شبکه اجتماعی کتاب‌دوستان

بهخوان فضایی برای کتابخوان‌هاست تا همدیگر را پیدا کنند و دربارۀ کتاب‌ها حرف بزنند.

بهخوان
یادداشت‌های پیشنهادی
عسل

عسل

دیروز

        ایوان دورش هیچ آدمی نداشت که درکش کنه و باهاش توی دو تجربه بزرگ عمرش یعنی مرگ و زندگی همراهیش کنه. ایوان خوشبختی رو توی آبرومندانه زندگی کردن میدید. توی قاضی شدن، توی ثروت، توی قدرت، توی همسر زیبا و توی خونه ای که شبیه اعیان‌ها بود. هیچوقت شاید یاد نگرفته بود که این خوشبختی دقیقا یعنی چه؟ آیا اگه یه نفر این راهو در پیش گرفته و به نظر خوشبخت شده، سعادت منم توی همونه؟ اما کودکیش. نقطه عطف خودشو اونجا دید. وقتی که رها بود. وقتی که درقید نبود. وقتی آرزوهای خودش با امیال پوچ عوض نشده بود. ایوان در آخر خانواده‌ و دوستانی نداشت که بعد مرگ هم حتی باهاش همدردی کنن. همکارانش میترسیدن که این بلا سر خودشون بیاد و از طرفی خوشحال بودن که به جای اونا ایوان مرده. همسرش معتقد بود اون بیشتر از ایوان رنج محتمل شده. ایوان توب آخر عمرش دلش میخواست یه نفر نوازشش کنه اما کسی نبود. شاید دلش امید واهی میخواست اما نیرنگ نمی‌خواست. اون نتونست رسالتش توی زندگی رو بفهمه. شاید اگه فقط قبل از اینکه توی دام آبرو بیفته فکر میکرد که باید کارای موردعلاقشو انجام بده و با آدمایی که نه فقط قدرتمندن بلکه با اون هم‌راه هستن و براش دوستای خوبی میشن معاشرت کنه، از مرگ اینقدر نمی‌ترسید؛ همچنین زندگیش هم ملال آور نمیشد. ایوان و پراسکوویا شاید زیاد کدورت داشتن اما از یه جایی به بعد اینکار دیگه عادت شده بود. ایوان احتمالا عاشق شغلش نبود و فقط بهش عادت کرده بود تا توهم بزنه که اون خوشبخته. به نظرم گراسیم و واسیا تنها کسایی بودن که تونستن اون نور رو بهش بدن و درآخر ایوان دیگه از بن حسرت و آبرو و چیزای دیگه رها شد و همه چی رو تموم کرد.

      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

0

سامان

سامان

دیروز

        داستان کوتاه سبیل از رابرت کورمیر در واقع موقعیتی ناخواسته رو برای نوجوان داستان(مایک) طراحی می‌کنه که او در این سن کم با یک مساله اخلاقی ویژه مواجه میشه. مایک تصمیم می‌گیره سبیل بذاره و با این سبیل به دیدن مادربزرگش بره که در خانه سالمندان بستری شده.مادربزرگ دچار زوال عقل شده و وقتی مایک رو می‌بینه به خاطر شباهتش به همسرش، فکر میکنه شوهر مرحومش، به دیدارش اومده. مادربزرگ پرده از غمی برمیداره که در دلش سنگینی می‌کنه و میخواد بعد از سالها از شوهرش حلالیت بطلبه! و حالا مایک داستان ما با چنین موقعیتی مواجه شده و باید تصمیم بگیره که با مادربزرگ چه رفتاری داشته باشه.

به نظرم داستان کوتاه چند لایه ای بود.هم میخواست از سختی دوران بزرگسالی حرف بزنه که مایک با یک سبیل گذاشتن ناخواسته واردش شد و حس کرد چه دوران سختی است. و هم با طراحی این موقعیت ویژه این سوال رو از مخاطب خودش می‌پرسه که آیا همیشه حقیقت رو گفتن کار درستی است یا خیر؟ پاسخ به این پرسش احتمالا یکی از چیزهایی است که از این داستان کوتاه و این موقعیت همراه مخاطب باقی می‌مونه. مساله بعدی استفاده از زمان طلایی است.یک سری حرف‌ها باید در زمان خودش زده بشه و اگر اون زمان از دست بره دیگه ارزشش از دست رفته. مایک بعد از دیدار از مادربزرگ قصد داشت سوالاتی از مادرش بپرسه ولی نپرسید.این نپرسیدن ها، و این سوال ها اندوخته ایست برای مایک تا بتونه خودش رو با چالش های بزرگسالی مواجه کنه و حتما سوژه ای برای او به منظور تفکر خواهد بود. به نسبت کوتاه بودن،داستان جالب و پرباری بود.
      

2

        کتاب وقتی نیچه گریست :
نوشته اروین .د.یالوم: داستان کتاب اینجوری هست که مردی به نام فردریش نیچه، مردی دانا و فیلسوف بزرگی هست که از طرفی از بیماری جسمی مثل سردرد، میگرن رنج میبره؛ و هم از طرف کسانی که دوستشان داشت، خیانت دیده و روحش ضربه خورده و حالا نمی تواند به کسی اعتماد کند. نیچه، مردی دانا و عاشق فلسفه زندگی است و اعتقاد دارد مثل زرتشت، پیامبر ایرانی تبار، زودتر از موعد به دنیا آمده و مردم هنوز به درک حرف هایش نرسیدند. در این طرف، دکتری معروف و ثروتمند به نام دکتر یوزف برویر هست که باید بیماری روحی نیچه رو بدون اینکه متوجه بشود در حال درمان است، درمان کند!(و این امر کاملا غیر ممکن به نظر میاد!!😶) یوزف برویر می‌تونه پروفسور نیچه رو درمان کنه؟ چجوری ممکنه؟
من این کتاب رو خیلی دوست داشتم و واقعا عاشقش شدم. بنابر این امتیازم به کتاب ،پنج از پنج هست.
کتاب ، کاملا در مورد فلسفه زندگی ، روبه رو شدن با ترس ها و زندگی کردن خوب و با شجاعت، جوری که بعد ها اگر دوباره برگردیم همین ها رو تکرار کنیم، و بحث های فلسفی، صحبت می‌کنه. پس این کتاب برای افرادی مناسب هست که به فلسفه و مخصوصا فلسفه زندگی علاقه مند هستند . من به این افراد، خوندن کتاب رو توصیه میکنم.
و قصد دارم در این یادداشت ، کمی از نکاتی که یاد گرفتم رو بگم( البته که خیلی بیشتر در این کتاب یاد میده🙃)
ما  باید جدا از فرهنگ، قوانین و وظایفمون، جوری زندگی کنیم که اگر یک زنجیره تکرار داشته باشیم، یعنی همین زندگی رو بعد ها دوباره انجام بدهیم، و در عین حال قبلا انجام دادیم، به اون زندگی علاقه داشته باشیم. ساده تر بگم: جوری زندگی کنیم که پشیمون نشیم! کاری رو انجام بدیم که جدا از وظایف و قوانین و... علاقه داریم! که اگر دوباره همین زندگی رو داشتیم، عاشق زندگی مون باشیم! در واقع، زندگی رو باید زندگی کنیم! « به سرنوشت عشق بورزیم» و «بشویم، همان که هستیم»
و نکته بعد هم ، اینه که ما نیاز به آدم ها و برقراری ارتباط داریم؛ اما آدم هایی با درک و فهم مثل خودمون! آدم هایی که عواطف ، احساسات و افکار ما رو درک میکنند و یا تجربه ای نزدیک به ما دارند؛ و این ، یکی از زیباترین احساسات دنیاست؛ اگر چه راحت نیست ‌. آدم ها میتونن به همدیگر کمک کنند، پس همدیگر رو به دنیا هامون راه بدیم!«موقعی که به تو گفتم که تا به حال کسی مرا لمس نکرده،  اجازه دادم که تو قسمتی از خاطراتم و خود مرا لمس کنی!🥹»
توصیه من به افراد علاقه مند به فلسفه ، این هست: حتما این کتاب رو بخونید، عاشقش میشید!!
و به نظرم، کتاب هم به هدف خودش خیلی خوب رسیده بود و نویسنده کتاب، حتما خودش هم علاقه مند به فلسفه بوده و یا حتی کمی فیلسوف، که تونسته چنین جملات زیبا و تامل بر انگیز بنویسه.....😀❤️
      

26

Helia -SH

Helia -SH

دیروز

        🌻به نام خدا  🌻
«تاج دوقلوها» یکی از آن کتاب هاییه  که تا مدتها بعد از تموم شدنش، ذهنم رو درگیر خودش نگه میداره. نویسنده با مهارت بی نظیری، دنیایی خلق کرده که در اون عشق و قدرت در تقابلی همیشگی قرار میگیرن و هر فصل مثل قطعه ی دیگه ای از یک پازل مرموزه.    
دو قلوهای داستان اونقدر واقعی و عمیق نوشته شدن که انگار خودت بخشی از دردها و شادی ها رو تجربه میکنی.  
بین وفاداری و خیانت، عشق و نفرت، و قدرت و ضعف، مرزهایی کشیده شده که هر لحظه ممکن است محو شوند.  جمله بندی ها اونقدر روان و تاثیرگذاره که گاهی مجبور میشید پاراگراف ها را دوباره بخونید، فقط برای لذت بردن از زیبایی کلمات. مخصوصا قسمت های عاشقانه ش.🥺🥺🥺🥺❤❤❤ 
 بدون اسپویل کردن باید بگم که پایانبندی کتاب ممکن است برای بعضیها راضیکننده نباشه، اما به نظر من این دقیقاً همان چیزی است که داستان را ماندگار میکنه.  

حرف آخر: 
اگر به دنبال کتابی هستید که هم شما را به فکر فرو ببره و هم قلب شما را به تپش بیندازه، «تاج دوقلوها» قطعاً یک انتخاب عالیه. این کتاب نه فقط یک داستان، بلکه یک تجربه ی احساسی و فکری است که ارزش چندبار خوندن را داره.  
      

4

ساخت کتابخانۀ مجازی

ساخت کتابخانۀ مجازی

لیست کتاب‌های متنوع

لیست کتاب‌های متنوع

ثبت تاریخچۀ مطالعه

ثبت تاریخچۀ مطالعه

امتیاز دادن به کتاب‌ها

امتیاز دادن به کتاب‌ها

باشگاه کتابخوانی

باشگاه کتابخوانی

بهخوان؛برای نویسندگان

با در دست گرفتن صفحۀ خود می‌توانید بلافاصله از یادداشت‌هایی که روی کتاب‌هایتان نوشته می‌شود، مطلع شوید و با خوانندگان ارتباط برقرار کنید.

مشاهدۀ بیشتر

بهخوان؛برای ناشران

با در دست گرفتن صفحۀ نشرتان، کتاب‌های در آستانۀ انتشار خود را پیش چشم خوانندگان قرار دهید و اطلاعات کتاب‌های خود را ویرایش کنید.

مشاهدۀ بیشتر

چرا بهخوان؟

کتاب بعدیتان را
       پیدا کنید.
کتاب بعدیتان را
       پیدا کنید.
بدانید دوستانتان
      چه می‌خوانند.
بدانید دوستانتان
      چه می‌خوانند.
کتابخانۀ خود
       را بسازید.
کتابخانۀ خود
       را بسازید.