"اسب سرخ" برام مثل نشستن کنار پنجره‌ی آفتابی خونه‌ی بچگی بود، وقتی یه گربه‌ی تنبل می‌اومد رو پام می‌خوابید و دنیا آروم می‌شد. همون سادگی، همون گرما، همون لحظه‌های کوچیک اما قشنگ.
        

          خیلی قشنگ بود....
کتاب مجموعه‌ای از چهار داستان کوتاه به هم پیوسته است که حول محور کودکی به نام جودی و تجربیات او با حیوانات، به ویژه اسبی به نام گابریل، می‌چرخد. این کتاب به طور کلی، نگاهی به گذر زمان، مرگ، بلوغ و گذر از دوران کودکی دارد. جودی، پسر جوانی در مزرعه‌ای در کالیفرنیا، اسبی سرخ به نام گابریل را به عنوان هدیه‌ای از جانب پدرش دریافت می‌کند. او به گابریل علاقه‌ی زیادی پیدا می‌کند و با او پیوندی عمیق برقرار می‌کند. اما گابریل به بیماری‌ای مبتلا می‌شود که به مرگش منجر می‌شود. این تجربه، اولین مواجهه جدی جودی با مرگ و گذر زمان است. در ادامه جودی، با یک سگ پیر و بیمار به نام کولک آشنا می‌شود و در مراقبت از او مسئولیت جدیدی را تجربه می‌کند. این بخش در مورد اهمیت همدلی و مراقبت از موجودات زنده و همچنین موضوع مرگ و میر است و ...
این کتاب به شکل قابل‌توجهی با مفاهیم مرگ و میر و تاثیر آن بر انسان‌ها سروکار دارد. مرگ گابریل، یکی از نقاط عطف اصلی داستان است که جودی را در مواجهه با واقعیت‌های تلخ زندگی قرار می‌دهد....
        

          چهار داستان کوتاه و لذت بخش
        

          کتاب اسب سرخ از جان اشتاین بک:
در واقع کتابی نبود که خونده باشم، کتابی بود که گوش دادم. 
۴داستان تقریبا کوتاه، که کمتر از ۲ ساعت زمان برد.
 کتابی خواندنی و سرگرم کننده بود. 
صرفا جهت گذران وقت ،توصیه به مطالعه آن می‌شود.
        

          فکر نکنم نیازی به توضیح باشه . از امتیازم متوجه‌اید؟