ariy

ariy

@ArmitaPartovihd

20 دنبال شده

56 دنبال کننده

            کتاب است مرا جان در جهان دگر.
🫂
دانشجوی ارشد دانشگاه تهران، دانشکدگان فنی 🍁
گاهی بی آنکه بفهمی در طول زمان آدم دیگری  می‌شوی....
          

یادداشت‌ها

نمایش همه
        کتاب زندگی خود را دوباره بیافرینید از نشر ارجمند:
این کتاب با ۱۷ فصل نگارش شده به نویسندگی جفری یانگ که طرحواره درمانی رو بنیانگذاری کرده و این کتاب معروف‌ترین کتاب در زمینه نظریه شناختی_رفتاری و طرحواره درمانی هست.
در این ۱۷ فصل ذکر شده تله زندگی چیه، از فلسفه تغییر صحبت شده، راه‌های تشخص  تله‌ها و ۱۱ تله زندگی یا(الگوی شخصیتی مزمن و خود آسیب رسان) رو موشکافی کرده.
این ۱۱ تا چطور در زندگی تاثیر می‌ذارن، از کجا شکل می‌گیرن و چطور تغییر می‌کنن و...
****
کتابی نیست که از سر کنجکاوی خونده بشه، چون یک کتاب تخصصی در زمینه سلامت روان هست،گاهی حتی تنها خوندنش هم توصیه نمی‌شه، چون انگار شما یک درمانگر همراه برای خودتون دارید که می‌تونه  وضع فعلی رو بدتر یا بهتر کنه، که این به نظر من بستگی به داشتن درمانگر حقیقی(جلسات حضوری یا غیر حضوری درمانی) داره. 
جدای از اینکه این کتاب توی هر کتاب خونه‌ای لازم باشه، کتابی  شخصیه و کسی بهتون قرض نمی‌ده.
      

3

        کتاب اختلالات روانی، زخم زدن و آسیب به خود از انتشارات نگاه:
چاپ اول اسفند۴۰۲، شمارگان ۵۰۰ نسخه،
این کتاب همان طور که از اسمش پیدا است در مورد آسیب زدن به خود صحبت می‌کنه.
در شش فصل توضیح می‌ده که به چه رفتاری آسیب زدن به خود گفته می‌شه، چه کسی این کارو انجام می‌ده، تاثیر بیماری‌های روانی به چه صورت هست، عواملی که منجر به رفتار آسیب زننده می‌شن چی هستن، چطور شناسایی و درمان بشه، چطوری از آسیب زدن به خود جلوگیری بشه.
در جریان نیستم که این کتاب به چاپ بالاتر رسیده یا خیر ولی امیدوارم که بازم چاپ بشه. 
نویسنده استادیار دانشگاه واندربیلت هست و کتاب ۱۵۰ صفحه‌ای و کوتاهی هستش. در سراسر کتاب برای فهم بهتر نمونه‌های واقعی از مطالعات موردی آورده شده. 
ارزش مطالعه داره اگر دوست داشته باشید بدونید که چی می‌شه که عده‌ای به خودشون آسیب می‌زنن. 
اما در کتاب اشاره شده که مطالعات هنوز ابتدایی و ناقض هستن و آسیب زدن به خود، به خودی خود اختلال نیست (؟) بلکه نشانه‌ای هست که همراه دیگر اختلال‌ها ظاهر می‌شه، درمان قطعی (مثل دارویی که دقیقا روی آسیب زدن به خود تاثیر بذاره) وجود نداره. 
با این حال کتاب پاسخگوی سوالاتی هست و تمام منابع؛  کتاب‌ها، مقاله‌ها، وب سایت‌ها و یادداشت‌ها در پایان کتاب لیست شده ان.
      

7

        کتاب راهنمای سفر درونی از جیمز هالیس در واقع ۱۸ کتاب در یک کتابه.
اقای جیمز هالیس در زمینه مسائل روانشناسانه ۱۸ کتاب داشته،بعد فردی به اسم هری نوشته‌هاشو خونده. بعد خوندن کتاب‌ها به این فکر افتاده که چه خوب می‌شه اگه جملات طلایی در مورد مسائل مختلفِ این آدم پیرو یونگ رو توی یه کتاب گرد هم بیاره، این طوری کتاب راهنمای سفر درونی به وجود اومده.
این کتاب ۲۹۲ صفحه‌ای می‌تونم بگم هم قابل فهم هست هم نیست.
برخی فصل‌ها و نوشته‌های کتاب اونقدری خوب و گیرا هستند که از نداشتن کتاب اصلی برای خوندن کل مطالب اون احساس ناراحتی می‌کنم. اما برخی فصل‌ها و نوشته‌ها این طور به نظر اومد که حداقل من نتونستم ارتباطی بگیرم و منظور دقیق نويسنده رو متوجه بشم‌‌.
هر بندی که نوشته شده گفته شده که چه صفحه‌ای از چه  کتابیه.
ولی برخی نوشته‌ها چون انگار از وسط متن کشیده شدن بیرون و معلوم نیست قبلش چی بوده، به نظر میاد ناملموس هستن.
با همه این تفاسیر خوندن این کتاب خیلی از لطف نیست و ظرفیت علامت گذاری جمله هم داره.
خوندنش رو توصیه می‌کنم. 
      

8

        کتاب ترس از تیک نات هان:
فکر می‌کنم از اسم کتاب واضح است که چه تصوری از مطالبش موقع خرید داشتم. در طول مطالعه اندکی توی ذوقم خورد چون کتاب متفاوت از چیزی بود که فکر می‌کردم.
نکته مهم اینکه از اونجایی که نویسنده خودش پیرو مکتب بودا هست در سراسر کتاب  در مورد مسائل از دید بودا صحبت می‌شه. 
این باعث می‌شه  در بخش‌هایی دید خواننده به عنوان پیرو اسلام (و بقیه ادیان)  با نویسنده متفاوت باشه.
ولی در کل مطالب به زبان خیلی ساده، قابل درک و ملموس بیان شدن و مطالعه کتاب رو توصیه می‌کنم. 
در کتاب به مسائلی از قبیل ۹ ماه جنینی، ترس‌های اولیه، تاثیر گذشتگان و نیاکان، ۵ مورد ترس از اتفاقات آینده، جاودانگی، بی باکی، ذهن آگاهی، یادگیری توقف افکار، حفظ آرامش در موقعیت‌ها و .... و.... صحبت شده.
نکته یک: می‌تونه از اون کتابایی بشه که علامت گذاری می‌شن برخی جملاتش.(خودم موقع خوندن علامت گذاری نکردم ولی تا اخر سال یک بار دیگه می‌خونم تا جاهایی رو علامت گذاری کنم.)
نکته دو: کتاب در مورد زندگی معنوی، بودیسم، مراقبه، ذهن‌ آگاهی و... است. پس رد پایی از تمرین‌های تمرکز و تنفس و بیان جمله در ذهن داره.(نه از اون جمله تاکیدی زردا، از این جمله‌ها که ذهنتون حضور در لحظه داشته باشه و فکر کنید و...)
      

7

        کتاب انگار گفته بودی لیلی از نشر مرکز نوشته‌ی سپیده شاملو، سال ۱۳۷۸:
کتاب در ۸ فصل هست که به غیر از فصل ۴ بقیه فصل‌ها از زبان یک شخصیت ثابت (شراره) هست که شخصیت شراره در کل داستان داره خطاب به همسر از دست داده‌ی خودش صحبت می‌کنه و می‌گه که ۱۳ سال زندگی بدون اون چطور گذشته.(البته در داستان به آشنایی شراره و علی هم اشاره شده).
کتاب نثر زنانه‌ای داره و این در کل داستان احساس می‌شه. 
در واقع کتاب رو در سه روز و پشت سرهم خوندم، چون اگر مطالب با فاصله خونده شه خط سیری داستان برای خواننده گم می‌شه، البته شاید بخاطر گیرایی نوشته و جذابیتش نتونستم زمین بگذارم.
شراره همسر علی هست و فرزندی به اسم سیاوش دارن.
مستانه خواهر علی هست که در داستان با محمود ازدواج می‌کنه(که فصل ۴ از زبان مستانه است و داره در مورد زندگی با محمود می‌گه).
محمود هم بند علی در یک سالی که زندان بود (که همزمان بود با بارداری شراره و تولد سیاوش) هست. جدای از این محمود رئیس یک فرقه هم بوده که در داستان بهش اشاره شده.
شخصیت مامان اشاره داره به مادر شراره،
شخصیت مادر و پدر اشاره داره به والدین علی،
شخصیت خانم جان اشاره داره به مادر محمود.
رویا و شوهرش هم زیردست‌های محمود و عضوی از فرقه بودند.
داستان در بازه‌ی سال‌های ۱۳۳۰ تا ۱۳۸۰ اتفاق می‌افته چون در داستان ذکر شده که مستانه ۴۰ به دنیا می‌یاد و ۷۶ از دنیا می‌ره.
***
موقع خوندن کتاب ممکنه یاد شبی که ماه کامل شد یا ملی و راه‌های نرفته‌اش بیفتید.
قلم نویسنده خیلی خوب بود چون درماندگی مستانه رو بخاطر انتخاب غلط و بلاهایی که سرش می‌آد رو با ظرافت به نوشته در آورده بود و همینطور درماندگی مادر و پدر علی رو بعد ازدست دادن پسرشون. 
از طرفی شخصیت بی‌ثبات و مریض محمود رو که آزار جسمی و روانی زیادی رو به مستانه تحمیل کرد و باعث بیماری اون شد. 
تنها شخصیت‌های داستان که احساس تنفر رو به خواننده القا می‌کنن و به نظر می‌یاد که کارهاشون توجیه پذیر نیست محمود و خانم جان هستند.
خوندن کتاب رو توصیه می‌کنم.
و نکته‌ای که در پایان کتاب بهش فکر می‌کردم این بود که این کتاب نه از تخیل نویسنده بلکه یک داستان واقعی از اتفاقاتی بود که کمابیش در جامعه ما در جریان بوده و هست.

      

15

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز باشگاهی ندارد.

فعالیت‌ها

باغ ضرب المثل ها

3

زندگی خود را دوباره بیافرینید
          کتاب زندگی خود را دوباره بیافرینید از نشر ارجمند:
این کتاب با ۱۷ فصل نگارش شده به نویسندگی جفری یانگ که طرحواره درمانی رو بنیانگذاری کرده و این کتاب معروف‌ترین کتاب در زمینه نظریه شناختی_رفتاری و طرحواره درمانی هست.
در این ۱۷ فصل ذکر شده تله زندگی چیه، از فلسفه تغییر صحبت شده، راه‌های تشخص  تله‌ها و ۱۱ تله زندگی یا(الگوی شخصیتی مزمن و خود آسیب رسان) رو موشکافی کرده.
این ۱۱ تا چطور در زندگی تاثیر می‌ذارن، از کجا شکل می‌گیرن و چطور تغییر می‌کنن و...
****
کتابی نیست که از سر کنجکاوی خونده بشه، چون یک کتاب تخصصی در زمینه سلامت روان هست،گاهی حتی تنها خوندنش هم توصیه نمی‌شه، چون انگار شما یک درمانگر همراه برای خودتون دارید که می‌تونه  وضع فعلی رو بدتر یا بهتر کنه، که این به نظر من بستگی به داشتن درمانگر حقیقی(جلسات حضوری یا غیر حضوری درمانی) داره. 
جدای از اینکه این کتاب توی هر کتاب خونه‌ای لازم باشه، کتابی  شخصیه و کسی بهتون قرض نمی‌ده.
        

3

نمی دونم دارم چه کار می کنم ولی به درک

4

نمی دونم دارم چه کار می کنم ولی به درک

4

زندگی خود را دوباره بیافرینید
          کتاب زندگی خود را دوباره بیافرینید از نشر ارجمند:
این کتاب با ۱۷ فصل نگارش شده به نویسندگی جفری یانگ که طرحواره درمانی رو بنیانگذاری کرده و این کتاب معروف‌ترین کتاب در زمینه نظریه شناختی_رفتاری و طرحواره درمانی هست.
در این ۱۷ فصل ذکر شده تله زندگی چیه، از فلسفه تغییر صحبت شده، راه‌های تشخص  تله‌ها و ۱۱ تله زندگی یا(الگوی شخصیتی مزمن و خود آسیب رسان) رو موشکافی کرده.
این ۱۱ تا چطور در زندگی تاثیر می‌ذارن، از کجا شکل می‌گیرن و چطور تغییر می‌کنن و...
****
کتابی نیست که از سر کنجکاوی خونده بشه، چون یک کتاب تخصصی در زمینه سلامت روان هست،گاهی حتی تنها خوندنش هم توصیه نمی‌شه، چون انگار شما یک درمانگر همراه برای خودتون دارید که می‌تونه  وضع فعلی رو بدتر یا بهتر کنه، که این به نظر من بستگی به داشتن درمانگر حقیقی(جلسات حضوری یا غیر حضوری درمانی) داره. 
جدای از اینکه این کتاب توی هر کتاب خونه‌ای لازم باشه، کتابی  شخصیه و کسی بهتون قرض نمی‌ده.
        

3

ariy پسندید.
 گوهر شب چراغ
          «گفت:
تنها سرمایۀ ما، عمر کوتاهمان است. باید از لحظه لحظه اش برای تقرب به خدا و اندوختن ثواب استفاده کنیم. 
دنیا جای تلاش است.
 آخرت را گذاشته اند برای استراحت.» 


 کتابی خوانده‌اید که احساس کنید مانند نسیم صبحگاهی نرم و لطف است؟
دلتان را آرام می‌کند؟
بوی صبر و آرامش می‌دهد؟
گوهر شب چراغ برایم آرامش بخش بود..
یک نسیم کوتاه که اگر دیر به خودت بیایی، تمام شده و فرصت را از دست داده ای..

تا قبل از مطالعه‌ی این کتاب، هیچ شناختی از آیت الله حاج شیخ غلام‌رضا یزدی نداشتم!
متاسفانه، حتی نامی از ایشان نشنیده بودم.

شیخ غلام‌رضا مرد با خدایی‌است.
نه از آن دسته که ادعایش را دارند ولی قدمی در این راه برنمی‌دارند..
اتفاقا انسان ساده‌ای است که در راه عقایدش حاضر است تمام داراییش را وسط بگذارد.
از آن دسته که دو کلام صحبت کردن با آن‌ها، دلت را برای مدت طولانی شارژ و سرحال می‌کند!

بعد از مطالعه‌ی این کتاب 
احساس کردم،
 مدت هاست شیخ غلام‌رضا را می‌شناسم، در کوچه پس‌کوچه ها، خمیده و افسار الاغ در دست می‌آید، 
با نگاهش به دنبال قلب آماده‌ای می‌گردد تا چند دقیقه‌ای مهمان خانه‌ی دلش باشد!
احساس می‌کنم در تمامی این سفرها همراه و هم‌سفرش بوده‌ام..
چه احساس شیرین و چه تاسف عمیقی که فقط در خیالم هم‌سفرشان بوده‌ام❤️‍🩹

تا پیش از شروع کتاب، تصور می‌کردم با رمانی در رابطه با یک عالم بزرگ روبه‌رو هستم، در‌اصل دوست داشتم این‌طور باشد!
تجربه ثابت کرده، طرح و روایت چند خاطره‌ی پراکنده برایم لذت بخش نیست.
ولی در کمال تعجب،
 با اینکه این کتاب دقیقا چند خاطره‌ی پراکنده و بسیار ساده درمورد بخش هایی از زندگی این شیخ بزرگ است، برایم بسیار شیرین و ارزشمند بود!
فقط کاش از خانواده و همسرشان هم می‌گفتند، جای این خاطرات بسیار در کتاب خالی بود!


"نزدیک غروب، حاج شیخ عقب ماشین نشست. 
ماشین میان ازدحام مردم راه افتاد. حاج شیخ به رسولیان و برخوردار گفت: «برای آقا سید یحیی تکه زمینی پیدا کنید. باید کمک کنیم کم کم بسازد.» 
برخوردار گفت: «آقا! چقدر قلم شما با‌برکت است! این مردم انگار مُرده‌هایی بودند که زنده شدند و راه افتادند!»
حاج شیخ گفت: «خرابش نکن حاجی! پناه بر خدا! من این وسط چه کاره‌ام! همه‌اش از برکت ثامن الحجج بود. به من و شما فقط اذن حضور دادن تا بیاییم و عنایات رضوی را تماشا کنیم.» "❤️‍🩹
        

30

ariy پسندید.
 هواتو دارم
          و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتاً بل احیاءُ عند ربهم یرزقون🖤

"همه می‌گفتند؛
وقتی خاک‌سپاری انجام بشود، خاک آدم را سرد می‌کند، ولی اینطور نشد.
شاید چون واقعا شهدا زنده هستند، داغشان هم همیشه زنده است و این حس را داری که هرلحظه هستند و اصلا جایی نرفته‌اند که بخواهند برگردند.."


پسری بیست ساله
دختری نوزده ساله
با تفاوت های بسیار زیاد!
تفاوت هایی از جنس؛
اعتقادی، سیاسی، فرهنگی و ...
تصمیم به ازدواج می‌گیرند!
حتی بحث فقط تفاوت نیست
پسری که دانشجوی ترم سوم عمران در شهر دیگر است، شاغل نیست، سربازی هم نرفته است!
دختری که او هم دانشجوی شهر دیگری است، تا به حال دست به سیاه و سفید نزده است یا به قولی پرنسس خانه‌ی بابا بوده است..
این دو جوان تصمیم به ازدواج می‌گیرند!
باهم قرار می‌گذارند که در کلاس زندگی مشترک، درس جهاد، خداباوری و ولایت پذیری بياموزند و در این راه همسفر و همراه یکدیگر باشند!
این نوع زندگی برایشان سخت است، تجربه‌ی بسیار جدیدی است، تلخی و شیرینی دارد!

*یکی از نکات مثبت کتاب این است که روایت را محدود به شیرینی ها و نکات مثبت نکرده است!
در بخش های مختلف کتاب اشاره هایی به این سختی، گاهی تنش، صبوری و دلخوری ها دارد..

روایت کتاب انقدر صمیمی است که احساس میکنی مدتی مهمان خانه‌ی زهرا سادات و همسرش بوده‌ای..
در این چندروزی که مهمان منزلشان بودم،
گاهی درکنارشان شاد بودم، گاهی از کارهای شهید حرص خورده‌ام (در این مواقع اعتراف می‌کردم واقعا همسر صبوری داشتند)
با شیطنت هایش خندیده ام!
از کتاب درس‌هایی گرفته ام، الخصوص در رابطه با عید غدیر و تاکید این شهید بزرگوار بر بزرگ شمردن این عید!
درس های دیگری
 در رابطه با انتخاب همسر، برنامه ریزی برای زندگی، خوب زندگی کردن و به دنبال علایق رفتن!

و در فصل های آخر..
آه از این فصل های آخر!
کاش نویسنده‌ها این فصل های سرشار از بی تابی را روایت نمی‌کردند!
با خود می‌گویم؛ من حتی طاقت خواندش را ندارم، همسران و خانواده‌ی شهدا، چجوری طاقت آوردند و تحمل ‌کردند؟

*یکی دیگر از نکات مثبت کتاب؛ صادق بودن راوی و نویسنده با مخاطب است!
از همسران شهدا، الگویی نساخته اند که ما افراد معمولی نتوانیم به آن‌ها نزدیک شویم!
گاهی آنقدر صبور نشانشان می‌دهند که هرکاری می‌کنیم راهی برای همدلی و همدردی با آنها نمی یابیم!


_می‌گفت: باب شهادت قشنگه؛ ولی اینکه طرف حسابت حضرت زینب(س) باشه، یه چیز دیگه‌ست.
حال فکرش رو بکن بری فدایی حرم کسی بشی که پدر و مادرش، امیرالمؤمنین(ع) و حضرت زهرا (س) هستند...
        

62

ariy پسندید.
هری پاتر و یادگاران مرگ
          تمااام!

همه چیز از یک روز گرم تابستانی شروع شد
زمانی که بالاخره دل را به دریا زدم و تصمیم گرفتم از سرزمین واقعیات فاصله بگیرم و وارد دنیای تخیلات و فانتزی شوم..
بالاخره فهمیدم تا امتحان نکنم، نمی‌فهمم هری پاتر ارزش مطالعه دارد یا خیر؟
الان جوابم را گرفته‌ام🤝
هری پاتر با صدای آقای سلطان زاده فوق العادست..!


حدود پنج ماه از عمرم را در دنیای جادوگری صرف کردم..
با شخصیت ها زندگی کردم و کاملا راضیم :)
برای کسب افتخاراتشان خوشحال و با شکست هاشان غمگین می‌شدم.
شخصیت های زیادی در کتاب وجود داشتند
ولی برای من مهم ترین هاشان تعداد انگشت شماری بیشتر نیستند..

از شخصیت های مثبت کتاب که بگذریم
دو شخصیت منفی(شایدهم در ظاهر منفی)
در این کتاب وجود داشت، که تا صفحات آخر نفهمیدم چرا یک عده از دوستان این شخصیت هارو دوست دارند..😅

*اگر به اسپویل حساس هستید، این 
بخش رو نخونید*

در فصل های آخر این جلد
بخشی از اتفاقات کودکی تا بزرگسالی اسنیپ مرور شد، تمامش را با دقت دنبال کردم!
بخشی از محرومیت، سختی‌ها و از دست دادن عشق برای اسنیپ فقط بخاطر افکار پوسیده، اشتباه و مسیر نادرست خودش بود، نه هیچ چیز دیگر...
اسنیپ وقتی خواسته/ناخواسته با عملش باعث نابودی کامل فرد مورد علاقه‌اش شد، تازه احساس پشیمانی کرد!
 برای جبران در این راه تلاش زیادی کرد، درست است، ولی خب همچنان شخصیت و رفتار جالبی نداشت، حتی با خود شخص دامبلدور! :||

نفر بعدی دراکو مالفوی،
وجدانا
مالفوی در طول این کتاب چه نقش مثبتی داشت؟
حتی تا لحظه‌ی آخر هم هیچ کاری مثبتی نکرد!
فقط چون در جلد آخر در یکی دو بخش مظلوم واقع شده بود، دوستش داشتید؟ :||
من خیلی سعی کردم این دو شخصیت رو دوست داشته باشم، ولی درنهایت نشد، الان بعد از اطلاع کامل از اتفاقات، برای اسنیپ احترام زیادی قائلم،
ولی مالفوی از نظرم همچنان همان پسر‌بچه‌ی لوس و بی فکره 🚶‍♀

دوتا از شخصیت هایی که نقش اصلی نبودند ولی خیلی دوستشون داشتم؛
لونا و نویل بودند
واقعا دوست داشتنی و بامعرفت بودند :)
 لونا با اون لحن شل و کشدارش، نویل با اون حواس پرتی های بامزش🥺

با آخرین فصل کتاب، دلم ضعف رفت..
چقدر قشنگ تموم شد :)))🤍


این کتاب نکات آموزنده ای هم دارد؛ 
۱. تقریبا در تمام جلدها، از وقت گذاری برای روابط می‌گوید.
روابط، حتی روابط دوستانه نیاز به مراقبت دارند، 
باید از کودکی اعتماد و گذشت کردن را بياموزيم!

۲. دامبلدور برای من نماد یک رهبر فوق العاده است!
رهبری که می‌دانست گفتن خیلی مسائل بی‌فایدست و باید فرصت دهد تا خود افراد تجربه کنند و به نتایج درست برسند..
روش تنبیه و تشویق دامبلدور عالی بود.!
و درآخر اینکه، حتی افرادی مثل دامبلدور هم ممکن است گاهی خطا کنند 

۳. حل مشکلات شخصی یک نفر و تصمیم نهایی برای زندگی افراد رو بدون ناراحتی به خودشون بسپرید و درمقابل، حمایتشون کنید!
رون و هرمیون درتمامی لحظات حمایتگر هری بودند، ولی اگر دقت کنید در هیچ بخشی، تصمیمی را بر هری اجبار نمی‌کنند بلکه همیشه،
 زندگی و انتخابات هری در دست خودش است.. (مشورت می‌دهند ولی اجبار خیر)


_در آخر هری پاتر مجموعه کاملا بی عیب و نقصی نیست، ممکنه برای خواننده سوالات بی جوابی به جا بگذارد
برای مثال؛
۱. مگر بچه ها در هاگوارتز آموزش ندیدن که طلسم ها و جادوهارو بدون اینکه بر زبان بیارن اجرا کنن؟
پس چرا مرگ خواران و باقی جادوگر ها در حین مبارزات اصلی، برای اینکه شخص مقابل متوجه نوع اون جادویی که به کار بردن نشه، اینکارو نمی‌کردن؟

۲. مگر ولدمورت نمیدونست ذهنش خونده میشه؟ پس چرا نمیتونست چفت شدگی رو روی خودش اجرا کنه؟ :||
هری میتونست اونوقت ولدمورت نمیتونست؟

سوال‌های زیادی هست، ولی تمامی اینها نمی‌توانند جذابیت این مجموعه‌ را کم کنند♡

خدانگهدار!
هری، رون، هرمیون
لونا و نویل دوست داشتنی!
بدعنق، بامزه و شیرین ترین روحی که دیدم..
خدانگهدارتون باشه!
با اینکه خیلی دوستشون داشتم ولی حجم غم در جلد های آخر شاید اجازه نده دیگه به سراغشون بیام :(♡
        

73

ariy پسندید.
دیار اجدادی
          "زندگی هرچه‌قدر هم بی‌ارزش باشد، بیشتر از آن می‌ارزد که به دست مردم جاهل تباه بشود
_نادر ابراهیمی "

داستان و شیوه روایت کتاب به نوعی بود که باعث شد؛
احساس مشاوری را داشته باشم که در دل اسپانیا مراجعه کنندگانی دارد که دست برقضا افراد یک روستا و باهم مرتبط هستند.
در جلسه اول آمدند، به طور کلی مشکلشان/غصه‌شان را گفتند و در جلسات بعدی درکنارهم به تجزیه و تحلیل این مشکلات پرداختیم.
در جلسات بعدی جزئیات ماجراها بیان شدند و انگار بعد از هرجلسه نمای بیشتری از اتفاقات بدست می آمد..
سعی می‌کردیم با هر فصلی که جلو می رویم علت اتفاقات و تصمیمات را بفهمیم.

از چالش های زندگی 
از نحوه و خطاهایی در تربیت فرزندان 
رفتارهای اشتباه با همسران
از بی محبتی، بی احترامی
و درآخر!
از فریب خوردن جوانان و تلف شدن عمر یک جوان،
و از تاثیر روانی تروریسم بر زندگی و روان مردم 
صحبت کردیم..

در همان اول 
بیتوری آمد
مادر بود، دوفرزند داشت
همسرش قربانی ترویست بود.
 از همسرش بسیار سخن گفت، دلتنگ بود..
از نگرانی برای فرزندانش، شابیر و نره‌آ گفت!

بعد از آن 
میرن آمد!
او هم مادر بود! 
(من که مشاور واقعی آنها نبودم، پس می‌توانم احساساتم را درگیر این قضیه کنم،
 باید بگويم از میرن به شدت بدم می آید!!)
 از پسرش که عضو اتا بود دفاع کرد.
منتظر بودم از باقی فرزندانش،(آرانچا و گورکا) و همسرش بگوید، ولی نگفت!
یعنی گفت ولی تعریف و تمجیدی درکار نبود، فقط شکایت کرد!
میرن را دوست ندارم، گوشت تلخ، بداخلاق و متعصب است!
و بعد، تک تک فرزندان و همسران وارد میدان شدند و داستان زندگی و علت تصمیمات خود را بیان کردند.

'در دیار اجدادی با نه شخصیت اصلی روبه‌رو هستیم، که تک تکشان بیش از شخصیت هایی در دل یک داستان هستند!
انسان هایی هستند با تمام ضعف ها، امیدها، ترس‌ها، وابستگی ها و ...
در طول کتاب با این شخصیت ها زندگی می‌کنیم و همین فراموش کردنشان را سخت می‌کند'

داستان اصلی این کتاب
داستانِ دو خانواده‌ی بیتوری و میرن است، که هرکدام به نوعی، قربانی اتا شدند.
میرن و بیتوری و همین طور همسرانشان، دوستان بسیار صمیمی بودند، برای همین ماجرا کمی پیچیده تر شده است..
یکی از اعضای آن دو خانواده‌، توسط اتا جانش را از دست داد و دیگری فریب خورد و عمرش را هدر داد!

(اصلا اتا چیست؟
چند آدم مسلح آمدند،با حمایت بخشی از مردم متعصب جامعه،تصمیم گرفتند که این سرزمین/ این دیار اجدادی برای آنهاست!
و هرکسی که آنها نمی‌پسندند یا باید برود یا باید کشته شود.
اسم این گروه اتا بود!
سازمان جدایی طلبی که در راستای استقلال سرزمین باسک، فعالیت های تروریستی انجام می‌داد.)


داستان این کتاب به شکل خطی روایت نمی‌شود،
بلکه هر یک از فصل‌ها
زمان و راوی متفاوتی دارد
ولی این هنر نویسنده است که شما با خواندن فقط دو خط از هر فصل، می‌فهمید، هم ماجرا مربوط به چه زمانی و هم راوی چه کسی است :)
در مطالعه‌ی این کتاب صبوری کنید.
کتاب، روایت داستانی ولی قطور با اطلاعات تاریخی/سیاسی/روانشناسی نسبتا کاملی است، ولی شاید در بخش های پایانی احساس کنید زیادی کش پیدا کرده است، ولی صبر کنید، پشیمان نمی‌شوید.!
نوع روایت کتاب برایم تازگی داشت، فلش بک ها به هیچ عنوان اذیت کننده نبودند بلکه برایم تازگی داشتند..
        

66

من لیاقتم خداحافظی بهتری بود

6

من لیاقتم خداحافظی بهتری بود

6

ariy پسندید.
عشق در زمان وبا
          یکی از زیباترین و متفاوت ترین کتاب‌های عاشقانه بود که خوندم و انتظارات منو کاملا از یک رمان عاشقانه برآورده کرد. به نظرم رمان عاشقانه ی کمی تو دنیا وجود داره که انقد زیبا و واقعی باشه یا حداقل من کم خوندم.
همیشه می‌ترسیدم سمت کتابای مارکز برم به خاطر تعدد اسامی ولی این کتاب اینطوری نبود و تبدیل شد به اولین اثری که از مارکز خوندم.
عشقی که وجود داشت عمیق و قابل ستایش بود.
البته من نمیتونم فلورنتینو آریسا (شخصیت مرد کتاب) رو کاملا دوست داشته باشم چون قطعا با تعدد روابطش موافق نبودم ولی به نظرم مارکز کاملا تو شخصیت پردازی ها موفق عمل کرده و سعی کرده خلق و خو های متفاوت یک انسان رو دقیق نشون بده و تلاش نکرده انسانها رو مطلقا سیاه یا سفید نشون بده
شخصیت فلورنتینو آریسا نمونه ای بود از فراز و فرود شخصیت یک انسان و با وجود بی قیدی ای که داشت و با وجود ترومای وحشتناک طرد شدن از طرف پدر و جامعه کاملا می‌شد تنهایی عمیق و نیاز به عشق و محبتش رو حس کرد.
تو قسمتی از کتاب گفته شده بود که خودش کسی بوده که اول زنها رو ترک می‌کرده و نمی‌تونسته تحمل کنه که زنی اول اونو ترک کنه که این خودش نشون دهنده ی طرحواره ی رها شدگی تو وجود این شخصه (به نظر من)
فلورنتینو آریسا برای فرار از رنج رو آورده بود به این کار که بیشتر نوعی خودکشی روانی محسوب می‌شد تا انکار اون رنج.
فرمینا داسا(شخصیت زن کتاب) هم وجودش پر بود از خشم و نفرت چون تو جامعه ای زندگی کرده بود که احساساتش رو جدی نگرفته بودن و طی این سالها خشمش رو فرو خورده بود. خانواده و جامعه بهش القا کرده بود که زن خوب زنیه که کدبانو و توسری خور باشه. 
درباره ی زن مردها تصمیم می‌گرفتن و عشق خصوصا تو زمان پیری تهوع آور محسوب می‌شد.
برای همسرش پایداری رابطه مهم‌تر از عشق بود.
همچنین پیچیدگی‌های زندگی مشترک تو این کتاب به خوبی نشون داده شده بود و البته که میشه خیلی بیشتر از اینا تو داستان ریز شد و عمیق تر بهش فکر کرد.
        

33

ariy پسندید.
از قیطریه تا اورنج کانتی
          این کتاب یه روایت شخصیه از مواجهه ی نویسنده از زمان ابتلا به سرطان تا زمان مرگ که البته ناتمام موند و فصل آخرش رو دخترشون به پایان رسوندن. به هیچ وجه کتابی نبود که بتونم یه سره تا آخر بخونم و مدام بینش توقف کردم چون بسیار کتاب غمگینی بود و باهاش خیلی گریه کردم.
در وصف شخصیت دکتر صدر فکر میکنم که هرچیزی گفته بشه کمه. ایشون جوری با عشق و ذوق از سینما و فوتبال و همه چیز صحبت می‌کرد که امکان نداشت شنونده جذبش نشه. آدمی بود که همیشه حرف برای گفتن داشت حتی اگر درباره ی چیزهای عادی بود.
برای نسل من و قبل من که با حمیدرضا صدر، عادل فردوسی پور، امیر حاج رضایی و برنامه نود عاشق فوتبال و نقدش شدن و همچنین دوستان و طرفداران دکتر صدر خوندن این کتاب خیلی دردناک تر از خوندن کتاب توسط کسی هستش که با دکتر صدر آشنایی نداره.
البته کل روایت‌های کتاب غمگین نیست بلکه خیلی جاها با وجود فشار بیماری در ستایش زندگی، وطن، دوستان، خانواده و مخصوصا مادر هست. دکتر صدر توی این کتاب انقدر صادقانه روایت می‌کنه که انگار خواننده خودش هم داره اون لحظات رو تجربه می‌کنه.
نگاهش به مرگ هم جالبه. با اینکه پدرش رو هم بر اثر سرطان از دست داده و در مواجهه با مرگ عزیزانش به شدت احساس اندوه میکنه اما مرگ رو یک واقعیت غیرقابل انکار می‌دونه و سعی می‌کنه روشن و بی پرده درباره ش حرف بزنه. در شدیدترین حالت بیماری زمانی که عفونت به مغزش رسیده با این حال برای زندگی مبارزه می‌کنه.
در انتها مطالعه ی این کتاب رو به اشخاص درگیر بیماری‌های سخت و یا اطرافیانشون توصیه نمیکنم.
طبق وصیت ایشون بعد از مرگ پیکرشون به ایران برگشت و بدنشون برای تحقیقات بیشتر  و ارتقای علم به جامعه پزشکی اهدا شد.
روحشون تا ابد شاد❤️‍🩹
        

30