بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

زمان اشتباه، مکان اشتباه

زمان اشتباه، مکان اشتباه

زمان اشتباه، مکان اشتباه

3.9
31 نفر |
15 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

12

خوانده‌ام

52

خواهم خواند

63

چطور می شود بعد از این که کسی به قتل رسید از وقوع آن جنایت جلوگیری کرد؟ اواخر ماه اکتبر است، و ساعت از نیمه شب گذشته. پشت پنجره انتظار می کشی تا پسر هفده ساله ات به خانه برگردد. دیر کرده. ناگهان پسرت پیدا می شود اما تنها نیست. دارد به سمت مردی قدم بر می دارد، و مسلح است. چیزی که جلوی چشمت می بینی باور کردنی نیست. پسرت که یک نوجوان با نمک و خوشحال است مردی را در خیابان، درست جلوی خانه به قتل رسانده. نمی دانی مرد که بوده، و چرا چنین اتفاقی افتاده. تنها چیزی که می دانی این است که پسرت دستگیر شده و آینده اش نابود شده است. با اندوه به خواب می روی. همه چیز از دست رفته. تا این که بیدار می شوی ..... می فهمی به دیروز برگشته ای. و روز بعد... پریروز. هر بار که از خواب بیدار می شوی کمی بیشتر به عقب برگشته ای و از جنایت دورتر می شوی. جایی در گذشته سرنخی هست علت اصلی آن قتل در گذشته مخفی شده و چاره ای نداری، حتما باید پیدایش کنی. جیلیان مک الیستر، نویسنده بریتانیایی معروف، برای اولین بار با رمان "زمان اشتباه، مکان اشتباه" به خوانندگان فارسی زبان معرفی می‌شود. این رمان یک تریلر روانشناختی پرهیجان است و داستان یک مادر را روایت می‌کند که شاهد قتل یک غریبه به دست پسر نوجوانش می‌شود. او راهکاری نامعمول را برای نجات فرزندش از این وضعیت پیچیده انتخاب می‌کند.

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

لیست‌های مرتبط به زمان اشتباه، مکان اشتباه

یادداشت‌های مرتبط به زمان اشتباه، مکان اشتباه

Taha. b

1402/06/29

            
فکر کنید شبی پسر هفده ساله تان دیر کرده ، نیمه شب گذشته و هنوز به خانه نیامده ، پشت پنجره انتظارش رو میکشید و ناگهان پیداش میشه اما داره به سمت مرد غریبه ای میره، و میبینید که پسر شما مسلحه و درست جلوی پنجره خانه تان مرد رو به قتل میرسونه نمیدونی چه اتفاقی افتاده و حتی اون مرد کی بوده اما میدونی که پسرت دستگیر شده و تو نمیتونی کاری انجام بدی، شاید آرزو کنی که زمان به عقب بر میگشت تا شما جلوی قتل رو بگیرید، شب رو می خوابید، وقتی بلند میشید به دیروز برگشته اید و وقتی شب دباره می خوابید به پریروز بر میگردید و همینطور هر شب که می خوابید به گذشته بر میگردید و از کاری که پسرتون کرده دورتر میشید و حالا باید راز اون اتفاق رو که کلیدش در گذشته پنهان شده پیدا کنید..... 🌿

 این مرور کوتاه، داستانِ خیلی نو و جذاب کتابه، روند داستان خیلی تنده و حالا که از زمانی که این کتاب رو خوندم یه چند وقتی گذشته به زمانی که این کتاب رو میخوندم فکر میکنم، یادم میاد که در پایان هر فصل شوکه میشدم و نویسنده از آستینش هر دفعه یه چیز جدید رو میکرد به کسانی که کتاب های معمایی و کشف راز های مختلف رو دوست دارن، این کتاب رو پیشنهاد میکنم.... 📚
          
            کتابی که پیش‌روی شماست درمورد یک قتل است. داستانی رازآلود با طرح سفر در زمان.
اواخر ماه اکتبر است؛ ساعت از نیمه شب گذشته. پشت پنجره‌ انتظار می‌کشی تا پسر هفده ساله‌ات به خانه برگردد؛ دیر کرده. ناگهان پسرت پیدا می‌شود اما تنها نیست. به سمت مردی قدم بر می‌دارد و مسلح است. چیزی که جلوی چشمانت می‌بینی باور کردنی نیست.
اوایل داستان کمی کسل کنندست و طوری که باید پیش نمی‌رود اما هرچه پیش می‌روی دیگر کنار گذاشتن کتاب امکان پذیر نیست و چنان کششی نسبت به کتاب ایجاد می‌شود که ممکن است هرگز آن را تجربه نکرده باشید.
سبک داستان کاملا جدید بود و من هرگز کتابی شبیه به آن را نخوانده بودم.
"زمان اشتباه و مکان اشتباه" اصلا و ابدا قابل پیش بینی نبود و تمام حدسیات من اشتباه می‌شد؛ حاضرم قسم بخورم که از غافلگیرکننده ترین کتاب هایی بود که تا به امروز خوانده‌ام و قطعا در طول خواندنش به طرز عجیبی شوکه می‌شوید.
با اینکه کتاب تخیلی بود ( نمیدونم میتونم اینجوری بگم یا نه) اما به صورتی بیان می‌شد که در واقعی بودن آن شکی وجود نداشت و این بنظرم از نکات مثبت و چشمگیر کتاب بود.
در طول خواندن داستان امیدوار بودم تغییراتی که جنیفر به وجود می‌آورد همیشگی باشند.
این کتاب جزو معدود کتاب‌هایی بود که پایان جذاب و گیرایش مجذوبم کرد.
کتاب جملات زیبای زیادی داشت اما برخی از آنها بسیار به یاد ماندنی بودند؛ برای مثال:
《 به این فکر میکند که چرا همیشه وانمود کرده چیز خاصی پیش نیامده تا بقیه را نگران نکند. چرا همیشه سعی کرده خوب باشد؟ 》
《 شوخی کردن هم یکی از راه‌های انکار واقعیت است 》.
《 زندگی خیلی کوتاه‌تر از اینه که بخوای نگرانش باشی 》.
《 بچه دار شدن خیلی سخته ولی هیچ‌کس این رو به آدم نمی‌گه 》.
《 انگار فقط به چیزهای بدی که برایمان اتفاق می‌افتند توجه می‌کنیم و اصلا نمی‌دانیم گاهی چقدر خوش شانسیم 》.
          
atena

1402/12/17

            این کتاب تموم انتظارات من رو از یه کتاب جنایی معمایی برآورده کرد.به تک تک جزییات پرداخته بود و جایی برای سوال باقی نگذاشته بود.از انتخاب و خوندن این کتاب بسیار راضی ام.
این اثر از ابتدای داستان و ایده من رو جذب خودش کرد و وقتی مطالعه کردم به فوق العاده بودنش پی بردم.
داستان در زمان های مختلفی می‌چرخه،آدم های متفاوت و هر روزی که زمان برمیگرده راز جدیدی اشکار میشه.
این کتاب به خوبی جنایت باند های مافیا رو به قلم کشیده بود و آدمایی که ناخواسته واردشون میشن و مثل لجن دیگه نمیتونن ازشون بیرون بیان،در واقع بیرون اومدن براشون حکم مرگ رو داره.
حقوق وکلا و دادگستری ها رو به خوبی نشون داده بود.
محبت و عشق مادری،عشقی که فکر میکردیم همونه که ما می‌شناسیم.
خانواده هایی که معلوم شد سالها بود که به هم دروغ میگفتن.
نوجوون هایی که برای پنهان کردن واقعیت دست به هر کاری میزدن.
قتلی که ناخواسته صورت گرفت و اکراه در قتل بود!
حقیقتی که از مهم ترین فرد پنهان میشه،و اون برای کشف راز قتل به گذشته سفر میکنه،سالها قبل...همون جایی که قبل از اینکه خودش بفهمه،از هیچ چیز خبر نداشته،همون‌جا که به یکی اعتماد کرده و زندگیش رو باهاش شریک شده...
همونجا که فکر می‌کرد خانواده‌اش،پشت نقاب لبخند روی صورتشون چیزی وجود نداره...
همون جا که همه چیز شروع شد...
عاشق پایان قشنگش شدم،همه چیز به جا و درست کنار هم قرار گرفت،واقعیت افشا شد و حقیقت ها به اعترافات زیادی منجر شدن.
پشیمونی هایی بود که برطرف شدن،با گذشت زمان سرنوشت تغییر کرد و یه شکل دیگه به خودش گرفت.
عاشق تموم شخصیت های این داستانم،هرکدوم به نحوی به فکر گذشته و آینده‌شون بودن...
خیلیا از خواب غفلت بیدار شدن و واقعا خوشحال شدم.
این کتاب یکی از بهترین هاییه که می‌تونین بخونین،غیر قابل حدسه و باعث میشه کنجکاو شین.
دلم میخواد تا جا داره قلم نویسنده رو تحسین کنم،همچین شاهکاری کم پیش میاد که خلق بشه.