معرفی کتاب یاغی شن ها اثر آلوین همیلتون مترجم حامد شانکی

با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.
در حال خواندن
12
خواندهام
140
خواهم خواند
92
نسخههای دیگر
توضیحات
کتاب حاضر، داستانی است که در آن موجودات فانی بر سرزمین میراجی حکومت می کنند، اما موجودات افسانه ای هنوز در بیابان های وحشی اطراف و مناطق دورافتاده میراجی پرسه می زنند و حتی شایعه شده است که جن ها جایی در این سرزمین جادو می کنند. برای انسان ها اینجا سرزمینی بی رحم است، به خصوص برای فقرا، یتیمان و زنان؛ و «امانی» هر سه این هاست. او تیراندازی ماهر است، اما هنوز نتوانسته به هدفی خارج از «داست واک» شلیک کند و راه فراری از این شهر بیابد. امانی به دنبال راه فرار است و پسر مرموزی که هنگام مسابقه ی تیراندازی با او آشنا می شود، این فرصت را به او می دهد؛ پسری که شاید فرشته ی نجات او باشد. امانی هیچ وقت تصور نمی کرد که همراه با یک فراری تحتِ تعقیب و سوار بر اسبی افسانه ای از داست واک بگریزد و به دلِ بیابان بزند، بیابانی که پیش از آن، فکر می کرد آن را خوب می شناسد.
بریدۀ کتابهای مرتبط به یاغی شن ها
نمایش همهلیستهای مرتبط به یاغی شن ها
نمایش همه1403/8/15
پستهای مرتبط به یاغی شن ها
یادداشتها
1401/6/29
1403/5/4
1403/3/23
1402/7/5
1403/10/10

واقعا پشیمونم. چرا زودتر این کتاب رو نگرفتم؟ داستان درمورد یه دختره که پیش خاله و شوهر خاله ش زندگی میکنه و اونا خیلی اذیتش میکنن تا اینکه یه شب وقتی وارد یه مسابقه ی تیراندازی خطرناک میشه یه پسر رو ملاقات میکنه. روز بعدش نگهبان ها دنبال اون پسر میگردن و اتفاقاتی میوفته که امانی با جین همدست به حساب میاد و باعث میشه امانی با جین فرار کنه و... راستشو بخواین آنقدر برای این کتاب هیجان زده شده بودم که حتی نمیتونم براش خلاصه بگم و باید حتما کل داستان رو تعریف کنم. ( وسط امتحانات دی ماه خوندمش و دوستام اینطوری بودن که بین این همه درس تو داری برای من داستان میگی؟) داخل این کتاب بحث های زیادی درمورد دین شده بود و اینکه اعتقاد ندارن این ها به کنار ولی خب نمیشه که اینجوری هم بگن و این کمی من رو از نویسنده دل سرد کرد. البته خیلی ها هستن که ممکنه دینشون اینجوری باشه و گناه کردن رو به عنوان یه شوخی درنظر بگیرن. وقتی جین و امانی فاصله ی بینشون سرد شد حس خیلی بدی بود و زمانی که توی پایگاه یاغی ها بودن تو مراسم شهابیان ، وقتی هم رو ملاقات کردن خیلی گیج شدم طوری که چندبار اون تیکه رو خوندم . نویسنده اونقدر ماجرا برای شخصیت ها میساخت و شما اونطوری همش تو فرازو فرود بودین که وقتی یه ثانیه تو آرامش قرار میگرفتن خواننده ممکن بود اعتراض کنه . از اتفاقاتی مثل اینکه احمد برادر جین بود یا خیلی چیزها که ورق رو برمیگردوند غافلگیر نمیشدم و حس عجیبی که حس خوبی نبود پیدا میکردم. دیگه حس نمیکنم که جین و امانی باهم نسبتی دارن یا نه. وقتی هم که فهمیدم امانی یه دمجیه بیشتر تو ذوقم خورد ولی سعی کردم باهاش کنار بیام. و اینکه رفتار جین کنار آتیش ، وقتی به هوش اومد... ولی هنوزم نفهمیدم مثلا شزاد چرا دماغ جین رو شکوند😃 شخصیت باهی برام اسپویل شده بود که میمیره( توسط ته کتاب که خلاصه ی جلد بعدی رو میگفت) ولی مرگش نوعش خیلی بد بود. کتاب قشنگی بود توصیه ش میکنم
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
1403/4/17
5 روز پیش
1402/7/3
1403/9/17
1403/9/27
1403/12/15
1403/3/1