معرفی کتاب بازی های گرسنگی زاغ مقلد اثر سوزان کالینز مترجم شهناز کمیلی زاده

بازی های گرسنگی زاغ مقلد

بازی های گرسنگی زاغ مقلد

سوزان کالینز و 2 نفر دیگر
4.2
26 نفر |
3 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

42

خواهم خواند

12

شابک
9789641741466
تعداد صفحات
392
تاریخ انتشار
1392/9/16

نسخه‌های دیگر

توضیحات

        کتاب حاضر، دربردارنده داستانی انگلیسی ـ قرن ۲۰ م ـ از مجموعه «بازی های گرسنگی»، اثر «سوزان کالینز» (1964 م)، با موضوع وحشت آفرین و ماجراجویانه است. در این جلد «کننیس» شانزده ساله که به جای خواهرش در «بازی های گرسنگی» شرکت کرده، دوباره جان سالم به در می برد ولی خطر بزرگی او را تهدید می کند. انقلاب عظیمی در حال شکل گیری است و کننیس باید در آخرین نبردش سمبل انقلابی شود که دیگران برایش ماهرانه طراحی کرده اند.
      

لیست‌های مرتبط به بازی های گرسنگی زاغ مقلد

پست‌های مرتبط به بازی های گرسنگی زاغ مقلد

یادداشت‌ها

اول از هرچ
        اول از هرچیزی نمیتونم احساسی رو که این جلد از مجموعه بهم داد رو توصیف کنم بی‌شک این داستان داستان یک انقلاب بود یک شورش یه جنگ بی رحم .این جلد با وجود فروپاشی های روانی کارکتر ها برای من خیلی حس مبهم و دردناکی داشت شکنجه های جسمانی و روانی که کارکتر ها تحمل کردند، اونقدر واقعی میتونستم احساس کتنیس رو حس کنم که وقتی توی بیمارستان منتظر بود تا گروه نجات پیتا رو برگردونند میتونستم خیسی رو روی گونه های خودم احساس کنم .
این که شخصیت پیتا اینطوری زیر شکنجه عضو شده بود حتی از مرگش هم بد تر بود .و کل کتاب انگار که یه شو تلویزیونی بود یه نمایش یه چهره برای یک انقلاب چیزی که  آتش هر انقلابی برای برافروخته شدن بهش نیاز داره و کتنیس دختر هفده ساله ای که در دست قدرت ها تبدیل به یه ابزار شده .
اما نمیتونم شوکی رو که با منفجر شدن اون همه بچه متحمل شدم رو بیان کنم .شورشی ها خود انقلابی ها با نماد کاپیتول بچه ها و درمانگر های خودشون رو به کام مرگ فرستادند تا چی؟ به روند انقلاب سرعت بدن و این کار خوب جواب داد برای رسیدن به قدرت همون چیزی رو هدف قرار دادند که جزوی از آرمان هاشون برای این انقلاب بود اونها بچه ها رو به اسم دشمن کشتند تا روند انقلابشون سرعت پیدا کنه اما جالب این جاست که این اتفاق ها فقط توی کتاب ها نمیوفته ...
و در آخر کتاب با پیشنهاد این که بازی های عطش جدیدی بر گذار بشه ما میتونیم متوجه عمق فاجعه بشیم این که هیچ چیز تغییر نکرده هیچ چیز هنوز هم این بازی بازی قدرته و آرمان های انسانی فقط یک شعار هستند یک نقاب !داستانی از یک دیستوپیا واقعی..
پس وقتی که مسیر تیر کتنیس از یک دیکتاتور به طرف قلب دیکتاتور جدید پرتاب شد میتونستم متوجه بشم که خون توی رگ هام یخ زده .
بیست صفحه آخر رو با هر خط بغض و گریه خوندم در آخر تو میتونی بفهمی این داستان عاشقانه کتنیس پیتا یا گیل نیست که داستان اصلیه این انقلاب و مرگ ها و نماد های این کتاب هستند که مسئله اصلی هستند این مجموعه رو نمیشد یه داستان سطحی تصور کرد، نمی‌دونم شاید فقط این حسی هست که من نصبت به این کتاب داشتم شاید بغییه نظرات متفاوتی داشته باشند ولی این مجموعه یکی از بهترین و به یاد ماندنی ترین سگانه هایی بود که تا به حال خوندم پس...
Are you, are you
Coming to the tree?
They strung up a man
They say who murdered three
Strange things did happen here, no stranger would it be
If we met at midnight in the hanging tree
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

16

یوتاب

یوتاب

1404/2/5

          زاغ مقلد جلد سوم مجموعه کتاب عطش مبارزه
خلاصه:
کنتیس اوردین در دو بازی گرسنگی جان سالم به در برده است اما او تبدیل به نمادی از یک انقلاب شده است 
نظر شخصی:
یکی از بهترین مجموعه هایی که خوندم در آینده باز هم می خونم 
دلایلی که این مجموعه کتاب رو پیشنهاد می کنم بخونید:
۱. رشد شخصیت های داستان تغییر و تحولات شخصیت ها
۲. بحث سیاسی کتاب که واقعا جذابه پلوتارک بازی گردان وقتی میگه برای چند دهه ی دیگه نیازی به انقلاب نداریم واقعاً جذابه یجوری نشون داد اون همه خون ارزششو داشت ولی باز هم اونها آدم بودن و هنوز به تمام آرمان ها نرسیدن
۳. به اندازه بودن صحنه های اکشن و عاشقانه 
در ادامه باید اضافه کنم که به سنتون توجه کنید به ۱۴ تا ۱۸ ۱۹ پیشنهاد می کنم شاید برای بزرگتر ها یکم کسل کننده بچه گانه بشه
خب میرسیم به تحلیل من از داستان واقعا یه پایان خوش حق شخصیت اصلی بود با اینکه کاملاً خوش هم نبود ولی بازم خوب تموم شد 
اینقدر که من برای مشکلات پیتا و کنتیس گریه کردم برای خودم شخصاً گریه نکردم😂  و کنتیس خیلی بد تا کرد با پیتا حدود اواسط کتاب اصلاً هیچ دلیلی نداشت به کسی که آسیب روانی خورده حافظه اش دستکاری شده توقع داشته باشه باهاش مهربون باشه نمی فهمیدم شاید برای اینکه توقعاتش رفته بود بالا خودش هم قبول داشت بنابراین عفو کردمش🤭
        

14