شبکه اجتماعی کتاب‌دوستان

بهخوان فضایی برای کتابخوان‌هاست تا همدیگر را پیدا کنند و دربارۀ کتاب‌ها حرف بزنند.

بهخوان
یادداشت‌های پیشنهادی
زینب

زینب

18 ساعت پیش

        به خاطر تغییر حس و حالم تصمیم گرفتم یکی از داستان‌های مورد علاقه‌ی دوران نوجوانیم رو بازخوانی کنم: سارا کورو.
حالا که بعد از گذشت سال‌ها دوباره این داستان رو مرور می‌کنم، نگاه متفاوتی به آن دارم. این داستان تصویری غیرواقعی و ایده‌آل‌گرایانه از استعمارگران و نظام طبقاتی ارائه می‌کند.
شخصیت‌هایی مثل پدر سارا و دوستش، که در هند به ثروت رسیده‌اند، در واقع بخشی از سیستم استعماری‌ای بودند که بر مردم هند ظلم می‌کرد، اما اینجا به عنوان افرادی نیکوکار و دوست‌داشتنی به تصویر کشیده شده‌اند. رابطه ارباب-رعیتی، مثلا روابط بین انگلیسی‌ها و هندی‌ها، در این داستان بیشتر رابطه‌ای دوستانه و از سر لطف نشان داده شده.
ثروت حاصل از معادن الماس محصول بهره‌کشی از نیروی کار کشورهای استعمارشده بود، اما در این داستان، دوست آقای کورو، یکی از صاحبان این معادن، فرد بسیار خیرخواهی است که در به در دنبال سارا می‌گردد و از فرط عذاب وجدان در بستر بیماری افتاده! آقای خیرخواه، ظلمی که بر کارگران این معادن می‌رود را هم می‌بینی؟!

در حالی که داستان ظاهراً از ارزش‌های اخلاقی مثل مهربانی و فروتنی دفاع می‌کند، اما در نهایت مدافع جایگاه طبقاتی و ثروت است. سارا در نهایت نه به خاطر ارزش‌های درونی‌اش، بلکه به خاطر کشف دوباره ثروتش نجات پیدا می‌کند. ثروتمندانی همچون پدر سارا، کریسفورد، و کارمایکل همه فرشته‌صفت و بخشنده‌اند و فقرا (نمونه‌اش بکی) تنها با لطف و عنایت همین اشراف نجات پیدا می‌کنند.

در کل، سارا کورو، با همه خاطرات خوشی که ازش دارم، قصه‌ای فانتزی است که شاید حتی فقر را هم رمانتیزه کرده: 
«اگر فقط به اندازه کافی خوب، مؤدب، و رؤیاپرداز باشی، زندگی‌ت درست میشه!»
      

0

زینب

زینب

18 ساعت پیش

        به خاطر تغییر حس و حالم تصمیم گرفتم یکی از داستان‌های مورد علاقه‌ی دوران نوجوانیم رو بازخوانی کنم: سارا کورو.
حالا که بعد از گذشت سال‌ها دوباره این داستان رو مرور می‌کنم، نگاه متفاوتی به آن دارم. این داستان تصویری غیرواقعی و ایده‌آل‌گرایانه از استعمارگران و نظام طبقاتی ارائه می‌کند.
شخصیت‌هایی مثل پدر سارا و دوستش، که در هند به ثروت رسیده‌اند، در واقع بخشی از سیستم استعماری‌ای بودند که بر مردم هند ظلم می‌کرد، اما اینجا به عنوان افرادی نیکوکار و دوست‌داشتنی به تصویر کشیده شده‌اند. رابطه ارباب-رعیتی، مثلا روابط بین انگلیسی‌ها و هندی‌ها، در این داستان بیشتر رابطه‌ای دوستانه و از سر لطف نشان داده شده.
ثروت حاصل از معادن الماس محصول بهره‌کشی از نیروی کار کشورهای استعمارشده بود، اما در این داستان، دوست آقای کورو، یکی از صاحبان این معادن، فرد بسیار خیرخواهی است که در به در دنبال سارا می‌گردد و از فرط عذاب وجدان در بستر بیماری افتاده! آقای خیرخواه، ظلمی که بر کارگران این معادن می‌رود را هم می‌بینی؟!

در حالی که داستان ظاهراً از ارزش‌های اخلاقی مثل مهربانی و فروتنی دفاع می‌کند، اما در نهایت مدافع جایگاه طبقاتی و ثروت است. سارا در نهایت نه به خاطر ارزش‌های درونی‌اش، بلکه به خاطر کشف دوباره ثروتش نجات پیدا می‌کند. ثروتمندانی همچون پدر سارا، کریسفورد، و کارمایکل همه فرشته‌صفت و بخشنده‌اند و فقرا (نمونه‌اش بکی) تنها با لطف و عنایت همین اشراف نجات پیدا می‌کنند.

در کل، سارا کورو، با همه خاطرات خوشی که ازش دارم، قصه‌ای فانتزی است که شاید حتی فقر را هم رمانتیزه کرده: 
«اگر فقط به اندازه کافی خوب، مؤدب، و رؤیاپرداز باشی، زندگی‌ت درست میشه!»
      

0

        پل یه پسر نوجوون نیویورکیه که تو خواب و بیداری می‌بینه در واقع ارباب تاریکی یه دنیای دیگه‌ست و در این نقش، کارهای وحشتناکی ازش سر می‌زنه و انگار این صحنه‌ها نه زاییدهٔ یه ذهن مشوش که نشونه‌هایی از حقیقته...

🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅

من اصولا خیلی با کمیک (داستان مصور ) حال نمی‌کنم و تا الان خیلی کمیک‌های کمی خوندم (اگه اون داستان‌های مجلهٔ دوست تو بچگی رو حساب نکنیم 😄).
بنابراین فکر می‌کنم قضاوتم در مورد کمیک‌ها احتمالا خیلی عادلانه نیست و قطعا اصلا حرفه‌ای نیست.

این یکی هم بد نبود ولی به نظرم سوراخ‌های زیادی داشت و کلی سوال بی‌جواب باقی گذاشت.
یعنی حس می‌کنم اگه همین طرح داستان به صورت یه رمان معمولی نوشته می‌شد، با تجربه‌ای که از سندرسون دارم، احتمالا چیز خیلی جذابی از آب در می‌اومد (مطمئن نیستم ولی به نظرم حرفش بود که دقیقا می‌خواد همین کار رو بکنه، البته با تفاوت‌های با سیر داستان تو این کتاب).

به هر حال، پایان کتاب برام پر از سوال بود و البته کلیت داستان اینقدر جذاب بود که دلم بخواد بدونم در ادامه چی می‌شه، که خب ادامه‌ای در کار نبود 😕

سندرسون یه مجموعهٔ کمیک دیگه هم داره به اسم شن سفید که از این خیلی منسجم‌تره و خط داستانی مشخص‌تری هم داره. ولی خب، از اونجایی که گفتم کلا خیلی با کمیک حال نمی‌کنم شن سفید رو هم اصولا خیلی کمتر از کتاب‌های دیگهٔ سندرسون دوست داشتم.

ولی اگه شما اهل کمیک باشید احتمال داره حتی از این کتاب هم خوشتون بیاد و ایضا از شن سفید.
هرچند که ترجمه نشده و نمی‌دونم کسی برنامه‌ای برای ترجمه‌ش داره یا نه 😅
      

7

                                                       به نام خدا 
کتاب پروفسور فوفو یکی از بهترین ، جالب ترین و  تخیلی ترین کتابی بود که خوانده‌ام. 
مطلبی که در این کتاب 📚 برایم خیلی جالب و زیبا  بود :  خانم نویسنده  پاکیزگی هوا ، آلودگی صوتی ، اهمیت دادن به حیوانات و معایب ریختن زباله ها در طبیعت...  که این کارها خیلی در زندگی ما مسئله ی مهمی هستند و خیلی هایمان به این ها اهمیت نمی دهیم را در  قالب یک داستان همراه شخصیت  و کارهای تخیلی نوشته و بیان کرده است . به نظرم این کار خلاقانه ،داستان را زیبا کرده ویژگی های  جالب  زیادی در داستان هست که هرچه بگویم تمام نمیشود.
یک چیز جالب دیگر هم که در داستان موج می زد این بود که سحر داستان ،هر کس و هرچیز را که میدید جوری توصیفش می‌کرد که منی که در حال خواندن داستان بودم حس می کردم کنار سحر هستم. ⭐️
 شخصیت سحر را خیلی دوست داشتم  زیرا  باهوشی ،کنجکاوی و کارآگاه بازی اش در داستان من را خیلی خنداند و خیلی داستان را جالب کرده بود . 
این کتاب ارزش خواندن رو داره و بسیار جالبه و البته کسی که کتاب را می‌خواند باید تحمل چیز های خیلی تخیلی کتاب را داشته باشه مثلا سرزمین گلیم گوش ها که اصلا در کت من نمی‌رود و نمی‌توانم  با آن کنار بیایم البته دوست دارم خودم یک سرزمین گلیم گوش را کشف کنم و یک ذره از کنجکاوی و کارآگاه بازی های سحر در من هم باشد.    من پیشنهاد میکنم که همه این کتاب را بخوانند .



      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

3

Sheida Hanafi

Sheida Hanafi

20 ساعت پیش

        دلیل اینکه از تد هیوز و سیلویا پلات به عنوان یکی از تراژیک‌ترین زوج‌های دنیای ادبیات یاد می‌کنن، چند بخش داره—هم عاشقانه، هم روانی، و هم تاریخی:


🌹 ۱. عاشقانه‌ای آتشین و خلاق

تد هیوز و سیلویا پلات دو شاعر نابغه بودن که در دهه‌ی ۱۹۵۰ با هم آشنا شدن. عشقشون از همون اول پر از شور و هیجان بود. مدام برای هم شعر می‌نوشتن، ذهن همدیگه رو شعله‌ور می‌کردن، و یه جور رابطه‌ی هم‌زمان خلاق و ویرانگر داشتن.

سیلویا درباره‌ی تد نوشته بود که:

> "مثل یه حیوان قدرتمند، یه قدرت باستانی، که هم می‌تونه مرا بسازه و هم نابود کنه.


🧨 ۲. خیانت، فروپاشی، تنهایی

تد هیوز بعدها با زن دیگری (آسیه، همسر دیوید ویرل) وارد رابطه شد. این خیانت سیلویا رو خرد کرد.
او با دو بچه‌ی کوچک تنها موند، در حالی که با افسردگی مزمن هم دست‌و‌پنجه نرم می‌کرد.

☠️ ۳. خودکشی سیلویا پلات

در سال ۱۹۶۳، در یک صبح سرد زمستانی، سیلویا سر بچه‌هاش رو گرم کرد، شیر و نان براشون گذاشت، درِ اتاق‌شون رو بستن، و خودش در آشپزخانه با گاز، زندگی‌اش رو تموم کرد.
او فقط ۳۰ سالش بود.

مرگش هم‌زمان شد با انتشار شاهکارش "زنگ شیشه‌ای" (The Bell Jar) که رگه‌های واضحی از زندگی شخصی خودش داشت.
از اون روز، نگاه‌ها به تد هیوز هم تغییر کرد: بعضی‌ها اون رو عامل مرگ سیلویا دونستن.


🕯️ ۴. مرگ آسیه و دخترش

تراژدی تموم نشد. آسیه (زن دوم تد) هم چند سال بعد به همراه دختر کوچکش خودکشی کرد... درست مثل سیلویا.
این باعث شد فضای عجیبی از "نفرین" یا "ویرانی" در اطراف تد هیوز شکل بگیره، هرچند خودش تا سال‌ها زنده موند و حتی شاعر ملی بریتانیا شد.

🖋️ ۵. نامه‌ها، اعتراف‌ها، درد همیشگی

تد هیوز هیچ‌وقت علنی درباره‌ی مرگ سیلویا حرف نزد—تا سال‌ها بعد که مجموعه‌ی شعر "Birthday Letters" (نامه‌های تولد) رو منتشر کرد؛ مجموعه‌ای که مثل یک اعتراف عاشقانه‌ـراویانه‌ـدرمانده بود، پر از درد، عشق، پشیمانی.
این رابطه همیشه مثل زخمی در ادبیات باقی مونده؛ زخمی که از یک عشق عمیق شروع شد و با مرگ، سکوت، خیانت، و شعر تمام شد...

      

7

        کتابی که تنها از روزی جلد انتخابش کردم.
کولاک،
برف،
درخت های سر به فلک کشیده،
 آسمان سرخ، 
و آدمیزاد.
آدمیزادی  که در حالیکه میخواد با طبیعت اخت بگیره علیه طبیعت میشه.
شاید هم این طبیعت باشه که علیه آدمیزاد بلند میشه؟
طبیعتی که تنها یک چهره داره. 
کولاک و طوفان، صخره های یخی و حیوانات شکاری.
همه میدونن باید مراقب بود. باید جنگید. باید ترسید.
اما در مقابل انسان چند چهره چطور؟
شاید به همین دلیل طبیعت هیچ گاه دلش نمی‌خواست انسان رو درون خودش بپذیره.
داستان درباره‌ی آدم هایی هست که هر کدوم از گوشه از جهان گریخته بودند.
از تمدن، 
از دیگر آدم‌ها،
و از داستان های خودشون. 
آدم هایی که توی فرار از همه ی اینها موفق بودن اما در فرار از کابوس ها،فرار از فریادهای ذهن،فرار از حسرت ها و پشیمونی هاشون، شاید نه.
آدم هایی که انگار سختی برف و سرما و زندگی در آلاسکا رو گاهی مثل بهشتی در مقایسه با جهنم بین آدم ها درنظر میگرفتن و گاهی جهنمی برای مجازات خودشون.
داستانی که فقط در چند ساعتِ آخرین طوفان زمستان رقم میخورد.
طوفانی که وقتی همه چیز رو زیر لایه های برف پنهان میکرد، راز ها، سایه ها و داستان آدم ها رو آشکار میکرد.
داستانی که از نظر من سفری بود که  مسیر جذاب تری از مقصدش داشت
و به شما این توانایی رو میداد که هم سفر هر کدوم از مسافرها بشین،
سوار ماشینشون بشین ،منظره هایی که اونها با دست نشون میدن رو تماشا کنین و داستانشون رو بشنوین.
برای تجربه چنین سفرهایی پیشنهاد می‌کنم این داستان رو بخونین.
      

0

مبینا

مبینا

21 ساعت پیش

        کتاب طاعون، یک شاهکار دیگر  از آلبرکامو. حتی می توانم بگویم آن را از بیگانه و سقوط بیشتر دوست داشتم. اینکه هدیه یک دوست عزیز بود هم در علاقه مندی به این کتاب بی تاثیر نبود. 
فضاسازی و توصیفات داستان بسیار عالی بود، از ابتدای داستان که با انبوه موش های سرگردان و مریض در شهر شروع شد و فضای دارک و وحشتناکی را ایجاد کرده بود، تا اواسط داستان که علائم طاعون و  درد و رنج و سختی های قربانیانش را روایت می‌کرد و تا انتهای آن که به برگشت شادی و شور زندگی به شهر می پرداخت. علاوه بر این، شخصیت پردازی بسیار عالی بود. بشخصه ریو و تارو را بیشتر دوست داشتم و با مرگ او که از مبارزان مهم علیه طاعون بود بسیار ناراحت و متاثر شدم 💔😔
کتاب طاعون بیشتر به معنای زندگی و درک آن و نوع نگاه هر فرد در برابر آن می پرداخت و یک شاهکار ادبی و فلسفی بود. اگرچه کتابهای کامو به علت عمیق و فلسفی بودن برایم کمی سخت خوان است و طاعون هم مستثنی نبود ولی بسیار لذت بردم و خواندنش را به علاقه مندان توصیه میکنم. 
      

1

ساخت کتابخانۀ مجازی

ساخت کتابخانۀ مجازی

لیست کتاب‌های متنوع

لیست کتاب‌های متنوع

ثبت تاریخچۀ مطالعه

ثبت تاریخچۀ مطالعه

امتیاز دادن به کتاب‌ها

امتیاز دادن به کتاب‌ها

باشگاه کتابخوانی

باشگاه کتابخوانی

بهخوان؛برای نویسندگان

با در دست گرفتن صفحۀ خود می‌توانید بلافاصله از یادداشت‌هایی که روی کتاب‌هایتان نوشته می‌شود، مطلع شوید و با خوانندگان ارتباط برقرار کنید.

مشاهدۀ بیشتر

بهخوان؛برای ناشران

با در دست گرفتن صفحۀ نشرتان، کتاب‌های در آستانۀ انتشار خود را پیش چشم خوانندگان قرار دهید و اطلاعات کتاب‌های خود را ویرایش کنید.

مشاهدۀ بیشتر

چرا بهخوان؟

کتاب بعدیتان را
       پیدا کنید.
کتاب بعدیتان را
       پیدا کنید.
بدانید دوستانتان
      چه می‌خوانند.
بدانید دوستانتان
      چه می‌خوانند.
کتابخانۀ خود
       را بسازید.
کتابخانۀ خود
       را بسازید.