتزی‌هایی بود که خوندم.
ازین کتاب‌ها که یا خودت میگی آخيش! بالاخره یه کتاب جدید! 
کتاب اول جنگ تریاک حدودا ۵۰۰ صفحه‌ست اما محتوای یک کتاب هزارصفحه‌ای رو در خودش جای داده، بنابراین از توصیفات و اضافه‌گویی در این کتاب خبری نیست.
نیمه اول کتاب رسماً برگشت به هاگوارتزه، رین دختری که عاشق تشویق دیگرانه با هزار مشقت به مدرسه هنرهای رزمی سینگارد راه پیدا می‌کنه.
استاد جان اسنیپ ماجراست، ایرجا مک‌گونگال و جیانگ احتمالا بهلول که اشتباهی تو داستانای شرقی راه پیدا کرده.
تمرکز به اندازه و نسبتا خوبی روی قسمت اول داستان شد و نویسنده در همون اوایل در قالب کلاسای درسی شروع به توضیح دنیاش می‌کنه، ریتم توضیحات سریعه اما دقیق و کامله.
نیمه‌ی دوم داستان تازه می‌شه فهمید چرا این کتاب تو ژانر دارک فانتزی بود. ورود خدایان و جنگ و...
اگه طرفدار داستان‌های شرقی و افسانه‌هاشون هستین این کتاب بهترین گزینه برای مطالعه‌ست‌‌.
ریتم داستان و سناریونویسی طوریه که انگار رین تو زندگی واقعیه‌. خیلی سخت میشه حرکت بعدی نویسنده رو تشخیص داد؛ البته که بعضی پلات‌توییست‌های داستان کاملا قابل پیش‌بینی هستن اما به خودتون مغرور نشین؛ چون نویسنده خودش می‌خواسته که خواننده اونا رو بفهمه.
توجه به جزئیات عالیه و اگه دقیق بشین نویسنده با مهارت جزئیات رو وارد کرده که شاید بگین یه توصیف ساده‌ست؛ اما نیست!
داستان آبکی نیست که این یعنی معرکه؛ یه دنیای کامل که از کلیشه‌ به طور کامل دور نیست اما فاصله‌ی قابل قبولی داره.
(تاریخ سازی برای یک دنیای جدید کار دشوایه، بنابراین نویسنده رو از این بابت تحسین می‌کنم.)
اما چرا امتیاز کامل ندادم؟ چون شخصیت پردازی افتضاحه.
رسما روی دو یا سه‌تا کارکتر بیشتر کار نشده و درباره سایر شخصیت‌ها نویسنده حتی نسبت به کوچک‌ترین دیتا و اطلاعات خساست به خرج داده.
دوم، راستش اواخر داستان حرکات و افعال شخصیت‌ها کمی غیرمنطقی شد، از اونجایی که داستان داشت خوب پیش می‌رفت این مورد خیلی منو اذیت کرد. منظورم اینه که منِ خواننده مدام از خودم می‌پرسیدم، دقیقا چرا فلان شخصیت این‌کار رو کرد!؟ 
خلاصه که این کتاب، تا اینجا یعنی جلد اول، کتاب جدید و جالب و میشه گفت قوی بوده اما دقت کنین که با یه فانتزی سطح بالا روبرو هستین و احتمالا کسایی که فانتزی‌خوان نیستن این کتاب براشون اذیت کننده خواهد بود. 
پ.ن: کارکتر موردعلاقم قطعا جیانگه^^

      

2

هلیاخانم

هلیاخانم

6 روز پیش

        در میان فانتزی‌های مدرن که هرکدام دنیای شبیه به همدیگر و شخصیت‌های حدودا یکسانی دارند، این کتاب با ایده‌های جدید و دنیای نو خود برایم یک تسلا بود.

رقیب‌های ازلی رو به دو بخش تقسیم می‌کنم‌. بخش اول کتاب بوی قهوه و کاغذ و یک فضای شبیه به سده ۱۹ میلادی می‌ده. پیاده‌روهای پر ازدحام و چای و روزنامه که بین مردم پخش می‌شه، و دو رقیب که در تقلای شکست هم برای بدست آوردن یک منصب در دفتر روزنامه هستن. شخصیت‌ها جدیدن. یک پسر ۱۹ ساله که درست همانند سنش رفتار می‌کنه(متوجه منظورم می‌شین؟).
 آیریس که شخصیتش با نام مستعارش همخوانی داره: گل کوچولو‌. اما پس این چطور فانتزی هست؟ 
درپس تمام این زیبایی‌ها نبردی بین دو خدا درجریانه. درخانه‌ها جادو یافت می‌شه و مردم از چنگ جادویی ‌و نوای انوا صحبت می‌کنن.
یکی از نکته‌های مثبت همین که نویسنده دنیاش را آرام آرام توضیح می‌ده و ما همراه آیریس همه‌چیز رو می‌فهمیم. خواننده اینگونه از عاجز بودن در درک فضا دلسرد نمی‌شه.
ایده‌ی خانم راس در استفاده کردن از اسامی بسیار هوشمندانه‌ست. مثل رومن ک. کیت و استفاده از نام میانی، تقلای آیریس برای یافتن نام میانی او که حتی گاهی جنبه طنز هم داره...
سناریونویسی فوق‌العاده و غیرقابل پیش‌بینی! خبری از کلیشه‌های تکراری و اعصاب خردکن نیست.
سرعت داستان و توجه به جزئیات با توجه که کتاب تنها دوجلد داره عالیه نویسنده حتی گاهی سناریوهایی رو وارد کرده که اهمیت آنچنانی نداره اما خب این یک داستانه و داستان‌ها به این اینگونه خلاقیت‌ها نیاز دارن.
زاویه دید سوم شخصه و خوب نگارش شده بود.
نیمه‌ی دوم کتاب هم همین‌گونه بود اما بنظرم کمی زود وارد عاشقانه‌ی داستان شدیم و جای ادامه یافتن انمیز تو لاورز داستان بود.
سرعت خیلی بالا رفت خصوصا در بیست صفحه آخر.
اما دیالوگ نویسی فوق‌العاده بود! به معنای واقعی! 

نامه‌های شیرین و استفاده خلاقانه از کلمات توسط نویسنده منو به وجد می‌آوردن. خصوصا تغییر پایان نامه‌ها در طول کتاب از "با احترام، آیریس" تا "آیریسِ تو"
کلا خلاقیت‌های کوچک در نگارش یک کتاب واقعا اون رو هزاربار جذاب‌تر می‌کنه.
تنها سوالی که برام موند و توضیحی داده نشد اینه که: چرا فانی‌ها باید در نبرد بین دو الهه شرکت کنن؟ 

سافت‌ترین عاشقانه-فانتزی که خوندم! و بله هزاربار خوندنش رو پیشنهاد می‌کنم^^
      

1

        قصد نداشتم برای این مجموعه یادداشتی بگذارم؛ اما بعد از تمام کردنش حس کردم دینی دارم که باید ادا کنم.
مجموعه بازی‌های گرسنگی روایتگر یک انقلاب است، انقلابی که بعد از سال‌ها نفرت از یک دیکتاتوری عظیم با یک آتش کوچک جان می‌گیرد و در طی وقوعش هم جان‌های زیادی را می‌گیرد.
موضوع جالب است. یک دیستوپیای واقعی، یک انقلاب دارای آرمان‌های منطقی و غیرسطحی.
اما چیزی که این باعث توفیر این مجموعه با دیگر کتاب‌ها شده، شخصیت اصلی داستان است. کتنیس یک انقلابی نیست؛ جسور و گستاخ و نترس نیست. کتنیس گاهی حتی نمی‌تواند با احساساتش کنار بیاید. کنتیس اشتباه می‌کند. کتنیس گاهی حتی نمی‌خواهد زاغ مقلد باشد. همچین شخصیت واقعی و قابل‌درکی در کنار کتاب‌های امروزی که همگی شخصیت دخترشان گستاخ و بی‌پروا، بدون هیچ دلیلی هستند، یک  معجزه زیباست.
سایر کارکترها هم هیچ‌کدام بی‌نقص یا حتی جذاب نبودند. به همین‌خاطر همذات‌پنداری را آسان می‌کرد.
سناریو‌ها همگی جدید بودند و پشت تک‌تک‌ آنها فکر شده بود. استرس و هیجان هم بخاطر پلات‌توییست‌های قوی کاملاً حس می‌شد.
اما پایانش بود که مرا مجذوب کرد؛ نه کس خاصی مرد نه حرف عاشقانه‌ای زده شد؛ اما من بیست صفحه آخر با حلقه‌ای اشک خواندم. گویی من آنجا هستم و درد کتنیس درد من است. 
در آخر اگر از من بپرسید که: ما این کتاب را دوست خواهیم داشت؛ واقعی یا غیرواقعی؟ 
من در جواب خواهم گفت: واقعی.

پ.ن: تنها ایراد وارده به این کتاب، این است که اول شخص نوشته شده و که برای من جالب نبود.
پ.ن²: این نشر دیالوگ‌ها را محاوره ترجمه نکرده است.
پ.ن³: اگر میان فیلم یا کتاب شک دارید، توصیه می‌کنم اول کتاب را بخوانید و بعد به فیلم رجوع کنید. درهرحال فیلمش یکی از بهترین‌های اقتباس‌هایی است که تاکنون دیدم!
      

2

        درباره این کتاب باید گفت که هیچ چیزی برای ارائه نداره. صرفا عاشقانه‌ست همین... ۷۷۰ صفحه صحبت‌های تکراری و صحنه‌های کلیشه‌ای و مثلاً عاشقانه. نویسنده تلاش کرده که یک انقلاب رو هم وارد کتاب کنه اما آنقدر سطحی و بدون هیچ آرمانی  بود که اصلا حتی به چشم نمی‌اومد! 
شخصیت پردازی‌های واقعا کلیشه‌ای و بدون هیچ پیش‌زمینه‌ای...
گاهاً شخصیتی که نویسنده توصیف کرده بود با چیزی که ما از شخصیت می‌دیدیم و حس می‌کردیم مطابقت نداشت. مصداقش شخصیت‌پردازیِ تکراری کای که به وضوح شبیهش رو در کتاب‌های ترند امروزی می‌بینیم.
فردی که با نقاب توصیف می‌شد اما والا بسیار پرو و پرجسارت در ابراز احساستش بود!
یا حتی پیدین! شخصیتی که ما ازش در ابتدای کتاب می‌بینیم یک آدم محافظه‌کاره که حتی جلوی یک مامور ساده مظلوم نمایی می‌کنه بعد انوقت با گستاخی و جسارت تمام در برابر شاهزاده‌ها و امپراطور می‌ایسته. جالبه! 
تفاوتی در شخصیت کیت و کای نمی‌بینیم؛ نویسنده یه چیزایی میگه اما من چیزی حس نکردم!
این کتاب حتی برای کسانی که طرفدار کلیشه هم هستن جالب نیست چون به شدت سطحی نگارش شده.
کاملا واضحه که تمامی سناریوها با هدف ایجاد یه رابطه احساسی بین کاپله، چیزی بدی نیست‌ها ولی آخه همه‌ی سناریوها؟
تنها دلیلی که تا آخر خوندم نحوه نگارش صحنه‌ها از جانب نویسنده بود چرا که واقعا زیبا نوشته بود و مشکل تماماً از محتوا و درون‌مایه بود.
بنظرم وقت‌تون رو سر کتاب پرمحتواتری بگذارید.^^
      

34

        تو دوره‌ای که اکثر فانتزی‌های عاشقانه روی روابط بین کارکترها و عشقشون تمرکز کردن، این کتاب با مفهوم عمیق و دنیای جدیدش یه معجزه بود.
خیلی خوشم اومد، اولا که فضاسازی دنیای نویسنده خیلی مشابه چیزی بود که ما در کشورهای غربی خاورمیانه دیدیم و شنیدیم و من به عنوان یه خاورمیانه‌ای به ظرافت قلم نویسنده در باب نشان دادن دنیاش پی بردم؛ دیگه اینکه، نویسنده سریع از موضوعات گذر نمی‌کرد و برای هر حرکت شخصیت‌ها یه دلیلی به مخاطب می‌داد که خیلی خوب بود.
دوم، کارکترها برام جدید بودن، شاید امانی(یک دختر جسور و بی‌پروا و کمی گستاخ) خیلی در کتاب‌ها دیده بشه، اما نویسنده بازهم اون رو خاص‌تر جلوه داده بود و تک‌تک دیالوگ‌هاش این رو تصدیق می‌کرد، شخصیت جین هم برام جالب و جدید بود! 
اصولا فانتزی‌هایی که تاحالا خوندم خیلی مفهوم عمیقی نداشتن اما این کتاب داشت رسما یه جامعه طبقاتی، مستعمرگی، جنسیت زدگی رو به تصور می‌کشید که عالی بود.
شروع خوب و گیرا و قلم نویسنده منو به وجد می‌آورد و صدالبته ترجمه‌اش هم عالی بود، بنظرم محتمل‌ترین گزینه برای رفع ریدینگ اسلامپ این کتابه.
تنها نقطه ضعف کتاب؟ اواسط کتاب یکی از شخصیت‌های دوست داشتنی کتاب می‌میره و نویسنده هیچچچ مانوری روی این موضوع نمیده! چرا اخه؟ من عاشق اون کارکتر بودم...
اما در کل کتاب به شدت خوش نوشتیه و پیشنهاد میشه.
      

28

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

لیست‌ها

درباری از یخبندان و نور ستارهدرباری از خار و رز؛ درباری از بال و تباهیدرباری از خار و رز؛ درباری از مه و خشم (قسمت اول)

جی‌ماس خوانی...

11 کتاب

خانم جی.ماس سه تا مجموعه طولانی و قَدر داره که با خوندنشون دوتا حالت پیدا می‌کنید: یا عاشق و دیوونه اون مجموعه می‌شید یا پرتش می‌کنید و دیگه هیچ‌وقت سراغش نمی‌رید. سلام؛ نمیدونم کسی این لیستو می‌خونه یا نه، اما بازم سلام دادن از واجباته. همون‌طور که گفتم خانم سارا جی ماس، سه تا مجموعه ترجمه شده دارن که حتما اسمشون رو شنیدین: سریر شیشه‌ای، درباری از خار و رز و شهر هلالی. قبل از شروع توضیحات کتاب‌ها، می‌خوام یه چیز بسیار مهم رو درباره سبک نوشتاری این نویسنده بگم. جلد‌های اول این سه تا مجموعه افتضاحن اما جدی ارزش صبر کردن برای شروع جلدهای بعد رو دارن. پس لطفا فقط جلد اول رو دووم بیارید چون بعدش قراره بدجوری با اون مجموعه فال‌این‌لاو بشین!.. نکته بعدی: جی‌ماس عادت داره روند داستانش رو به شدت کند کنه و کاری کنه که شما با کارکترها به شدت همذات‌پنداری کنین که این ویژگی عالیه!‌ مثلا نمیاد تو یه صفحه بگه که فلان کارکتر هدفش چیه خواسته‌هاش چیه علایق چیه و فلان، بلکه میاد ۲۰۰ صفحه یا حتی یه جلد کامل رو( مثل جلد ششم سریر) بطور غیرمستقیم بهتون اطلاعات میده تا کاملا شخصیت رو درک کنین. در همون حین یه تصویر دقیق از دنیاش رو هم انتقال میده و حتی از کوچک‌ترین موضوعات نمی‌گذره... اولش شاید غیرعادی باشه اما قول می‌دم که عاشقش میشین! اگه طرفدار فانتزی‌های تک‌جلدی هستین و تاحالا مجموعه طولانی فانتزی نخوندین احتمالا این‌سه تا مجموعه کتاب براتون سنگین خواهد بود، اما در هر صورت یکم که پیش برین با ویژگی‌های نوشته‌های این نویسنده انس می‌گیرین. (ترتیب معرفی کتاب‌ها ترتیبیه که خودم کتاب‌ها رو خوندم) اول از همه میریم سراغ درباری از خار و رز که چهار جلد اصلی و یک جلد فرعی داره. کتاب اول با اسم درباری از خار و رز اقتباسی از دیو و دلبره اما سایر جلدها هیچ ربطی به دیو دلبر نداره و کلا دگرگون میشه. در باب ترجمه، نشر باژ و آذرباد زحمت ترجمه کامل این مجموعه رو کشیدن(باژ کتاب‌ها رو دوقسمتی کرده) من خودم با ترجمه آذرباد اوکی‌تر بودم چون دیالوگ‌ها رو با لحن محاوره ترجمه کرده بود برخلاف نشر باژ. اما اینطور که شنیدم از لحاظ سانسور و غیره نشر باژ به متن اصلی وفادارتر بود اما باز هم پیشنهاد من آذرباد هست. داستان یه عالمه کاپل زیبا داره و شخصیت اصلی یک دختر به نام فیراست. این کتاب بخاطر شخصیت مذکرش در سطح جهانی بسیار معروفه و داستانش به شدت زیباست. نظر خود من اینه که جی.ماس خوانی رو با دربار شروع کنین! سریر شیشه‌ای؛ معتقدم بهترین و پرمحتواترین و البته شوکه کننده‌ترین کتاب جی‌ماس، سریر یا اریکه شیشه‌ای. من فقط ترجمه نشر باژ رو دیدم و به شدت پیشنهادش می‌کنم! این مجموعه از دوتای دیگه طولانی‌تره. جلد اول این کتاب به شخصه برام خیلی کسل‌کننده و کلیشه‌ای بود اما جلدهای دیگش معجزه‌‌ی فانتزین؛ پس لطفا صبور باشید! این کتاب یه جلد فرعی ۳.۵ داره که توصیه میشه به عنوان جلد صفر درنظر بگیرید و بخونیدش. ۷ جلد اصلی داره که باژ اون‌ها رو دوقسمتی کرده. (بشخصه قوی‌ترین فانتزی که تاحالا خوندم سریر بوده) سومین کتاب؛ شهر هلالی هست که دو جلد هزارصفحه‌ایش در ایران توسط نشر باژ و آذرباد(توسط اطلسی خرامانی)ترجمه شده، من از نشر آذرباد خوندم و تقریبا برام اوکی بود ترجمش. این مجموعه اینطوریه که شما تا صفحه ۴۰۰ جلد اول از هر صفحه شاید یک چهارمش رو متوجه بشین(بخاطر دنیای عجیب و غریبش) اما بعد براتون اوکی و شیرین میشه. این کتاب سطح فانتزیش از دو جلد دیگه بیشتر و دنیای فانتزی رو به تصویر میکشه که با تکنولوژی مخلوطه. این کتاب کلا یه کاپل داره اما کارکترها بشدت جذابن. نقطه قوت نوشته‌های جی‌ماس برای من دیالوگ‌هاشه. خیلی خوب و خلاق در این زمینه عمل میکنه و اصلا سطحی نمی‌نویسه. امیدوارم هر‌سه‌تا مجموعه رو بخونین و لذت ببرید!

5

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.