choobin

choobin

@choobinbook
عضویت

خرداد 1403

37 دنبال شده

68 دنبال کننده

یادداشت‌ها

نمایش همه
choobin

choobin

4 روز پیش

31

choobin

choobin

5 روز پیش

        خیلی کتاب بامزه و حال خوب کن و شیرینی بود...اون حال و هوای راوی داستان و صد البته ترجمه خیلی باحالش رو دوست داشتم...یه جورایی انگار یه صحنه نمایش در حال اجرا بود...این کتابو که خوندم با خودم گفتم داستانای قدیمی چقدر بی شیله پیله بودند...این همه تبلیغات و ادا و اطوار نداشتند و آدما بدون هیچگونه سوگیری و القای نظر دیگران می‌نشست پای خوندنشون...بعدم راحت و صادقانه می گفت کتابو دوست داره یا نه...برعکس کتابای الان که حتی وقتی اون کتابو دوست داری گاهی نمی تونی حتی با خودت صادق باشی چون بهت هزار تا انگ می چسبه ...یا حتی یه کتابو بهش انتقاد داری اما جرات نمی کنی چیزی بکی چون صدنفر می ریزند سرت و میگن تو نمی فهمی...کتاب خوندن تو این دوران سخت شده ...اینکه بتونی نظر و سلیقه خودتو حفظ کنی ...اینکه با وجود فشار جامعه و دنیا و سرعت وحشتناک و تعداد زیاد  کتاب ها بتونی زمان رو متوقف کنی و بشینی پای یه کتاب کار ساده ای نیست...چه بپذیریم یا انکار کنیم یه جورایی هممون کمابیش تحت تاثیر این موقعیت دنیای جدید کتابی قرار گرفتیم...و کتابا به دلمون مثل قدیما نمی چسبه چون دوست داریم فورا یه کتابو تموم کنیم و دوباره در دنیای کتاب های جدید شیرجه بزنیم...دنیای جدید غرق دوپامین رو به جلو پیش می ره و گاهی منو به یا آدمای انیمیشن وال ای میندازه...همینطور که توی این دنیای جدید غرقم و دست و پا می زنم گاهی دلم میخواد دنیا بایسته و من با یه آرامش روحی بدون زمزمه هیچ انتقاد و پیشنهادی...بدون هیچ پیش زمینه ای به صدای کتاب ها گوش بدم و ببینم کدوم منو دعوت به خوندن می کنه...اون موقع هست که میتونم صدای کتاب هایی رو بشنوم که توی شلوغی و سر و صدای این روزا گم شدند و به طرفشون میرم و برشون می دارم...در آ رامش غرقشون میشم و وقتی بیرون میام خودمو میبینم که چقدر حالم خوبه ...یه لبخند روی لبمه که تحت تاثیر نظر حرف دیگران نیست ...چیزیه که فقط من تجربه اش کردم.
این کتاب این حال خوش رو برام زنده کرد...فقط با معرفی یه دوست کشیده شدم سمتش و با وجود همه کتابای نصفه نیمه و غیره تا رسید دستم شروعش کردم...دیدنش بهم حال خوشی می داد ...تو سکوت آخر شب یهو می دیدم چقدر جلو رفتم و چقدر خوشم.خوشحالم که خوندمش 💖
      

5

choobin

choobin

1404/5/28

        عشق من به داستان کوتاه به ده یازده سال پیش برمیگرده و با خوندن کتاب خوبی خدا شروع شد‌.‌...که اون موقع عاشقش شدم و  باعث شد بیشتر به سمت کتاب های با موضوع داستان کوتاه علاقمند شدم و بعد هم کتاب های مجموعه داستان مژده دقیقی منو شیفته خودشون کردند مثل کیک عروسی و ...
بعد ازون کتابای موراکامی و داستانهای کوتاهش این حس رو تشدید کردند و  ر نهایت عشقم به داستان کوتاه با کتاب گاردن پارتی که یکی از محبوب ترین و عزیزترین کتاب هامه به اوج رسید...
و اما این کتاب؛ ازونجایی که جیبی بود طی یه تصمیم ناگهانی  تبدیل شد به کتابی که قرار شد بذارم تو کیفم و بخونم ...اما من به دو دلیل آدم کتاب خوندن تو صف انتظار نیستم. اولین دلیل اینکه وقتی غرق کتاب میشم چنان از دنیای بیرون غافل میشم که گذر زمانو نمی فهمم و باید تکون تکونم بدن تا برم سراغ کاری که براش اومدم و یه دلیل دیگه که خیلی مهم نیست...برای همین هم این کتاب مدت خیلی زیادی تو کیفم بود و خونده نمیشد مگر خیلی جزئی وبعد هم از کیفم گذاشتمش بیرون تا در یه زمان دیگه و جایی غیر از بیرون خونه برم سراغش و کشید به الان که دارم نصفه هارو می خونم  ...تاسف می خورم که کتاب رو قسمتهاییش رو بیرون از خونه خوندم...این کتاب مستلزم فضای آشنا  و آروم و سکوت خونه بود که همونم به سختی  به دست  میاد ...کتاب‌هایی که خونده نشده بودند رو کم کم خوندم و داستان عضو مصنوعی و پشیمانی رو خیلی دوست داشتم ...اما چین چیلا که داستان آخر بود بهم حس خیلی بدی داد و هنوز درک نمی کنم که دلیلش دقیقا چی بوده ...بااین حال خوشحالم از خوندن کتاب و غرق شدن در برش هایی از زندگی که نویسنده داخل این کتاب به رشته تحریر درآورده بود.
      

7

choobin

choobin

1404/5/23

        حشاشین تموم شد و ازونجایی که هنوز اشتیاق به شروع کتاب جدیدی ندارم اومدم سراغ این کتاب که قرار بود همخوانی کنیم ولی من نتونسته بودم تمومش کنم اومدم...نویسنده این کتاب رو براساس عشقی که به آگاتا کریستی داشته نوشته ؛  حتی زندگی آگی مورتون (که اسمش هم باتوجه به نام آگاتا انتخاب شده) با الهام از کودکی خود آگاتا و طی تحقیقات نویسنده درین مورد نوشته شده...و به نظرم نویسنده خیلی خوب تونسته بود حال و هوای دورانی که داستان رخ می داد رو نشون بده...
از طرفی اینکه یهو در داستان با اسم هکتور پرو ( دوست و همراه آگی) روبرو می شدم  و میگفتم عه مثل هرکول پوآرو یا با توصیفات مادربزرگ جین یاد خانم مارپل میفتادم خیلی لذت بخش بود.
اما تا حدود صفحه صد نمیدونم مشکل از نوع نوشتار نویسنده بود یا چیز دیگه؛ که باعث شد کتاب رو  نتونم  تموم کنم و نصفه موند و به الان رسید... که خب بعد به متن عادت کردم و  خیلی کتاب و یه سری از شخصیت هارو دوست داشتم. مخصوصا فیبلی ،  آگی و مادربزرگ جین رو.اول کتاب هم عکسایی به عنوان معرفی شخصیت ها گذاشته شده بود که خیلی بامزه بود.😅
 ولی دو تا چیز  کتاب بود که دوست نداشتم ...اولین مساله یا سوالی که برام پیش اومد این بود که آیا واقعا کتاب برای مثلا یه بچه دوازده ساله مناسبه؟🤷‍♀️خودم به شخصه همچین کتابی رو به پسرم پیشنهاد نمیدم که بخونه...
 و نکته بعدی اینکه برام مساله قتل که داشت  حل می شد سنگین بود.درواقع پایان کتاب رو دوست نداشتم ... نه اینکه نویسنده درباره معمای قتل ضعیف کار کرده باشه...اما  احساس می کردم  روح  نویسنده نه تنها در روح عمه ماریان حلول کرده  بلکه در تمام داستان  سعی داشت این مفهوم رو باصدای بلند ابراز کنه که فمینیسته...این حرفم الزاما به معنای تایید و یا رد فمینیست و یا ناقض اینکه در خیلی از مسائل ، زن ها قربانی تفکرات و هزاران چیز  اشتباه دیگه در جامعه هستند نیست  ...حتی خودم یکی از زخم خورده های همین تفکرات و شاید به بدترین شکل ممکنش هستم...فقط نوع مطرح شدنش در داستان و مخصوصا در آخر داستان و حتی در حل معما منو مایوس کرد‌.
احساس می کنم گاهی ما زنها  نه تنها قربانی افکار کهنه بلکه قربانی افکار جدید هم هستیم... و فقط داره  یه ظاهر قشنگی برای تظاهر به تغییر افکار عمومی نشون داده میشه اما از درون هنوز همه چیز داغونه.
در نهایت اینکه  من برای پایان کتاب نیاز به توضیح بیشتری داشتم و این منو دلزده کرد ...اما با همه این ها به نظرم کتاب خیلی قشنگی بود و از خوندنش لذت بردم ...فقط این توضیحات برای این بود که بعدا دلیل امتیار کم کردن برام یادآوری بشه ... و البته شاید بعدا که کتاب در ذهنم ته نشین شد خیلی چیزها در مورد کتاب برام تغییر کنه ...منتها اگر فورا بعد از خوندن کتاب نظرم رو  ننویسم دیگه هیچوقت نمیتونم برگردم و براش یادداشت بنویسم. 😣
      

10

choobin

choobin

1404/4/23

        جلد اولش رو چندسال پیش خوندم و خیلی دوسش داشتم ...بااشتیاق اومدم سراغ این یکی  و  تصمیم گرفتم هر از گاهی بخش بخش بخونم که تموم نشه و همین باعث شد تا مدت‌های مدیدی نتونم برم سراغش و نصفه نیمه موند 😶. خلاصه که دیشب و امشب نشستم خوندم و تمومش کردم.
کتاب خودزندگینامه یه دامپزشک جوان هست که وارد یه منطقه روستایی میشه و کارش رو به عنوان یه کارآموز  دامپزشکی شروع می کنه....کتاب ماجرای تعامل  این شخص ( جیمز)با حیوانات و دام های تحت درمان و صاحبانشونه و همچنین خانواده ای که جیمز کارشو در کنارشون شروع می کنه😆😆😂..واقعا جون میده که وقتی آدم نیاز به یه کتاب حال خوب کن آرامش بخش داره، بشینه پاش و از زندگی کنار شخصیت‌ها و زندگی توی محیط دل انگیزش لذت ببره...من خیلی طرفدار طنز در کتابا نیستم ولی طنز این کتاب خیلی شیرین و دلچسب بود.امتیازی که بهش دادم به نسبت جلد اول بود.چون جلد اول مقادیر زیادی زیگفرید و تریستان داشت😍 که من عاشقشون بودم😍😂 وخیلی باحال بود خوندن جریاناتشون.تو کتاب دوم یعنی این یکی حضورشون کمرنگ تر میشه...کتاب هنوز خیلی قشنگ و  لطیف  و باحاله اما نه به اندازه کتاب اول...درنتیجه اگر قرار بود به کتاب اول نمره بدم اون نمره کامل می‌گرفت و دردسرهای دامپزشک به نسبت حیف که حرف نمی زنند(جلد اول) یه نمره کمتر می گیره برای من.کلام آخر اینکه این کتاب میتونه به عنوان یه راه حل کوتاه مدت مثل یه تراپی عمل کنه و شور و نشاط و شگفتی زندگی های ساده در دل طبیعت رو به روح انسان منتقل کنه.🙂🥰
      

31

choobin

choobin

1404/4/18

        خب باید بگم همچنان با خوندن این کتاب باز هم نمیدونم از قلم نیل گیمن خوشم میاد یا نه....یه جاهایی می گفتم چه قشنگ شده داستان ،خوشم اومد و بعد دوباره داستان به جاهایی می رسید که ناامید می شدم ازش...تا آخر کتاب هم لندن زیرین رو دوست نداشتم اولین دنیای فانتزی بود شاید که دوست نداشتم بهش سفر کنم....اما درباره طنز کتاب باید بگم به نظرم خوب و بامزه  بود...اینم بگم که نمیدونم بعضی از نویسنده ها واقعا چه فکری می کنند که  از عناصر چندش آور داخل کتاباشون استفاده می کنند؟😒چون این موضوع به ترسناک بودن یا دارک بودن  اون هم کمکی نمی کنه..‌. بااین حال کم کم با شخصیت های کتاب ارتباط گرفتم و از ریچارد و در و شکارچی و مارک و ...خوشم اومد ...با همشون یه جورایی انس گرفتم به جز کروپ و  وندرمار 🤢پایان کتاب هم خیلی کلیشه ای و قابل حدس بود اما پایان دیگه ای هم شاید نمیشد براش متصور شد‌.🤷‍♀️نکته آخر : هنوز از رو نرفتم و بازم از گیمن کتاب خواهم خوند اما تو این کتاب حس کردم از خط فکریش اصلا خوشم نمیاد.
      

12

choobin

choobin

1404/4/13

8

choobin

choobin

1404/4/9

        این کتاب جلد پنجم مجموعه دونده هزارتو و به عبارتی دومین جلد فرعی اونه...برای من مجموعه اصلی نه اینکه بگم عالی ولی نزدیک به عالی بود..‌‌.جلد چهارم هم که درواقع اواخر داستان دلیل این روایت رو می فهمیم دوست داشتم ، ولی این کتاب خیلی کسل کننده و یکنواخت و گزارش طور شروع  شد و با وجود  تقلای بسیار بازم نصفه نیمه ولش کرده بودم.این کتاب درواقع وقایع قبل از شروع کتاب اول دونده هزارتو هست...درباره اینکه قبل از کتاب اول خوندنش  بهتره یا نه نظری ندارم...ولی به نظرم نبودن این کتاب هم خیلی مهم نبود...شاید اگر جذاب تر و به شکل دیگه ای بود ،ایده خوبی برای بررسی بود اما به این شکل،نه.کلا دوبار اتفاقات نسبتا جالبی در کتاب اتفاق افتاد و بین و بعد ازین اتفاقات باز هم داستان افت می کرد.شاید برای کسانی که خیلی عاشق این مجموعه باشند دونستن مسائل این کتاب جالب باشه ولی من به نظرم زیاد ارزش وقت گذاشتن نداشت.شاید روزی کتاب های دیگه مجموعه رو دوباره بخونم ولی این یکی رو نه.
      

3

choobin

choobin

1404/4/1

        این کتاب هم کند شروع شد اما  زود تغییر کرد و روند تندی پیدا کرد...من‌ قبلا پیش از خریدن و خوندن کتاب‌ها فیلم‌ها رو دیده بودم و همیشه از اون سکانس نهایی فیلم یعنی اون زوج و بچه هاشون حرصم می گرفت و از طرفی یه جورایی هم با خودم طی خوندن کتاب می گفتم چون فیلم رو دیدم هیچ چیزی در مورد کتاب خیلی منو شگفت زده نمی کنه ...اما جلد سوم ثابت کرد که اشتباه می کردم...بی نظیر بود و واقع بینانه ...همه چیز  رویایی  و غیر منطقی تموم نشد...با تک تک حوادث دلخراش زجر کشیدم ...با تمام رنج و خشم و نفرت کتنیس زندگی کردم و کنارش با سردرگمی ها و سوالاتش دست و پنجه نرم کردم...گیل برام همچنان شخصیت محبوبم باقی موند ...همینطور فینیک عزیزم و هیمیچ  ...اما دیگه از پیتا هم بدم نمیاد...یه جورایی اون تغییراتی  که درونش اتفاق افتاد دیدمو نسبت بهش عوض کرد...باورم نمیشد  این کتاب بشه یکی از مجموعه های محبوبم ... ولی عاشقانه دوستش دارم...بااینکه یکی از مهم ترین اتفاقات  کتاب که یادم نبود در فیلم ها هم اتفاق افتاده یا نه،رو  یادداشت یک نفر باعث شد برام لو بره و ازش خبر داشته باشم. و حرف آخر اینکه این کتاب قرار نبود به خاطر حال و هوای جنگ خونده بشه؛ هدف صرفا خوندن یه کتاب نصفه نیمه دیگه بود؛ اما برام الهام بخش بود و باعث شد به یه سری از افکارم در مورد جنگ جهت بده یا به عبارت دیگه اونارو مستحکم تر کنه.
پی نوشت: حدود ۱۵۰ صفحه از کتاب مونده بود و تازه حدود سه و نیم بامداد بعد از اومدن مهمونی برداشتم که یکم بخونم و تا تموم نشده از دستم نیفتاد.🩵
      

7

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

لیست‌ها

choobin

choobin

1404/2/30

استاد عروسکاستاد عروسکاستاد عروسک

کتاب های چشمک زن

71 کتاب

کتاب ها برای من در زندگی زنده ترین موجودات بی جان هستند...همونطور که معجزه آخرین پیامبر ما هم یک کتاب هست.اما بین همه کتاب هایی که خوندم همه کتاب هایی که به زندگیم وارد شدند و خیلی وقتا وسیله های نجات بخش من بودند، کتاب های زیادی بودند که مثل ستاره های دنباله دار توی زندگیم می درخشیدند و من محو زیباییشون می شدم و بعد محو می شدند...کتاب هایی هم بودند که اثرشون یه گوشه ای از وجود من مونده ولی حتی خیلی وقتا یادم میره که وجود دارند...اما معدود کتاب هایی هم بودند و هستند که وارد زندگیم شدند و مثل ستاره درخشیدند...ستاره هایی که هرموقع به یادشون میفتم و بهشون نگاه می کنم بهم چشمک می زنند و میدونم که هستند و هرموقع که بخوام میتونم دری رو به دنیاشون باز کنم و دوباره توی دنیاشون غرق بشم...بعضی ازونا کمکم کردند فراموش کنم ...بعضی التیام بخش بودند ...بعضی ملاقات با دنیای دیگه ای بود که دوست داشتم درونشون زندگی کنم یا حتی گاهی منو از لب پرتگاه برگردوندند...شاید خیلی ازونا از نظر دیگران پوچ ،کسل کننده ،بی محتوا یا بچگانه باشند یا حتی خیلی مهجور مونده باشند و چاپ تموم ، اما نقش مهمی رو تو زندگی من ایفا کردند ...بخاطر همین دوست داشتم ازشون یه لیست درست کنم...تا همینطور که داخل خونه جدا از بقیه کتاب ها گذاشته شدند و بهم قوت قلب میدن ، اینجا تو خونه جدیدم در بهخوان هم جا و مکانی داشته باشند.

96

choobin

choobin

1404/2/6

خاطرات ویرانی (دنیا در یاد آب)سال اولآهنگ آخر دنیا: رویای بی انتها

کتاب های آخرالزمانی

42 کتاب

شاید بشه گفت محبوب ترین موضوع در کتاب ها برای من مربوط میشه به کتاب های آخرالزمانی...چیزی که برام اینجور کتاب ها رو جذاب می کنه زیر و رو شدن دنیای آدماست...اینکه ملاک و معیار براری آدما تغییر می کنه...انگار یه دریچه باز میشه به سمت یه دنیای جدید...دنیایی که نمیتونی از از دنیای گذشته چیزی رو بهش یدک بکشی...تو این دنیای جدید یا وفق پیدا می کنی و قوی میشی یا می میری...نکته جذاب دیگه این جور داستان‌ها برام سیر تغییر آدماست...اینکه دنیای جدید ، انتخاباشون و احساساتشون به اونا شخصیت جدیدی میده...و این فقط مربوط به خود اون آدمها نیست...گروه هم روی این آدم ها تاثیر به سزایی داره...چه بسیار آدمهایی که تو دسته خوب ها قرار می گرفتند و تغییر مثبت دارند و گذشته تاریکشون رو فراموش می کنند و چه آدمهایی که دنیای بدون قانون جدید اونا رو به آدمای جدیدی تبدیل می کنه...ازونجایی که خودم عاشق این ژانر هستم و همیشه دنبال کتاب های جدید این ژانر،خواستم یه لیست ازینجور کتاب ها آماده کنم و کم کم شروع به تکمیلش می کنم. در مورد خوب یا بد بودن کتاب‌ها نظری نمیدم چون سلیقه من معیار نیست ...فقط هم کتاب هایی که خودم خوندم نمی ذارم ...کتاب های توی لیستم رو هم میذارم .اکر کتابی درین زمینه می شناختید بگید که به این لیست اضافه کنم.

111

بریده‌های کتاب

choobin

choobin

1404/4/1

بریدۀ کتاب

صفحۀ 93

به آرامی می چرخم و با کرسیدا مواجه می شوم.می گوید:کتنیس رئیس جمهور اسنو خواسته بمباران را زنده پخش کنند.بعد خودش حضور پیدا کرد تا بگوید او به این شیوه برای شورشی ها پیام می فرستد.تو چطور؟دلت می‌خواهد به شورشی ها چیزی بگویی؟میگویم:می‌خواهم به شورشی ها بگویم من زنده ام .همین جا توی منطقه هشت.جایی که کاپیتول همین الان یک بیمارستان پر از مرد و زن و بچه را بمباران کرده است.میخواهم به مردم بگویم که اگر حتی برای یک لحظه فکر کنید در صورت آتش بس کاپیتول با ما منصفانه برخورد خواهد کرد خودتان را گول می زنید.چون می دانید که آنها کی هستند و چکار می کنند. دستهایم بی اختیار باز می شوند ، انگار می خواهند کل وحشت و هراس اطرافم را نشان بدهم.《این کاری است که آنها می کنند و ما باید با آنها بجنگیم.》 حالا به سمت دوربین می روم و خشم و غضبم هدایتم می کند تا ادامه بدهم.《رئیس‌جمهور اسنو می گوید برایمان پیام می فرستد؟خب، من هم یک پیام برای او دارم؛می توانی شکنجه مان کنی،بمبارانمان کنی و منطقه هایمان را بسوزانی و با خاک یکسان کنی اما می دانی؟ اگر ما بسوزیم شما هم با ما خواهید سوخت.》

6

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.