choobin

تاریخ عضویت:

خرداد 1403

choobin

@choobinbook

31 دنبال شده

63 دنبال کننده

یادداشت‌ها

نمایش همه
choobin

choobin

3 روز پیش

8

choobin

choobin

6 روز پیش

        این کتاب جلد پنجم مجموعه دونده هزارتو و به عبارتی دومین جلد فرعی اونه...برای من مجموعه اصلی نه اینکه بگم عالی ولی نزدیک به عالی بود..‌‌.جلد چهارم هم که درواقع اواخر داستان دلیل این روایت رو می فهمیم دوست داشتم ، ولی این کتاب خیلی کسل کننده و یکنواخت و گزارش طور شروع  شد و با وجود  تقلای بسیار بازم نصفه نیمه ولش کرده بودم.این کتاب درواقع وقایع قبل از شروع کتاب اول دونده هزارتو هست...درباره اینکه قبل از کتاب اول خوندنش  بهتره یا نه نظری ندارم...ولی به نظرم نبودن این کتاب هم خیلی مهم نبود...شاید اگر جذاب تر و به شکل دیگه ای بود ،ایده خوبی برای بررسی بود اما به این شکل،نه.کلا دوبار اتفاقات نسبتا جالبی در کتاب اتفاق افتاد و بین و بعد ازین اتفاقات باز هم داستان افت می کرد.شاید برای کسانی که خیلی عاشق این مجموعه باشند دونستن مسائل این کتاب جالب باشه ولی من به نظرم زیاد ارزش وقت گذاشتن نداشت.شاید روزی کتاب های دیگه مجموعه رو دوباره بخونم ولی این یکی رو نه.
      

1

choobin

choobin

1404/4/1

        این کتاب هم کند شروع شد اما  زود تغییر کرد و روند تندی پیدا کرد...من‌ قبلا پیش از خریدن و خوندن کتاب‌ها فیلم‌ها رو دیده بودم و همیشه از اون سکانس نهایی فیلم یعنی اون زوج و بچه هاشون حرصم می گرفت و از طرفی یه جورایی هم با خودم طی خوندن کتاب می گفتم چون فیلم رو دیدم هیچ چیزی در مورد کتاب خیلی منو شگفت زده نمی کنه ...اما جلد سوم ثابت کرد که اشتباه می کردم...بی نظیر بود و واقع بینانه ...همه چیز  رویایی  و غیر منطقی تموم نشد...با تک تک حوادث دلخراش زجر کشیدم ...با تمام رنج و خشم و نفرت کتنیس زندگی کردم و کنارش با سردرگمی ها و سوالاتش دست و پنجه نرم کردم...گیل برام همچنان شخصیت محبوبم باقی موند ...همینطور فینیک عزیزم و هیمیچ  ...اما دیگه از پیتا هم بدم نمیاد...یه جورایی اون تغییراتی  که درونش اتفاق افتاد دیدمو نسبت بهش عوض کرد...باورم نمیشد  این کتاب بشه یکی از مجموعه های محبوبم ... ولی عاشقانه دوستش دارم...بااینکه یکی از مهم ترین اتفاقات  کتاب که یادم نبود در فیلم ها هم اتفاق افتاده یا نه،رو  یادداشت یک نفر باعث شد برام لو بره و ازش خبر داشته باشم. و حرف آخر اینکه این کتاب قرار نبود به خاطر حال و هوای جنگ خونده بشه؛ هدف صرفا خوندن یه کتاب نصفه نیمه دیگه بود؛ اما برام الهام بخش بود و باعث شد به یه سری از افکارم در مورد جنگ جهت بده یا به عبارت دیگه اونارو مستحکم تر کنه.
پی نوشت: حدود ۱۵۰ صفحه از کتاب مونده بود و تازه حدود سه و نیم بامداد بعد از اومدن مهمونی برداشتم که یکم بخونم و تا تموم نشده از دستم نیفتاد.🩵
      

7

choobin

choobin

1404/3/28

        مدتیه که تصمیم گرفتم تا جای ممکن  ایستادگی کنم و تا کتاب ها و مجموعه های ناقصم رو تموم نکردم سراغ کتاب و مجموعه های جدید نرم.این سومین کتاب از نصفه هاست. یادم نیست چی شد و  چجوری که ناقص موند ولی تا الان فرصت نشده بود ادامشو بخونم. با توجه به تغییرات اوضاع کشور درحالی که هیچ جوره نمیتونستم از اخبار چشم بردارم به زور خودم رو کشوندم به کتابخونه و دست به دامن کتاب ها شدم.فقط ذهنم دنبال چیزی می گشت که جای خالی اخبار رو پر کنه و کتاب گزینه خوبی بود.از طرفی توان شروع یه داستان جدید رو نداشتم ...دلم یه فضای آشنا می خواست که مدتی درونش زندگی کنم و این کتاب رو برداشتم که بخونم...اما دیدگاهم نسبت به کتاب تغییر کرده بود.دیگه منو به هیجان نمی آورد...انگار همه احساساتم ته کشیده باشه...از طرفی از اسم مکان هایی در کتاب منزجر می شدم ...اونم شاید بخاطر شرایط...به هرحال کتاب رو خوندم و تونستم امشب تمومش کنم...نظر خاصی درموردش ندارم...کنجکاوم که ادامه داستان رو بخونم و از سرنوشت شخصیت ها باخبر بشم.یه جاهایی از کتاب برام مبهم و نامفهوم بود ولی از خوندن کتاب پشیمون نیستم و  تونست تا حدی منو از فضای فعلی  دور کنه و ازین بابت ازش ممنونم.
      

15

choobin

choobin

1404/3/20

        داستان کتاب در واقع روایتی هست از  قتل هایی که در یک دهکده اتفاق افتاده و براساس واقعیته و در واقع چیزی که باعث تاثیر خیلی عمیق تر کتاب میشه، همین واقعی بودنشه...نویسنده داخل کتاب از تک تک مقتولان و قاتل یا قاتلان  توضیح کاملی رو ارائه می‌ده. ازونجایی که نویسنده کتاب رو در سال ۱۹۵۹ نوشته، میشه یه اثر کلاسیک هم به حسابش آورد. و  خب فصل اول کتاب شاید بخاطر همین کلاسیک بودن یا دلایل دیگه  کند بود و  به نظر میومد شامل توضیحات اضافی و حوصله سر بر هست ،اما وقتی در ادامه داستان رو به جلو میره هم روند کتاب سرعت میگیره و هم تا حدی دلیل اینکه نویسنده  برای این فصل تا این اندازه وارد جزئیات شده تا حدودی مشخص میشه...و باعث میشه درک بهتری از حادثه داشته باشیم...بااینکه اوایل کتاب جلوی خودمو می گرفتم که کتاب رو کنار نگذارم اما کم کم با کتاب انس گرفتم و یه جورایی با توصیفات عمیق کاپوتی شخصیت هارو می‌فهمیدم...دلیل رفتارشون رو درک می کردم و گاهی قلبم فشرده می شد و گاهی عصبانی می شدم و در کل عواطف مختلفی رو در طول خوندن کتاب تجربه می کردم...یه موضوعی هم که به این روند کمک کرد این بود که عکس قاتل و مقتولان در اینترنت موجود بود و نیازی به تصور کردن و ..‌.نبود. در کل خوشحالم که این کتابو خوندم  و اینو مدیون کسایی بودم که این کتاب رو برای همخوانی انتخاب کردند...وگرنه خودم الان سراغش نمی رفتم و اگر هم می رفتم شاید بعد از یه زمانی کنار میگذاشتمش.
      

27

choobin

choobin

1404/3/17

        مغزم قفل کرده بود و نمیتونستم هیچ کتابی دست بگیرم ...سراغ کتابای کتابخونه رفتم و هیچکدوم منو ترغیب به ادامه نمی کرد.کتابای نصفه نیمه بهم حس عذاب وجدان می دادند و بدتر اینکه یه سریشون رو فقط بخاطر هوا و هوس کتاب جدید گذاشته بودم کنار؛ نه الزاما به این دلیل که بد بوده باشند. پیکارگسل یکی از همین کتاب های نوع آخر بود...با خودم گفتم وقتی حتی دست و دلم به کتاب جدید نمیره پس بذار سراغ یکی از نصفه نیمه ها برم...صد و خرده ای از پیکارگسل رو خونده بودم و رها کرده بودم ...کتاب رو باز کردم کتاب منو کشید داخلش و غرق رنگ ها کرد و منی که از بچگی عاشق تنوع رنگ ها بودم سیراب شدم و غرق لذت...جوری که من مثلا ناتوان از کتاب خوندن ادامشو دو سه روزه خوندم  و این تنها قسمت عجیبش نبود...مدتی هست که نوددرصد مواقع کتاب های غیر هیجانی جذبم نمی کنند.این کتاب تونست منو طوری  دنبال خودش بکشونه که لحظه شماری کنم برای خوندن و ادامه دادنش و هرچیز قابل حذفی رو بخاطرش گذاشتم کنار...🥲🥲واقعا نویسنده نبوغ عجیبی داره به نظرم ...چجوری تونسته بود شخصیت هارو جوری خلق کنه که حتی شخصیت های بد هم دوست داشتنی باشند؟من خیلی سخت میتونم شخصیت های کتابارو دوست داشته باشم ولی این کتاب فرق داشت...این کتاب برای من دریافت داشت و قبل تموم شدنش هم میگفتم که دوباره باید بیام سراغش و بخونمش...توصیفات شهر ،منطق پشت هر اتفاق  اینکه داخل هرقسمت و هراتفاق نویسنده دو وجه خوب و بد قرار داده بود بی نظیر بود و واقعا هنر میخواست خلق داستانی که نه تنها شبیه کلیشه ها نبود، بلکه یه سر و گردن ازونا بالاتر بود.حتی عشق این کتاب هم قشنگ بود بااینکه من علاقه ای به عاشقانه های کتاب ها ندارم ...خلاصه که بعد از کینگ سندرسون شد دومین نویسنده ای که خوشحالم به سرعت نور کتاب می نویسه و من غصه تموم کردن کتاباشو ندارم ...فقط میمونه مشکل مترجم ها که سرعت ترجمشون از سرعت نوشتن سندرسون پایین تره که دیگه باید تحمل کرد.😅😅
      

44

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

لیست‌ها

choobin

choobin

1404/2/30

استاد عروسکاستاد عروسکاستاد عروسک

کتاب های چشمک زن

71 کتاب

کتاب ها برای من در زندگی زنده ترین موجودات بی جان هستند...همونطور که معجزه آخرین پیامبر ما هم یک کتاب هست.اما بین همه کتاب هایی که خوندم همه کتاب هایی که به زندگیم وارد شدند و خیلی وقتا وسیله های نجات بخش من بودند، کتاب های زیادی بودند که مثل ستاره های دنباله دار توی زندگیم می درخشیدند و من محو زیباییشون می شدم و بعد محو می شدند...کتاب هایی هم بودند که اثرشون یه گوشه ای از وجود من مونده ولی حتی خیلی وقتا یادم میره که وجود دارند...اما معدود کتاب هایی هم بودند و هستند که وارد زندگیم شدند و مثل ستاره درخشیدند...ستاره هایی که هرموقع به یادشون میفتم و بهشون نگاه می کنم بهم چشمک می زنند و میدونم که هستند و هرموقع که بخوام میتونم دری رو به دنیاشون باز کنم و دوباره توی دنیاشون غرق بشم...بعضی ازونا کمکم کردند فراموش کنم ...بعضی التیام بخش بودند ...بعضی ملاقات با دنیای دیگه ای بود که دوست داشتم درونشون زندگی کنم یا حتی گاهی منو از لب پرتگاه برگردوندند...شاید خیلی ازونا از نظر دیگران پوچ ،کسل کننده ،بی محتوا یا بچگانه باشند یا حتی خیلی مهجور مونده باشند و چاپ تموم ، اما نقش مهمی رو تو زندگی من ایفا کردند ...بخاطر همین دوست داشتم ازشون یه لیست درست کنم...تا همینطور که داخل خونه جدا از بقیه کتاب ها گذاشته شدند و بهم قوت قلب میدن ، اینجا تو خونه جدیدم در بهخوان هم جا و مکانی داشته باشند.

90

choobin

choobin

1404/2/6

خاطرات ویرانی (دنیا در یاد آب)سال اولآهنگ آخر دنیا: رویای بی انتها

کتاب های آخرالزمانی

42 کتاب

شاید بشه گفت محبوب ترین موضوع در کتاب ها برای من مربوط میشه به کتاب های آخرالزمانی...چیزی که برام اینجور کتاب ها رو جذاب می کنه زیر و رو شدن دنیای آدماست...اینکه ملاک و معیار براری آدما تغییر می کنه...انگار یه دریچه باز میشه به سمت یه دنیای جدید...دنیایی که نمیتونی از از دنیای گذشته چیزی رو بهش یدک بکشی...تو این دنیای جدید یا وفق پیدا می کنی و قوی میشی یا می میری...نکته جذاب دیگه این جور داستان‌ها برام سیر تغییر آدماست...اینکه دنیای جدید ، انتخاباشون و احساساتشون به اونا شخصیت جدیدی میده...و این فقط مربوط به خود اون آدمها نیست...گروه هم روی این آدم ها تاثیر به سزایی داره...چه بسیار آدمهایی که تو دسته خوب ها قرار می گرفتند و تغییر مثبت دارند و گذشته تاریکشون رو فراموش می کنند و چه آدمهایی که دنیای بدون قانون جدید اونا رو به آدمای جدیدی تبدیل می کنه...ازونجایی که خودم عاشق این ژانر هستم و همیشه دنبال کتاب های جدید این ژانر،خواستم یه لیست ازینجور کتاب ها آماده کنم و کم کم شروع به تکمیلش می کنم. در مورد خوب یا بد بودن کتاب‌ها نظری نمیدم چون سلیقه من معیار نیست ...فقط هم کتاب هایی که خودم خوندم نمی ذارم ...کتاب های توی لیستم رو هم میذارم .اکر کتابی درین زمینه می شناختید بگید که به این لیست اضافه کنم.

108

بریده‌های کتاب

choobin

choobin

1404/4/1

بریدۀ کتاب

صفحۀ 93

به آرامی می چرخم و با کرسیدا مواجه می شوم.می گوید:کتنیس رئیس جمهور اسنو خواسته بمباران را زنده پخش کنند.بعد خودش حضور پیدا کرد تا بگوید او به این شیوه برای شورشی ها پیام می فرستد.تو چطور؟دلت می‌خواهد به شورشی ها چیزی بگویی؟میگویم:می‌خواهم به شورشی ها بگویم من زنده ام .همین جا توی منطقه هشت.جایی که کاپیتول همین الان یک بیمارستان پر از مرد و زن و بچه را بمباران کرده است.میخواهم به مردم بگویم که اگر حتی برای یک لحظه فکر کنید در صورت آتش بس کاپیتول با ما منصفانه برخورد خواهد کرد خودتان را گول می زنید.چون می دانید که آنها کی هستند و چکار می کنند. دستهایم بی اختیار باز می شوند ، انگار می خواهند کل وحشت و هراس اطرافم را نشان بدهم.《این کاری است که آنها می کنند و ما باید با آنها بجنگیم.》 حالا به سمت دوربین می روم و خشم و غضبم هدایتم می کند تا ادامه بدهم.《رئیس‌جمهور اسنو می گوید برایمان پیام می فرستد؟خب، من هم یک پیام برای او دارم؛می توانی شکنجه مان کنی،بمبارانمان کنی و منطقه هایمان را بسوزانی و با خاک یکسان کنی اما می دانی؟ اگر ما بسوزیم شما هم با ما خواهید سوخت.》

2

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.